به بهانه فرنگیس
سادات حمیدی
به صورت اتفاقی کتاب «فرنگیس» خاطرات بانو فرنگیس حیدرپور به دستم رسید. رزق معنوی دیدار از بازارچه مقاومت. هر از چند روزی قسمتی از آن را مطالعه کردم نوشته کتاب به دلم نشست، خوب بود و روان.
داستان بانویی که وظایف زنانه خود را خوب انجام میدهد بموقعش هم در خلأ مردان جای خالی آنها را نیز پر میکند.
نقطه عطف داستان زمانی است که قاطعانه و بموقع تصمیم سختی میگیرد و شجاعانه «یک سرباز دشمن را اسیر و نیروی مهاجم را به خاک و خون مینشاند»(۱)
و درس خوبی به همه متجاوزان به این مرز و بوم میدهد و مایه افتخار زنان ایران میشود. با او در غصهها و ناراحتیها گریستم و در شادیهایش از خوشحالی بال درآوردم و ذوق کردم.
بیشتر از همه چیز جاری بودن زندگی در کنار مشکلات و عشق به زندگی در این کتاب موج میزند. مهربانی خانوادهها به یکدیگر و مهمتر از همه فداکاریهای این زن جوان در قبال خانواده و اطرافیانش ستودنی است.
حتی زمانهایی که همه حتی مردان کنار آنها در پشت جبهه میبُرند او بار مشقت مشکلات را یک تنه به دوش میگیرد و با فداکاری و مایه گذاشتن از خودش نور امید وزندگی را به اطرافیانش میبخشد تا تحمل کنند و زنده بمانند.
مردان در مقابل دشمن میجنگند و او در پشت جبهه و در سنگری دیگر با کمک، روحیه دادن، امیدوار کردن هم محلیها و اطرافیان.
با خواندن این کتاب کم و بیش با روحیه مردم منطقه گیلان غرب آشنا شدم همه سرسخت و مقاوم هستند، دقیقا شبیه بانو فرنگیس.
بعدی دیگر از کتاب که ویژه مورد توجهم قرارگرفت مطلب مهمی است که از نگاه قدردان راوی پنهان نمانده و نویسنده تیز بین نیز از آن نگذشته است به این صورت که به کرات میخوانیم نیروهای جهاد کمیته، سپاه پاسداران و یا ارتشیها در مواقع خطر به داد مردم رسیدهاند.
جاهایی برای خواننده حس استیصال و ترس به وجود میآید یک دفعه رسیدن و حضور نیروهای کمکی انقلابی حس بسیار لذتبخشی است جرقه امید است که در این لحظات بر قلب انسان میتابد و اهمیت وجود آنها کاملا محسوس است.
شوالیههایی واقعی که غربیها آنها را فقط در فیلمهایشان میبینند.
آنها گاهی در مواقع خطر غیرتمندانه و مهربانانه مردم جنگ زده این منطقه خصوصا بانوان و بچهها را کوچ دادهاند و در جاهایی برای آنها اسکان مهیا کردهاند و گاهی هم که بعد از رفع شدن خطر برگشتهاند برای
آنها وسیله آوردهاند و به اسکان گرفتنشان رسیدگی کردهاند.
با توجه به اتفاقات اخیر سوریه این حضور موضوعی پر اهمیت است که قابلیت بحث و بررسی زیادی دارد. بر هیچ کس پوشیده نیست اگر دلگرمی و پشتوانه وجود آنها نبود معلوم نبود این مردم بتوانند در تقابل با این همه مشکلات تا این حد مقاومت کنند.
تفاوت ملت ایران تحت مدیریت و تربیت ولایت فقیه نیز با دیگر ملتهای منطقه با همین یک فقره روایت خاطره به خوبی درک میشود.
لذا باید گفت بیخود نیست دشمن ولایت فقیه را نوک پیکان دشمنی خود قرار داده و روی غیرت، حجاب و بیتفاوتی نسبت به ناموس دست گذاشته است.
در این میان دلم برای علیمردان خیلی سوخت که عاشق همسر و فرزندانش هست اما در مواقع مختلف در مقابل زنی که به جای اینکه بگویم روحی مردانه دارد میگویم روحی حماسی دارد خلع سلاح میشود و تسلیم.
زنی که روحش از جسمش بزرگتر است و این جسم گنجایش او را ندارد؛ لذا در تب و تاب و بیقراری است و آرام نمینشیند. روح حماسی فرنگیس میان تن نحیف و احساسات زنانهاش زندانی است اما او بر این زندان غلبه میکند و میلههای زندان را میشکند و او را با روح خود همراه میکند. این تقابل بین جسم و روح بارها اشک مرا در آورد.
درکنارش ساخته شدن خانه سنگی فرنگیس درکوه، به دنیا آمدن فرزندانش در بحبوحه جنگ، دائم کوچ کردن و برگشتنها تازه شدن دیدارها با خانواده، به دنیا آمدن و زنده ماندن مصیب نوزاد کوچک، زنده بودن رحمان و علیمردان بعد از حمله مرصاد، زنده ماندن برخی اعضای خانواده خصوصا سیما از حادثه انفجار مین، حتی زنده ماندن گوساله آنها و اتفاقاتی از این قبیل اتفاقاتی هست که مرا از ذوق میخنداند.
ـــــــــــــــــــــــــ
۱- اشاره به صحبت رهبری درباره ی خانم فرنگیس حیدر پور در دیدار مردم گیلانغرب