روایت خواهر شهیدان سیدیارمحمد و سیدبهروز موسوی از برادران شهیدش
عطوفتی که نشان از آسمانی بودنشان داشت
شهادت یک اتفاق نیست، پاداش یک عمر زندگی مجاهدانه است. انتخابی درخور مقام انسانیت یک انسان است که وقتی در دوراهی «یا مرگ، یا شهادت» قرار میگیرد، با انگشت نهادن بر نشانگر مسیر شهادت، به زیباترین پاداش ممکن دست مییابد. پاداشی که هر کسی شایستگی دریافت آن را ندارد. چرا که این انسان بصیر میتوانست همچون دیگران باشد و چشمانش را بر حقایق ببندد و پایانی عادی به رنگ مرگ داشته باشد، اما آنقدر روشن و نورانی زندگی کرد که همان بصیرتش، راه جاودانگی ابدی را برایش باز نمود.
واژه «شهید» دیگر تنها یک لقب و شهرت برای شناساندن او نیست، بلکه ردای لیاقتی است که خداوند خود بر تن او پوشانده، تا همانطور که متمایز زیسته بود، انگشتنمای فرشتگان و کروبیان گردد و خداوند بر او مباهات کند.
سید یارمحمد موسوی، نشانی از رأفت خداوند در وجود خود داشت. او هم بازوی اقتصاد خانواده بود و هم معلم اخلاق و اعتقادشان. اما دلبستگیاش به خانواده و مهربانی بیمثالش نسبت به آنها، نتوانست راه شهادت را برایش سد کند. او بهانهای برای زمینگیر شدن و گرفتگی بالهای پروازش نشد. سید بهروز موسوی نیز برادر بزرگترش را الگوی اوجگرفتن خود قرار داد و چه زیبا به برادر شهیدش پیوست.
این هفته، صفحه فرهنگ مقاومت روزنامه کیهان با اعظم سادات موسوی گورابی، خواهر این دو شهید بزرگوار، به گفتوگو نشسته است. در این گفتوگوی خواندنی، او از خاطرات، آرمانها و زندگی مجاهدانه برادران شهیدش سخن میگوید. شما را به خواندن این گفتوگوی تأثیرگذار دعوت میکنیم تا بیشتر با عمق ایثار و فداکاری این شهیدان بزرگوار آشنا شوید و ببینید که چگونه شهدا، حتی پس از شهادت، در زندگی ما حاضر و زندهاند.
سیدمحمد مشکاتالممالک
ما اهل استان خوزستان، شهرستان ایذه هستیم. برادر بزرگم، سید یارمحمد، هجدهم شهریور ماه سال ۶۵ در منطقه دارخویین شهید شد. بنده آن زمان هفت سال داشتم.
اکنون شش برادر و سه خواهر هستیم و تنها چیزی که از برادر بزرگم به یاد دارم، مهربانیها و عطوفتی است که با خانواده، فامیل، همسایگان و حتی غریبهها داشت. او فردی متدین و متعهد بود.
به خاطر دارم؛ با وجود اینکه کمسن و سال بودم، بر روی حجاب من تأکید داشت که روسریام همیشه سرم باشد. آن زمان وقتی با دوستانم در کوچه بازی میکردم، یکی از دوستانم که همسن خودم بود، روسری نداشت. برادرم آمد و در حال رد شدن از کنار ما در کوچه ایستاد و به دوستم گفت: «برو روسریات را سر کن و بیا تا من یک هدیه به شما بدهم.» دوستم با ذوق به خانه رفت و روسری سرش کرد و برگشت. برادرم نیز سکهای از جیبش درآورد و بهعنوان هدیه به او داد.
شخصیت مهربانی بیبدیل
وقتی با بچههای فامیل مثل دختردایی و بقیه هم صحبت میکردم، آنها هم همین موضوع را میگفتند که «ما وقتی سید یارمحمد را میدیدیم، همه میترسیدیم که یک وقت موهایمان بیرون نباشد.» چون به همه میگفت: «همیشه باید حجاب داشته باشید.»
آن زمان بنده سن زیادی نداشتم و اختلاف سنی ما زیاد بود، اما آن مهربانیاش هنوز هم که هنوز است برایم تکرار نشده و من هنوز هیچکس را در زندگیام به مهربانی شهید یارمحمد ندیدهام.
برادرم سید یارمحمد پسری مهربان بود و در جای خود شوخطبعی هم داشت. با اینکه جدیت لازم را هم داشت، ولی اصلاً بداخلاق نبود. مهر و محبتش هم برای همه بود. نسبت به فامیل و خانواده و نسبت به پدر و مادرمان مهربان بود و از هر لحاظ هوای خواهران و برادرانش را داشت.
یاد میگرفت و یاد میداد؛ تعهد به دانش و آموزش
آنزمان ما تازه از روستا به شهرستان آمده بودیم و شهید بهخاطر رفاه حال خانواده از شهرستان ایذه به شهرستان اهواز برای کار میرفت. وقتی برای کار کردن به اهواز میرفت، همانجا با مسجد آشنا شد و احکام دینی و مسائل شرعی را یاد میگرفت. وقتی هم به روستا یا به شهرمان برمیگشت، آن چیزهایی را که در زمینه نماز و احکام شرعی یاد میگرفت، به فامیل و خانواده آموزش میداد. شهید همیشه قرآن را قرائت میکرد و تلاوت قرآنش را داشت.
توجه به مسائل دینی و اعتقادی
دوران کودکی شهید سید یارمحمد مقارن با زمان انقلاب بود. خانواده ما، هم پدرم و هم بقیه اعضا، اهل دین و متدین بودند و الحمدلله پشت ولایت فقیه ایستاده بودند. پدرم در زمان امامخمینی(ره) از ایشان حمایت میکرد و بهطور جدی با دیگران درباره این موضوع بحث مینمود. برادرانم نیز همینطور بودند و همگی در راه دفاع از ارزشهای انقلابی و دینی قدم برمیداشتند. تنها خاطرهای که از آن دوران به یاد دارم، این است که ماشینهای سپاه به کوچههای ما میآمدند و برای جبههها کمک جمعآوری میکردند. این صحنهها برای من به عنوان یک کودک، بسیار تأثیرگذار بود و نشان میداد که همه در کنار هم برای هدفی بزرگ تلاش میکنند.
شهید به مسائل دینی و اعتقادی توجه ویژهای داشت و همانطور که گفتم، سعی میکرد همه مسائل و احکامی را که یاد میگرفت، به اطرافیانش نیز آموزش دهد. او بر نماز و روزه تأکید زیادی داشت و همیشه میگفت: «نماز ستون دین است و باید به آن اهمیت داد.»
معلم اخلاق خانواده
شهید سید یارمحمد نه تنها برای خودش، بلکه برای خانوادهاش نیز یک معلم اخلاق بود. مادرم تعریف میکرد که در سحرهای ماه رمضان، وقتی شهید بیدار میشد، کسی را برای آماده کردن سحری صدا نمیزد. بلکه خودش سحری را آماده میکرد و حتی اگر مادرم بچه شیرخوار داشت، شیر بچه را هم آماده میکرد تا مزاحم استراحت مادرم نشود. او با این کارهای کوچک اما پراهمیت، نشان میداد که چقدر به خانواده و آسایش آنها اهمیت میدهد.
برادرم همیشه خانواده را تشویق میکرد که اهل نماز و روزه باشند و مسائل دینی را بهطور جدی پیگیری کنند. او با رفتار و گفتارش، الگویی بود برای همه ما. تصویری که از برادرم در ذهن دارم، سجاده اوست و اینکه همیشه در حال تلاوت قرآن بود. حتی وقتی در خانه بود، صدای تلاوت قرآنش فضای خانه را پر میکرد و آرامش خاصی به همه میداد.
لقمه حلال و پایبندی به ارزشها
پدر و مادرم با اینکه سواد آنچنانی نداشتند، اما بر روی لقمه حلال و مسائلی مثل عفت و حیا بسیار حساس بودند. آنها بهصورت قلبی و عمیق پشت ولایت فقیه بودند. اگرچه شاید نمیتوانستند بهصورت علمی این موضوع را بیان کنند، اما در عمل، پیرو واقعی ولایت فقیه و مخالف سرسخت رژیم پهلوی بودند. این مسئله قطعاً در تربیت فرزندانشان، بهویژه شهید، تأثیر بسزایی داشت.
شهید در نوجوانی در مراسم دینی مدرسه، محله و مسجد شرکت فعال داشت. او در مسجد صاحبالزمان شهرستان ایذه، که در خیابان حافظ جنوبی قرار داشت، عضو بسیج بود و فعالیتهای فرهنگی انجام میداد. در ایام محرم نیز در همین مسجد به مداحی میپرداخت و سعی میکرد با صدای گرمش، پیام عاشورا و ارزشهای دینی را به دیگران منتقل کند.
پشتیبان ولایت فقیه
با توجه به شناختی که من از شهید یارمحمد دارم و اطرافیان تعریف کردهاند، شهید در زمان انقلاب مخالف سرسخت رژیم پهلوی بود و برای پیروزی انقلاب اسلامی تلاش میکرد. او پیرو ولایت فقیه و حامی بیچون و چرای امام خمینی(ره) بود. این وفاداری و اعتقاد راسخ به ولایت فقیه، در تمام رفتارها و تصمیماتش مشهود بود.
خاطرهای از آن دوران دارم که نشاندهنده دقت و توجه شهید به مسائل حتی کوچک است. یک روز شهید و چند نفر از بستگان در خانه نشسته بودند. من که بچه بودم، با کفش از در هال وارد شدم. شهید که نشسته بود، به من گفت: «آنجا که ایستادهای پایین هست، برو بالای پذیرایی.» من متوجه منظور او نشدم و حرکت کردم که به سمت پذیرایی بروم. اطرافیان مرا متوجه کردند که شهید منظورش این بود: «کفشت را دربیاور.» این خاطره کوچک نشان میدهد که شهید چقدر به آداب و مسائل حتی جزئی توجه داشت.
توصیههای شهید؛ تأکید بر حجاب و مسائل دینی
برادرم یارمحمد همیشه بر مسئله حجاب و مسائل دینی تأکید داشت. او نماز و روزه را بسیار جدی میگرفت و به دیگران نیز توصیه میکرد که به این فرایض دینی پایبند باشند. حتی در نامههایی که از جبهه برای خانواده و همسرش مینوشت، این موضوعات را یادآوری میکرد.
وصیتنامه رسمی از شهید به جای نمانده، اما جملهای از او دیدم که نوشته بود: «این جنگ تمام میشود و روسیاهیاش برای کسانی میماند که از این جنگ فرار کردند و برای دفاع حاضر نشدند.»
این جمله نشاندهنده روحیه مقاومت و مسئولیتپذیری شهید است. او با تمام وجود به دفاع از وطن و ارزشهای اسلامی اعتقاد داشت و این را در عمل ثابت کرد.
امروز وقتی با فامیل و خویشاوندان درباره شهید صحبت میکنم، یا وقتی به سر مزارش میروم، بسیاری از کسانی که حتی آنها را نمیشناسم، با حسرت و احترام از او یاد میکنند. شهید در بیست و چهار سالگی به شهادت رسید، اما در همین سن کم، با تمام فامیل و آشنایان در ارتباط بود و همه او را میشناختند. او به همه سر میزد و در مشکلات یاریشان میکرد.
پسر عمویم تعریف میکرد که شهید یک کارگاه بلوکزنی داشت و بچههای فامیل و نوجوانان پسر را جمع میکرد تا در آن کارگاه مشغول کار شوند. او نه تنها به آنها کار یاد میداد، بلکه تشویقشان میکرد تا درس هم بخوانند. خود شهید هم یک موتور داشت و همیشه میگفت: «یک دوری در شهر بزنم، شاید کسی از فامیل یا بستگان به شهر آمده و کاری داشته باشد یا مثلاً نیاز به دکتر داشته باشد، تا به او کمک کنم.» این رفتارهای کوچک اما پراهمیت، نشاندهنده شخصیت بزرگ و مهربان شهید بود.
ارادت به شهدا
طبق شنیدههایم، بیشتر دوستان برادرم کسانی بودند که بعدها به درجه رفیع شهادت نائل آمدند. یکی از همرزمانش شهید مراد مرادی بود که در کنار شهید یارمحمد به شهادت رسید. همچنین شهید داود معنایی و شهید جاویدالاثر سید نصرالله موسوی از دیگر کسانی بودند که با شهید در ارتباط نزدیک بودند. این دوستیها و همراهیها نشان میدهد که شهید در میان کسانی زندگی میکرد که همگی عاشق دفاع از وطن و ارزشهای اسلامی بودند.
شهید به ولایت فقیه اعتقاد راسخ داشت و پشتیبان واقعی آن بود. این اعتقاد نه تنها در گفتار، بلکه در عمل او نیز مشهود بود. خانواده ما نیز از هر نظر پشتیبان ولایت فقیه هستند و حاضریم جانمان را نیز در این راه فدا کنیم. شهید پشتیبان ولایت فقیه، پیرو امامخمینی(ره) و مخالف سرسخت رژیم پهلوی بود. اگر در این دوران هم حضور داشت، مطمئناً با توجه به عشق و ارادتی که همه خانواده ما به رهبری دارند، او نیز از هر نظر پشت ولیفقیه زمانمان میایستاد.
تحصیلات و تلاشهای اجتماعی شهید
در مورد تحصیلات شهید اطلاعات دقیقی در دست نیست، اما با توجه به اینکه در روستا زندگی میکردیم، اگر تحصیلاتی هم داشت، احتمالاً در حد دوره راهنمایی بود. شهید برای رفاه حال خانواده خیلی زود وارد محیط کار شد و برای کار به شهرستان میرفت. او هر چند وقت یکبار به خانواده سر میزد و همیشه در تلاش بود تا زندگی بهتری برای اطرافیانش فراهم کند. از نظر اجتماعی، شهید فردی فعال و پرتلاش بود. او کارگاه بلوکزنی را راهاندازی کرد و با پشتکار فراوان آن را به نقطهای رساند که دیگران نیز بتوانند در آن مشغول به کار شوند. شهید فقط به فکر خود نبود، بلکه به فکر رفاه و پیشرفت همه فامیل و اطرافیانش بود. این روحیه تعاون و همدلی، بخشی از شخصیت بینظیر او بود.
ازدواج و خانواده شهید
برادرم سید یارمحمد ازدواج کرده بود و همسرش از دخترهای فامیل نبود. او معتقد بود که با ازدواجش میخواهد خانواده را گسترش دهد و ارتباطات خانوادگی را بیشتر کند. تا زمانی که شهید کنارمان بود، این ارتباطات بهخوبی حفظ شد و ما با خانواده همسرش و دیگر اعضای فامیل رابطه نزدیکی داشتیم.
هنگامی که شهید به جبهه اعزام شد، همسرش باردار بود و فرزندش پس از شهادت او به دنیا آمد. شهید یک فرزند پسر دارد که امروز معلم است و ادامهدهنده راه پدر در خدمت به جامعه.
قطعاً شهید به پدر، مادر و همسرش وابستگی عاطفی داشت، اما عشق به اسلام و دفاع از ناموس و میهن، او را بر آن داشت تا از همه تعلقاتش بگذرد. او مانند همه شهدای دیگر، هدفی بزرگتر از خود و خانوادهاش داشت. این روحیه ایثار و فداکاری، امروز نیز در شهدای مدافع حرم دیده میشود؛ کسانی که با وجود داشتن همسر و فرزند، راه دفاع از ارزشها را برگزیدند.
الگوی شهید راهی به سوی جاودانگی
شهید سید یارمحمد، مانند بسیاری از شهدا، الگوهای خود را از اهلبیت (علیهمالسلام) و شهدای پیش از خود گرفته بود. او با الهام از این آموزهها، راهی را انتخاب کرد که بسیاری از افراد شاید جرأت پیمودن آن را نداشته باشند. او میتوانست مانند دیگران به زندگی عادی خود ادامه دهد و به دنیا و مادیات آن بچسبد، اما درسهایی که از اهل بیت(علیهمالسلام) آموخته بود، او را به سمت جبهه و شهادت سوق داد. شهید یارمحمد نه تنها برای خود، بلکه برای برادرش شهید بهروز نیز الگویی بود. او راهی را پیمود که بهشت را برایش به ارمغان آورد.
در میان طایفه و بستگان ما، یازده نفر به فیض شهادت نائل شدند. شهید سید یارمحمد، برادر بزرگتر خانواده، در دارخویین به شهادت رسید. او بازوی خانواده بود و مسئولیتهای زیادی را بر دوش میکشید. شهادت او نه تنها برای خانواده، بلکه برای همه ما ضربهای سنگین بود. خبر شهادتش را فامیل به خانواده دادند و آن روز، آمبولانس به در خانه آمد تا پیکر مطهرش را به خانه بیاورد. این خاطرهها هنوز در ذهن ما زنده است.
دیدار با شهید در عالم رؤیا
همیشه آرزو میکردم برادرم را در خواب ببینم. مهربانی و رافت او چیزی بود که در هیچکس دیگر ندیده بودم. تا اینکه در ماه محرم سال گذشته، این آرزو برآورده شد.
در خواب، شهید سید یارمحمد را با همان لباس خاکی جبهه دیدم. وقتی او را دیدم، خوشحالیام بیاندازه بود. او هم خوشحال بود. همدیگر را بغل کردیم و بوسیدیم. در آن لحظه، نگاهی به من انداخت و دستی به شانههایم کشید و گفت: «چقدر خانم شدی!» این خواب، آرامشی عمیق به من بخشید.
شهید یارمحمد بازوی خانواده بود و بعد از شهادتش، خانواده با مشکلات زیادی روبهرو شد. پدر و مادرم و همسر شهید، هر کدام به نوعی تحت تأثیر این فقدان قرار گرفتند. همسر شهید یارمحمد، زن جوانی بود که تازه وارد خانواده شده بود و با وجود بارداری، سختیهای زیادی را تحمل کرد. وقتی فرزندش به دنیا آمد، مشکلاتش دوچندان شد. نبود پدر برای فرزند، درد بزرگی بود که همه ما آن را احساس کردیم.
با این حال، وقتی به یاد میآوریم که شهید سید یارمحمد راه درستی را انتخاب کرد و جایگاهش بهشت است، تحمل این دلتنگیها برایمان آسانتر میشود. شهید زنده است و این باور، به ما نیرو میدهد تا ادامه دهیم. دلتنگی همیشه وجود دارد، اما این دلتنگی با یادآوری راه اهلبیت (علیهمالسلام) و ائمه (علیهمالسلام) شیرین میشود.
آرمانهای انقلابی؛ پایبندی به راه شهدا
بنده و خانوادهام همواره سعی کردهایم پای آرمانهای انقلابی بمانیم. در راهپیماییها، مراسم تشییع شهدا و هر جای دیگری که نیاز بوده، حضور داشتهایم. این راه، راهی است که شهید یارمحمد و دیگر شهدا برای ما گشودند و ما وظیفه داریم در این مسیر ثابتقدم بمانیم.
از اینکه برادرانم به فیض شهادت رسیدهاند، راضی هستم. شهادت، لقاءالله است و بالاترین مقامی است که نصیب آنها شده است. الحمدلله آنها عاقبتبهخیر شدند و انشاءالله ما نیز سعادت داشته باشیم تا راه آنها را ادامه دهیم. با توجه به شرایط فعلی جامعه، راضی هستیم که برادرمان به شهادت رسیده است. هم من، هم همسر و بچههایم، همه راضی به شهادت او هستیم. شهادت، افتخاری است که نصیب او شد و ما به این افتخار مینازیم.
چگونه شهدا را به نسلهای آینده معرفی کنیم؟
برای اینکه شهدا به الگوهای نسلهای آینده تبدیل شوند، باید وصیتنامهها و خاطرات آنها را بازگو کنیم. آموزش و پرورش میتواند در این زمینه نقش مهمی ایفا کند. باید شخصیت شهدا را به دانشآموزان بشناسانیم و بگوییم که آنها چه کسانی بودند و چه کاری انجام دادند. صدا و سیما نیز میتواند با ساخت فیلمها و مستندهایی درباره زندگی شهدا، آنها را به جامعه معرفی کند. ما نیز باید با مطالعه زندگینامهها و خاطرات شهدا، آنها را بهتر بشناسیم و به دیگران معرفی کنیم.
اگر امروز شهید یارمحمد در مقابل من باشد، فقط به او میگویم: «خیلی دلتنگت بودم.» همین. فقط دلتنگی! ما پای ولایت ایستادهایم و با تمام وجودمان از آن دفاع میکنیم. عشق به ولایت، بخشی از وجود ماست.
با توجه به ظلمهایی که در غزه و فلسطین اتفاق میافتد، وظیفه ما این است که در تجمعات دفاع از مردم مظلوم شرکت کنیم. حتی اگر شده با سر دادن یک شعار، انزجار خود را از رژیم صهیونیستی اعلام کنیم. علاوهبر این، باید تاریخ و حقایق را به فرزندانمان آموزش دهیم تا بدانند اسرائیل چه جنایتهایی مرتکب شده است. ما باید در هر شکل ممکن از مردم مظلوم فلسطین دفاع کنیم.
حضور معنوی شهدا زندهتر از همیشه
شهدا واقعاً زندهاند. این را نه تنها در دلهایمان احساس میکنیم، بلکه در لحظات سخت و ناراحتیها، حضورشان را کنار خود میبینیم. گاهی اوقات که دلتنگیها و غمها بر دلمان سنگینی میکند، احساس میکنیم شهید کنارمان است و با او درد دل میکنیم. این احساس، آرامشی عمیق به ما میبخشد و یادآور میشود که شهدا هرگز از ما دور نیستند.
یکبار روز پنجشنبهای بود که با خواهرم به زیارت مزار شهید رفته بودیم. خانمی را دیدیم که پس از خواندن فاتحه، به سمت ما آمد و پرسید: «چه نسبتی با شهید دارید؟» وقتی گفتیم خواهران شهید هستیم، با چشمانی پر از اشک گفت: «فرزند من مریض بود و من به این شهید متوسل شدم. حال فرزندم خوب شده و آمدهام تا از شهید تشکر کنم. من جوابم را از این شهید گرفتم.» این خاطره و بسیاری از تجربههای مشابه دیگر، نشان میدهد که شهدا حضور دارند و زندهاند. این ما هستیم که باید قلبمان را برای درک این حضور معنوی باز کنیم.
من هنوز هم با برادران شهیدم حرف میزنم و درد دل میکنم. هر پنجشنبه به زیارت مزار شهید در قبرستان اکبرآباد شهرستان ایذه میرویم. این زیارتها برای ما نه تنها یک رسم، بلکه بخشی از زندگیمان شده است. شهید یارمحمد و دیگر شهدای خانواده، همیشه در قلبهای ما زندهاند و ما هرگز از آنها جدا نشدهایم.
شهید بهروز مهربانیای که مظلومانه رفت
با توجه به اینکه سنم کم بود، خاطرات زیادی از شهید یارمحمد ندارم، اما از شهید سید بهروز خاطراتی دارم که همیشه در ذهنم زنده است. او فردی زحمتکش، مهربان، دلسوز و بسیار آرام بود. به نظرم، شهید سید بهروز شخصیتی مظلوم داشت و همیشه به فکر دیگران بود. او در خانوادهمان نقش مهمی ایفا میکرد و حضورش برای همه ما آرامشبخش بود.
زمانی که همسر برادرم باردار بود، شهید یارمحمد برای فرزندش اسم انتخاب کرده بود. به همسرش گفته بود: «اگر فرزندم پسر بود، نامش را مصیب و اگر دختر بود، مریم میگذاریم.» الحمدلله، خداوند به آنها پسری عطا کرد و نامش را مصیب گذاشتند و فرزندش پس از شهادت برادرم به دنیا آمد. مصیب، یادگار شهید، امروز نماد امید و ادامه دهنده راه پدرش است و شهید سید بهروز هم مجرد بود و در سال ۱۳71 به شهادت رسید.
شهید یارمحمد؛ نقطه وصل دلهای بستگان
شهید یارمحمد نه تنها در جبهههای جنگ، بلکه در زندگی خانوادگیاش نیز فردی کوشا و فعال بود. او به فکر همه بود و همیشه سعی میکرد روابط خانوادگی را بهبود بخشد. وقتی در جمع فامیل مینشینیم و صحبت میکنیم، همه به یاد میآورند که شهید یارمحمد چقدر در ایجاد صلح و نزدیکی بین اعضای خانواده تلاش میکرد. همه میگویند: «اگر یارمحمد بود، روابط خانوادگیمان خیلی بهتر از این بود که الان هست.»
شهید یارمحمد همیشه سعی میکرد اختلافات را برطرف کند و همه را به هم نزدیک کند. او شخصیتی داشت که با مهربانیاش دلها را به هم پیوند میزد. حتی امروز که او در میان ما نیست، یادآوری خاطراتش باعث میشود تا ما نیز سعی کنیم راه او را ادامه دهیم و روابط خانوادگیمان را بهبود بخشیم.
شهدا الگوهایی برای همیشه
شهدا نه تنها در زمان حیاتشان، بلکه پس از شهادت نیز الگوهایی برای ما هستند. آنها با ایثار و فداکاریشان، راهی را برای ما گشودند که باید با افتخار آن را ادامه دهیم. حضور معنوی شهدا در زندگیمان، یادآور این است که آنها هرگز از ما دور نشدهاند. آنها در قلبهای ما زندهاند و با یاد و خاطرهشان، به ما نیرو میدهند تا در راه حق و عدالت ثابتقدم بمانیم.
ما هر پنجشنبه به زیارت مزار شهید میرویم و با او درد دل میکنیم. این زیارتها نه تنها برای ما آرامشبخش است، بلکه یادآور میکند که شهدا همیشه در کنار ما هستند. آنها با شهادتشان، راهی را برای ما گشودند که باید با افتخار و سربلندی آن را ادامه دهیم. شهدا زندهاند و یاد آنها همیشه در قلبهای ما جاری است.