kayhan.ir

کد خبر: ۳۰۵۲۳۵
تاریخ انتشار : ۱۷ بهمن ۱۴۰۳ - ۱۹:۵۶
فارن افیرز گزارش می‌دهد

ترامپ و فروپاشی نهاد دولت در آمریکا

 
 
 
مترجم: سیدمحمد امین‌آبادی
 
اشاره: دولت دوم ترامپ از اول بهمن ماه رسماً آغاز به کار کرده است. وی نیامده شمشیر را علیه دوستان و دشمنان آمریکا از رو بسته است. ‌جنگ تجاری را با کانادا، مکزیک، چین، هند، برزیل و اتحادیه اروپا کلید زده است. بریکس را به وضع تعرفه‌های صد در صدی تهدید کرده است و در داخل آمریکا نیز اخراج گسترده مهاجران شروع شده است. وی بسیاری از مقامات دولت سابق را که طی سال‌های گذشته در تحقیقات فساد علیه وی نقش داشته‌اند همه را اخراج و بیش از 1500 تن از مجرمینی که در شورش 6 ژانویه 2021 (17 دی 1399) و حمله به کنگره این کشور نقش داشتند همه را عفو کرده است. اعضای دولت وی ویژگی‌های مشترکی دارند. همگی به غایت افراطی، عاشق صهیونیسم و ضدایرانی‌اند که غالبا نیز پرونده‌های قطور ضد اخلاقی دارند. ویژگی دیگری که کابینه ترامپ دارد این است که بسیاری از آنها میلیاردر هستند و ترامپ کابینه‌ای از اَبَر ثروتمندان را تشکیل داده است.  کابینه ترامپ، ثروتمندترین دولت در تاریخ آمریکا است که ارزش دارایی اعضای آن بالغ بر ۳۴۰ میلیارد دلار است.  ثروتمندترین و برجسته‌ترین فرد دولت ترامپ، «ایلان ماسک» کارآفرین، مالک شرکت خودروسازی تسلا و صاحب شبکه اجتماعی ایکس است که ثروتمندترین فرد جهان به شمار می‌آید. ویژگی برجسته دیگر دولت دوم ترامپ وفاداری مطلق به شخص ترامپ است. ترامپ طی ماه‌های گذشته همواره با افسوس و ناراحتی از کابینه اول خود یاد کرده و گفته بود که اشتباه بزرگ وی در دولت اولش انتخاب افرادی بود که به وی وفادار نبودند ترامپ قول داده است که این اشتباه را در دولت دوم خود تکرار نکند. در دولت دوم ترامپ وفاداری مطلق به شخص وی به تنها معیار ارزیابی و انتخاب مدیران تبدیل شده و مهارت‌های فنی و تخصصی به حاشیه رفته است. نشریه آمریکایی فارن افیرز در مقاله‌ای به قلم دوتن از اساتید دانشگاه‌های آمریکا با هشدار درباره انتخاب مقامات دولتی بر اساس وفاداری مطلق به شخص ترامپ هشدار می‌دهد این نوع حکمرانی به ناکارآمدی و در نهایت فروپاشی نهاد اداری دولت در آمریکا منجر خواهد شد.
 سرویس خارجی کیهان
 
وفاداری؛ تنها معیار ارزیابی مدیران
همزمان با بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید به‌عنوان رئیس‌جمهور آمریکا، به نظر می‌رسد که دوره دوم ریاست‌جمهوری او شباهت چندانی به دوره اول نخواهد داشت. بسیاری از افرادی که ترامپ در دوره اول منصوب کرد، از دیدگاه‌های او فاصله گرفتند و حتی او را محکوم کردند. ترامپ در نوامبر گذشته(آبان ماه) در مصاحبه با «جو روگان» با تأسف گفت: «من برخی افراد را انتخاب کردم که نباید انتخاب می‌کردم. آنها نسبت به من وفادار نبودند» این بار، ترامپ آماده است. ترامپ و متحدانش معتقدند که وی در دوره اول ریاست‌جمهوری خود از سوی اطرافیانش و بوروکراسی دولت فدرال ضربه خورده است. آن‌ها اجازه نخواهند داد که این اتفاق دوباره رخ دهد.
در اولین روز کاری خود، ترامپ دسته‌بندی شغلی«اف» را بازگرداند؛ این دسته‌بندی را او در ماه‌های پایانی دوره اول خود ایجاد کرده بود و باعث می‌شود کارمندان دولت از حمایت‌های شغلی محروم شده و به‌راحتی اخراج شوند. ترامپ بسیاری از طرفداران خود را متقاعد کرده است که یک «دولت پنهان» (Deep State) در دوره اول ریاست‌جمهوری‌اش کارشکنی کرده و پیروزی او در انتخابات ۲۰۲۰ را از او گرفته است. حالا، این دولت پنهان فرضی پاکسازی خواهد شد، همراه با تخصص و فرآیندهایی که موجب اداره کارآمد کشور می‌شوند. ترامپ تنها یک معیار برای ارزیابی افراد دارد: وفاداری و این وفاداری نه به معنای تعهد به یک برنامه سیاسی مشخص، بلکه اطاعت بی‌چون‌وچرا از رئیس‌جمهور است.
بر اساس گزارش نیویورک تایمز، تیم انتقالی دولت ترامپ از متقاضیان مشاغل دولتی در چندین نهاد، از جمله سازمان‌های اطلاعاتی و وزارت دفاع، درباره دیدگاه‌هایشان نسبت به وقایع حمله ۶ ژانویه(17 دی 1399) به کنگره سؤال کرده است. همچنین، از آن‌ها درباره انتخابات ریاست‌جمهوری ۲۰۲۰ به‌طور مستقیم پرسیده شده است. افرادی که این حمله را محکوم کرده‌اند یا معتقدند که بایدن در انتخابات پیروز شده، احتمالاً شغلی در دولت نخواهند داشت.
خطرات بی‌حکومتی
پر کردن دولت فدرال با چاپلوسان، ارتباطی با وفاداری به یک برنامه سیاسی ندارد؛ بلکه هدف آن، تضمین تسلیم شدن کامل در برابر رئیس‌جمهور است. این سیاست موجب تشدید پدیده‌ای می‌شود که ما آن را «بی‌حکومتی» (Ungoverning) می‌نامیم؛ یعنی تخریب توانایی دولت در اداره کشور و جایگزینی آن با اراده شخصی و کنترل‌نشده‌ رئیس‌جمهور، به‌جای فرآیندهای ضروری تصمیم‌گیری، اجرا و ارزیابی سیاست‌های ملی. این دولت، کارشناسان را کنار خواهد گذاشت و فرآیندهای معمول جمع‌آوری اطلاعات و مشورت‌های تخصصی را دور خواهد زد. در نتیجه، توانایی دولت در اداره کشور تضعیف خواهد شد؛ زیرا ارزش بیش از حدی که ترامپ برای وفاداری شخصی قائل است، در نهایت موجب کاهش توانایی او در حکمرانی خواهد شد.
بی‌حکومتی (Ungoverning) پدیده‌ای رادیکال و نادر در تاریخ سیاسی است. در واقع، نمونه‌های زیادی از کشورهایی وجود ندارد که به‌طور سیستماتیک توسط حاکمان یا احزاب خاص تخریب و از هم گسیخته شده باشند. در برخی موارد، افراد صاحب قدرت موفق می‌شوند که فساد دولتی و خشونت حکومتی را جایگزین اداره‌ی کشور کنند.
در آمریکا، بی‌حکومتی پدیده‌ای جدید است؛که با کوچک‌سازی دولت از دیدگاه محافظه‌کارانه، مقررات‌زدایی، و خصوصی‌سازی تفاوت دارد. در گذشته، منتقدانی از هر دو جناح سیاسی تلاش کرده‌اند تا بوروکراسی را کاهش دهند، اما در طول تاریخ، مقامات هر دو حزب و همچنین افکار عمومی، دولت اداری(Administrative State) 
را به‌عنوان یک ضرورت برای تأمین نیازهای عمومی پذیرفته‌اند. اکنون، سؤال این است که آیا اطرافیان ترامپ تلاش خواهند کرد که میل او به بی‌حکومتی را کنترل کنند یا خیر. با جایگزینی کارشناسان متخصص با چاپلوسان، توانایی دولت در دستیابی به نتایج پایدار و گسترده کاهش می‌یابد. همچنین، وقتی فرآیندهای اداری کنار گذاشته شوند و تنها اراده‌ی یک فرد جای آن‌ها را بگیرد، توانایی دولت در جمع‌آوری اطلاعات دقیق و اتخاذ تصمیمات مؤثر از بین می‌رود؛ ظرفیت آن برای طراحی، اصلاح، و اجرای سیاست‌ها ناپدید می‌شود. در نهایت، بی‌حکومتی، مرد قدرتمند را به فردی ضعیف تبدیل می‌کند.
ارادت مهم‌تر از مهارت
در قلب حکمرانی دموکراتیک و نهاد ریاست‌جمهوری ایده‌ی اداره و مدیریت (Administration) نهفته است. نهادهای دولت اداری مدرن را می‌توان در دوران نیودیل (New Deal) 
در زمان ریاست‌جمهوری فرانکلین روزولت ردیابی کرد، اما اهمیت ایجاد یک دولت با ظرفیت اجرائی به زمان تأسیس آمریکا بازمی‌گردد. در آن دوران، مخالفان قانون اساسی استدلال می‌کردند که دولت‌های ایالتی به مردم نزدیک‌ترند و از سوی آن‌ها بیشتر از دولت ملی مورد محبت قرار خواهند گرفت. در پاسخ به این استدلال، «الکساندر همیلتون»، اولین وزیر خزانه‌داری ایالات متحده، تأکید کرد که هدف دولت این نیست که صرفاً احساسات مردم محلی را منعکس کند، بلکه هدف آن، اجرای یک اداره‌ی خوب و کارآمد است.
دولتی که ظرفیت اجرائی دارد، اهداف خود را از طریق یک فرآیند مشخص دنبال می‌کند: ابتدا، با جمع‌آوری دقیق و سیستماتیک اطلاعات درباره‌ شرایط موجود، مانند آنچه همیلتون در «گزارش صنایع در سال ۱۷۹۱ انجام داد، و همان‌طور که امروز اداره‌ آمار کار و سایر نهادها انجام می‌دهند. سپس، چشم‌اندازی برای آینده‌ای شکوفاتر، آزادتر و امن‌تر ترسیم می‌کند. و در نهایت، برنامه‌ای برای تخصیص منابع در مقیاس وسیع و در یک بازه‌ی زمانی بلندمدت تدوین می‌کند تا آن آینده را محقق سازد. دولت اداری، مسئول طراحی، اجرا و نظارت بر اجرای هر قانونی است که کنگره تصویب می‌کند و هر فرمان اجرائی که رئیس‌جمهور صادر می‌کند. همان‌طور که همیلتون در مقاله‌ی شماره‌ی ۷۲ از «مقاله‌های فدرالیست» نوشت:« اداره‌ی حکومت، در وسیع‌ترین معنای آن، شامل تمامی عملیات بدنه‌ی سیاسی است.»
دولتی که ترامپ اکنون در اختیار دارد، شامل حدود ۴,۰۰۰ مقام منصوب سیاسی و 3 میلیون کارمند عمومی است که به بلایای طبیعی و وضعیت‌های اضطراری نظامی پاسخ می‌دهند، اهداف بلندمدتی را که توسط کنگره و رئیس‌جمهور تعیین شده، دنبال می‌کنند، و بسیاری کارهای دیگر را انجام می‌دهند. اما برای ترامپ، مشکل تخصص و فرآیندهای اجرائی این است که دامنه‌ قدرت او را محدود کرده و اعمال اراده‌ شخصی‌اش را دشوار می‌کنند. او می‌داند که دانش تخصصی، یک منبع قدرت است به همین دلیل، نمی‌تواند در کنار یک مقام متخصص، حتی کسی که خودش منصوب کرده است، بایستد، بدون اینکه برتری دانش خود را به رخ بکشد. در یکی از جلسات خبری دوران همه‌گیری کرونا، ترامپ در حضور «دبورا بریکس»، هماهنگ‌کننده‌ کاخ سفید برای مقابله با ویروس کرونا، پیشنهاد کرد که قرار دادن اشعه‌ی فرابنفش در بدن بیماران مبتلا به کووید-۱۹ یا تزریق مواد ضدعفونی‌کننده ممکن است راه درمانی باشد! او سپس گفت: «من پزشک نیستم».
ترامپ معتقد است که انتخاب افراد بر اساس وفاداری، به او اجازه خواهد داد که در دوره‌ی دوم خود، بهتر حکومت کند و دستورکارش را پیش ببرد. اما در حقیقت، اولویت دادن به وفاداری بر شایستگی، دولت او را تضعیف خواهد کرد. مگر اینکه او بتواند به تخصص مقامات منصوب خود و کارمندان دولتی اعتماد کند، در غیر این صورت اهداف سیاستی خود وی نیز با مشکل مواجه خواهد شد. مشکل ترامپ این نیست که او به وفاداری به برنامه‌های خود در زمینه تعرفه‌ها، مهاجرت و سیاست خارجی نیاز دارد. مشکل این است که او وفاداری شخصی می‌خواهد یا آنچه جان بولتون، طولانی‌ترین مشاور امنیت ملی ترامپ در دوره اول ریاست‌جمهوری او، آن را «وفاداری مطلق» مفهومی قرون وسطایی که نه تنها وفاداری بلکه تسلیم محض را می‌طلبد» نامیده است.
تنزل اداره و مدیریت 
البته، برخی از انتصابات کابینه‌ ترامپ، در درجه‌ی اول به برنامه‌های او وفادار هستند. به‌عنوان مثال، «تام هومن»، مسئول جدید مرزبانی ترامپ، یک مأمور سابق گشت مرزی است که در دوران باراک اوباما ریاست بخش اخراج مهاجران اداره‌ی مهاجرت و گمرک (ICE) را بر عهده داشت و در دولت ترامپ، به‌عنوان مدیر موقت این سازمان خدمت کرد. او اوایل این ماه به وال استریت ژورنال گفت:«من صدها سیاست را دیده‌ام که آمده‌اند و رفته‌اند. من می‌دانم که چه سیاست‌هایی کارآمد چه سیاست‌هایی ناکارآمد بوده اند».
او کاملاً به سیاست‌های مهاجرتی ترامپ متعهد است، اما در عین حال با اعضای جمهوری‌خواه کنگره دیدار کرده تا انتظارات درباره‌ی امکان‌پذیری اخراج گسترده‌ی مهاجران را تعدیل کند. برای حامیان سیاست‌های ترامپ، این نوع انتصاب‌ها، نوید تبدیل شعارهای ترامپ به واقعیت را می‌دهد. اما برای مخالفان سیاست‌های او، این چیزی است که دوره‌ی دوم ترامپ را حتی نگران‌کننده‌تر از دوره‌ی اول می‌کند. یک رئیس‌جمهور کارآمد باید افرادی مانند هومن را پیدا کند و به آن‌ها قدرت بدهد؛ متخصصانی با دانش عمیق که بتوانند اهداف کلی را به سیاست‌های عملیاتی تبدیل کنند و آن‌ها را اجرا نمایند. این همان چیزی است که «اداره و مدیریت» نام دارد. اما اصرار ترامپ بر اطاعت شخصی و بی‌اعتمادی او به همان دولت اداری که وظیفه‌ی هدایت آن را بر عهده‌ دارد، کاملاً ضد مدیریت و اداره است. همان‌طور که «راسل وُت»‌، مدیر احتمالی دفتر مدیریت و بودجه‌ کاخ سفید گفته است: «ما می‌خواهیم بوروکرات‌ها به‌طور وحشتناکی تحت‌تأثیر قرار بگیرند. می‌خواهیم وقتی صبح از خواب بیدار می‌شوند، از رفتن به محل کار خود متنفر باشند، چون آن‌ها به‌طور فزاینده‌ای به‌عنوان شرورهای داستان دیده خواهند شد.»
این همان دیدگاهی است که کَش پاتل، نامزد ترامپ برای ریاست اف‌بی‌آی نیز دارد. او سپتامبر گذشته (شهریور) وعده داد که دفتر مرکزی اف‌بی‌آی در واشنگتن را تعطیل کند و آن را به موزه‌ای از «دولت پنهان» تبدیل نماید. از سوی دیگر، وزارتخانه‌ی کارایی دولت یا به‌اختصار « DOGE » نیز وجود دارد، که رهبری آن بر عهده‌ی ایلان ماسک است. این کارآفرین مشهور در حوزه‌ی خودروهای برقی و فضاپیماها، در ابتدا وعده داد که حداقل ۲ تریلیون دلار از بودجه‌ی فدرال (که نزدیک به ۷ تریلیون دلار است) را کاهش دهد، 2 میلیون کارمند دولت را اخراج کند و هزاران مقررات را لغو نماید.
کوچک‌سازی بودجه‌ دولت، کاهش کارکنان دولتی و محدودسازی مقررات در این مقیاس، یک کار عظیم است. وزارتخانه کارایی دولت برای تدوین این برنامه، رهبران صنعت فناوری از «سیلیکون‌ولی» را به خدمت گرفته است. اما از آنجایی که بیشتر کارکنان این نهاد تجربه‌ی چندانی در حوزه‌ی حکمرانی ندارند، به‌احتمال زیاد قادر نخواهند بود کاهش عظیمی را که وعده داده‌اند، در دولت فدرال اعمال کنند. انجام چنین کاری مستلزم دانش عمیق از بودجه‌ی فدرال، کارکرد آژانس‌های دولتی، و حمایت یک ائتلاف فعال از قانون‌گذاران است. انجام این کار همچنین مستلزم حمایت عمومی مردم آمریکا است اما ممکن است مردم آمریکا هنوز آماده‌ی پذیرش یک دولت به‌شدت کوچک‌شده نباشند. اگر ترامپ بخواهد در تحقق سیاست‌هایی که تبلیغ می‌کند موفق باشد، دولت او باید بر اساس معیارهایی فراتر از وفاداری شخصی، انتصاب‌ها را انجام دهد؛ معیارهایی که برای حکمرانی مؤثر ضروری هستند.
حکمرانی مؤثر مستلزم توانمندسازی کارمندان دولتی با تجربه و دانش تخصصی است. این یعنی ایجاد فرآیندی که در آن بتوان گزینه‌های سیاست‌گذاری جایگزین را بررسی کرد، برنامه‌هایی را برای اجرای آن‌ها تدوین نمود و سپس بر اساس آن برنامه‌ها اقدام کرد. همچنین، به معنای پایبندی به اهداف مشخص است، به‌طوری که انتصاب‌شدگان بتوانند دستور کار دولت را پیش ببرند، بدون اینکه وقت و استعداد خود را صرف چاپلوسی رئیس‌جمهور کنند.
مخالفان سیاست‌های ترامپ ممکن است از یک دولت آشفته و ناکارآمد استقبال کنند، دولتی که قادر به اجرای وعده‌هایی مانند اخراج گسترده‌ی مهاجران یا اعمال تعرفه‌های کلان بر واردات نخواهد بود. اما دولت ترامپ صرفاً یک دولت ناکارآمد نخواهد بود. بلکه او یک فروپاشی فراگیر در نهادهای اداری دولت را هدایت خواهد کرد. این فروپاشی در فرآیندهای تصمیم‌گیری و مشورت با متخصصان، که برای تدوین و اجرای هرگونه سیاست مؤثری ضروری است، رخ خواهد داد. 
در چنین شرایطی، دولت آمریکا نه بر اساس سیاستگذاری و اجرای برنامه‌ها، بلکه صرفاً بر اساس اراده‌ی شخصی رئیس‌جمهور عمل خواهد کرد.
حکمرانی به معنای سلطه و فرمان‌برداری نیست. همان‌طور که «الکساندر همیلتون» اشاره کرده است، حکمرانی یعنی «پیشبرد پروژه‌های وسیع و دشوار به نفع مردم که نیازمند زمان قابل توجهی برای به ثمر نشستن هستند.» دولت بایدن چنین رویکردی را دنبال کرده است، که نمونه‌ی آن «قانون سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌ها و مشاغل » و «قانون نیمه‌هادی‌ها و علوم» است؛دو پروژه‌ی عظیم و بلندمدتی که تأثیر کامل آن‌ها تا یک نسل بعد مشخص نخواهد شد. اگر ترامپ اهداف بزرگی در سر داشته باشد-مانند اجرای پروژه‌های کلان یا ایجاد تغییرات گسترده در سیاست‌های کشور-دولت او نیاز دارد که به شکلی منظم، ساختارمند و کارآمد عمل کند.
بازسازی ظرفیت حکمرانی دولت
خطر بزرگی که ترامپ و کشور آمریکا را تهدید می‌کند، فراتر از آشفتگی‌های ناشی از خودکامگی، نادیده گرفتن دانش و فرآیندهای حکمرانی، و اجرای اقدامات سرکوبگرانه است. ترامپ، حزبش، هوادارانش و رسانه‌های همسو با او، نزدیک به یک دهه را صرف حمله به آنچه «دولت پنهانم توطئه‌گر می‌نامند کرده‌اند و تهدید کرده‌اند که این دولت پنهان را نابود خواهند کرد. نتیجه این روند، از بین رفتن مشروعیت نهادهایی بوده است که ظرفیت اداری دولت را پشتیبانی می‌کنند.
سلب مشروعیت از نهادهای حکمرانی فراتر از بی‌اعتمادی است. بی‌اعتمادی تا حدی طبیعی است، چراکه در یک دموکراسی، نظارت و هوشیاری وظیفه شهروندان است. اما برای ترامپ و بسیاری از متحدان و طرفدارانش، دستگاه حکمرانی هیچ مشروعیتی ندارد و رعایت قوانین آن تنها در صورتی الزامی است که مطابق با خواست ترامپ باشد.
در دوره اول ریاست‌جمهوری ترامپ و همچنین در دوران بایدن، مقاومت راست‌گرایان علیه مقامات و سیاست‌های دموکرات‌ها، گاه به شکل تهدید و خشونت، به پدیده‌ای رایج تبدیل شد. از جمله مقامات انتخابات، اعضای هیئت‌های مدارس، کارکنان بخش بهداشت و درمان، و معلمان هدف این حملات قرار گرفتند. در اکتبر ۲۰۲۴ (مهر 1403) گزارش‌هایی از تهدید افراد مسلح علیه کارکنان آژانس فدرال مدیریت بحران (FEMA) که در حال ارائه کمک‌های اضطراری به قربانیان طوفان در کارولینای شمالی بودند، باعث شد این سازمان تیم‌های امدادی خود را به مکان دیگری منتقل کند و برخی از عملیات‌های امدادرسانی را متوقف کند.
شهروندانی که از بازگشت ترامپ به ریاست‌جمهوری ناخرسند هستند، احتمالاً مانند برخی از هواداران ترامپ در ۶ ژانویه ۲۰۲۱ (17 دی 1399) به خشونت متوسل نخواهند شد. جامعه مدنی سازمان‌یافته، همچنان به سازوکارهای قانونی و دموکراتیک متوسل خواهد شد و به اصول یک اپوزیسیون مسالمت‌جو پایبند خواهد ماند. اما پیروان ترامپ داستانی متفاوت دارند. عفو دسته‌جمعی ترامپ در نخستین روز ریاست‌جمهوری‌اش برای تمام شورشیان ۶ ژانویه، از جمله رهبران گروه‌های شبه‌نظامی «پسران مغرور» و گروه شبه نظامی «حافظان سوگند» نشانه‌ای است از این که خشونت علیه مخالفان ترامپ پذیرفتنی است. حتی اگر خشونت سیاسی در آمریکا گسترش نیابد، اختلالات پیوسته‌ی ناشی از سیاست «بی‌حکومتی» ترامپ، موجب ایجاد بی‌ثباتی و عدم اطمینان خواهد شد و برای بسیاری از آمریکایی‌ها، احساس ناامنی و اضطراب را به همراه خواهد داشت. اثرات این نوع حکمرانی نه‌تنها بر ساختارهای نهادی تأثیرگذار است، بلکه پیامدهای فردی و شخصی نیز خواهد داشت. این موضوع اهمیت دارد، زیرا حس آسیب‌پذیری می‌تواند شهروندان را به انفعال بکشاند، توانایی فردی و جمعی را تضعیف کند، و پایه‌های اخلاقی دموکراسی لیبرال را فرسوده نماید. دولت ترامپ و جنبش «آمریکا را دوباره عالی کن» سرانجام روزی به پایان خواهد رسید. اما پس از آن، مردم آمریکا باید آنچه را که او ویران کرده است، از نو بسازند.