کارتر؛ کبوتر صلح یا مأمور گسترش امپراتوری آمریکا (نگاه)
مترجم: سید محمد امین آبادی
بسیاری از مردم، جیمی کارتر رئیسجمهور پیشین آمریکا را که در تاریخ ۲۹ دسامبر ۲۰۲۴ (9 دی )در سن ۱۰۰ سالگی درگذشت، بهعنوان یک صلحطلب به یاد میآورند، عنوانی که به ندرت توسط سران دولت آمریکا کسب شده است. چرا که رؤسایجمهور آمریکا صرفنظر از گرایش حزبی خود، دامنه نظامیگری آمریکا را در جهان
گسترش میدهند. کارتر به خاطر فعالیتهایش در پروژههایی مانند«مسکن برای بشریت»
به عنوان شخصیتی صلحطلب شناخته میشود و به گفته «کوری رابین» نظریهپرداز سیاسی «هالهای از تقدس» به خود گرفته است. میراث او به عنوان رئیسجمهوری صلح جلو و متعهد به حقوق بشر درست مانند سن او که به عنوان نخستین رئیسجمهور آمریکا که به صد سالگی رسیده است، مورد توجه قرار گرفته است.
«الکس اسکاپیک»، سردبیر مجله «امور جاری»، کارتر را به عنوان یک «پدربزرگ ملی جذاب، خیرخواه و مهمتر از همه، بدون جنجال» توصیف کرده است. این تصور آنقدر غالب بود که بسیاری کارتر را برای محاسبات بدبینانهای که ریاست جمهوری آمریکا میطلبد، بیش از حد ایدهآلیستی میدانستند. در منطق عمومی آمریکا، ریاست جمهوری به معنای گسترش نفوذ امپریالیستی کشور است. نقشی که فضای کمی برای انگیزههای بشردوستانهای که به کارتر نسبت داده میشود، باقی میگذارد. مسلمانان آمریکایی از ستایش این رئیسجمهور سابق ابایی ندارند. در سال ۲۰۱۴، کارتر سخنرانی اصلی کنوانسیون سالانه جامعه اسلامی آمریکای شمالی را ایراد کرد. در سال ۲۰۲۳ نیز زمانی که او وارد مراقبتهای پایان عمر شد، شورای سازمانهای مسلمان آمریکا برای او مراسم دعا برگزار کردند. کارتر 25 سال پس از دوران ریاستجمهوریاش نیز آشکارا درباره محرومیت مردم فلسطین صحبت کرد و او را به صداهای مسلمانان آمریکایی نزدیکتر ساخت.
او مدتها قبل از اینکه سازمانهای حقوق بشری مطرح جهان، اسرائیل را به این عنوان اعلام کنند، آن را یک دولت آپارتاید توصیف کرده بود. کارتر همچنین از تسلط لابی اسرائیل، بهویژه کمیته امور عمومی آمریکا-اسرائیل (AIPAC)، بر مقامات منتخب آمریکایی هم انتقاد کرده بود. در آمریکا چنین اظهاراتی درباره نفوذ اسرائیل «خائنانه» یا در نهایت بهعنوان «یهودستیزی» تلقی میشود.
از زمان کارتر، تاکنون رؤسای جمهور آمریکا در تعمیق اتحاد آمریکا و اسرائیل از سلف خود پیشی گرفتهاند. اوباما قبل از ترک کاخ سفید، یک تعهد چندین ساله و چند میلیارد دلاری به اسرائیل داد، که باعث ناامیدی فعالان فلسطینی شد که در سال ۲۰۰۸ برای انتخاب او فعالیت کرده بودند. اقدام تحریکآمیز ترامپ در انتقال سفارت آمریکا به بیتالمقدس، خشم منتقدان توسعهطلبی اسرائیل را بیشتر برانگیخت. اما شاید هیچ حمایتی از اسرائیل به اندازه حمایت تمامقد «جو بایدن» در طول حمله جاری به غزه، علنی و شدید نبود؛ زمانی که کاخ سفید به رنگ پرچم اسرائیل درآمد نسلکشی دولت اسرائیل به صورت زنده در تلفنهای هوشمند مردم جهان در حال پخش بود. در مقابل، اندک حمایت کارتر از حق تعیین سرنوشت فلسطینیان او را محبوب بسیاری از مسلمانان در آمریکا کرده است که مسئله فلسطین را بهعنوان یک نگرانی حیاتی برای خود میبینند. با اینحال، ستودن آرمانهای بشردوستانه کارتر یا تلقی از وی بهعنوان پیشتاز آزادی فلسطین، نادیده گرفتن سیاست خاورمیانهای او و در واقع بیتوجهی کامل به تاریخ است. در حقیقت، توافقنامه «کمپدیوید»که با وساطت کارتر در سال ۱۹۷۸ بین مصر و اسرائیل امضا شد چشماندازهای آزادی فلسطین را از بین برد. خیانت کارتر در سراسر جهان عرب و ایران آشکار بود. او با ایجاد جدایی بین مصر و فلسطین و از بین بردن این همبستگی عملاً یک شکست بزرگ در وحدت جهان عرب پیرامون مسئله فلسطین را موجب شد. امروزه، در حالی که دولتی که هممرز غزه است به نظر میرسد بهطور وظیفهشناسانه با اسرائیل و آمریکا و همپیمان شده است – برخلاف خشم جمعیت عظیمی از تظاهرکنندگان مصری که خواستار آزادی فلسطین هستند – میراث کارتر بیش از هر زمان دیگری در این زمینه و ایجاد جدایی بین مصر و فلسطین آشکار است. میراث بیرحمانه «کمپ دیوید» تأثیری بسیار ماندگارتر – و به زیان فلسطینیان – نسبت به کتاب او در سال ۲۰۰۸ درباره آپارتاید اسرائیل داشته است. به سیاستهای کارتر در دوران جنگ سرد هم نگاه کنید تا متوجه شوید که وی یک آرمانگرای صلحطلب نبود. در زمان کارتر (و زبیگنیو برژینسکی، مشاور امنیت ملی آمریکا، جنگجوی سرد او) بود که عملیات «سیکلون»، (یک برنامه مخفی سیا برای تامین مالی و گسترش نیروهای راستگرای افراطی در افغانستان) اجرا شد. برای دولت کارتر، هدف اصلی این بود که شوروی را با یک «ویتنام» دیگر روبهرو کند (یعنی جنگی بیپایان که روحیه و اقتصاد کشور را تضعیف کند). در آن زمان، دولت سوسیالیستی افغانستان که برنامههایی برای اصلاحات ارضی و ارتقای جایگاه زنان اجرا کرده بود، از نفوذ شوروی دور مانده بود. اما با سرازیر کردن تسلیحات، تأمین مالی و آموزش جنبشهای افراطی در افغانستان، شوروی تحریک شد تا از همسایه سوسیالیست خود در برابر تسلط راستگرایان دفاع کند. شایان توجه است که نوادگان عملیات «سیکلون» بودند که حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ را انجام دادند. ممکن است کارتر نقشه سقوط برجهای تجارت جهانی را دههها پس از حمایت از افراطگراهای افغان نکشیده باشد، اما دولت او نخستین دولتی بود که ایدئولوژی افراطگرایی را از طریق نیروهای نیابتی پاکستانی و سعودی خود ترویج داد. «جنگ جهانی علیه ترور» که پس از ۱۱ سپتامبر آغاز شد، منجر به تجاوزات نظامی آمریکا در سراسر جهان شد. در دروان باراک اوباما برنامه ترور هدفمندی تدوین شد که تمام مردان بالغ مسلمان را بهعنوان دشمنان نظامی معرفی میکرد. ایجاد شبکهای جهانی از زندانهای مخفی و مراکز بازجویی تحت عنوان «سایت سیاه» و نامگذاری کاریکاتورگونه «محور شرارت» شامل کره شمالی و ایران بخش دیگری از این جنگ بود. این جنگ همچنین منجر به مرگ نزدیک به یک میلیون نفر و آوارگی ۳۸ میلیون نفر شد. در آمریکا، پیامدهای ۱۱ سپتامبر برای مسلمانان آمریکایی شامل جنایات ناشی از نفرت، بازداشت نامحدود و اخراج از کشور بود. واژه «اسلامهراسی» در توصیف این شرایط رایج شد. اینکه این افراطگرایی ریشه در برنامههای دوران جنگ سرد کارتر مانند عملیات سیکلون داشت توسط عادت آشنای فراموشی مردم آمریکا از یادها رفت. تاریخ نشان میدهد که کارتر مخالف اقدامات جورج دبلیو بوش پس از حملات 11 سپتامبر نبود. در عوض، هر دو یک جاهطلبی ریاست جمهوری مشترک داشتند: بهرهبرداری از مسائل خاورمیانه برای تحقق اهداف سیاست خارجی آمریکا. «دکترین کارتر» به آمریکا اجازه میداد در صورت لزوم از زور برای حفاظت از منافع نفتی آمریکا در خاورمیانه استفاده کند. زمانی که دونالد ترامپ با صراحت گفت: «ما برای نفت سوریه در این کشور حضور داریم» و آمریکاییها به درستی درباره درباره پیامدهای چنین اظهارنظر بیپرده و آشکارا استعماری نگران بودند، شاید فراموش کرده بودند که این کارتر بود که این سیاست را برای اولین بار رسمی کرد.«فیلیس بنیس»، محقق سیاسی میگوید: کارتر نفت در غرب آسیا را «نفت ما» مینامید، که این یک اصل بنیادین در سیاست اقتصادی خارجی آمریکا بود؛ یعنی حفظ دسترسی آمریکا به نفت خاورمیانه به هر قیمتی.
کارتر نیز دوست آرمانهای دموکراتیک در خاورمیانه نبود.در سال 1977، جیمی کارتر 24 سال پس از کودتای سیا و سرنگونی دولت منتخب دموکراتیک محمد مصدق میزبان شاه ایران بود و ضیافت شامی به افتخار شاه ایران ترتیب داد.. پس از کودتای سیا آمریکا دوباره حکومت شاه را در ایران برقرار کرد و شاه نیز وفادارانه میادین نفتی ایران را که در زمان مصدق ملی شده بود در اختیار آمریکا قرار داد. در زمان شاه ایران بالاترین نرخ اعدامها را داشت. وی تمامی اشکال مخالفت را سرکوب میکرد و نیرویهای ساواک که توسط سیا آموزش دیده بودند را علیه مخالفین خود به کار میگرفت. در کاخ سفید، کارتر جامی به افتخار همین شاه بلند کرد و ایران را بهعنوان باثباتترین کشور منطقه ستود. در بیرون، تظاهرکنندگان ایرانی علیه رئیسجمهور آمریکا و اتحاد آمریکا با دولت سرکوبگرشان اعتراض میکردند.
دو سال بعد، شاه با انقلاب اسلامی سرنگون شد و آمریکاییها برای بیش از یک سال در سفارت گروگان نگه داشته شدند. از زمان سرنگونی شاه، آمریکا یک محاصره اقتصادی علیه ایران اعمال کرده است. آمریکا حتی یک رهبر نظامی کلیدی (که بهطور قابلتوجهی علیه داعش مبارزه کرده بود) را ترور کرد.
این جیمی کارتر است او یک کبوتر آرمانگرا و صلحطلب نبود بلکه یک مامور زیرک امپراتوری آمریکا و اجراکننده سیاست جنگ سرد بود. اینکه او در سالهای آخر عمر خود درباره آپارتاید اسرائیل و وضعیت فلسطینیان آواره صحبت میکرد، تضادی آشکار با میراث او است. شاید بزرگترین موفقیت کارتر توانایی او در انجام وظیفهای بود که به همه رؤسایجمهور آمریکا محول شده است یعنی گسترش یک امپراتوری به منظور ثروتمند کردن نخبگان حاکم. کارتر در حالی به دنبال گسترش بیرحمانه امپراتوری آمریکا بود که توانسته بود چهرهای انسانی و صلح دوست از خود ترسیم کند. در زمان مرگ او، در حالی که ما یک سال کامل شاهد نسلکشی ملت فلسطین در غزه بودهایم. نتیجه مشخص است: برخلاف تمامی ادعاها کارتر نمونه کامل یک رئیسجمهور آمریکایی بود.
منبع: میدل ایست آی