بزرگواری وکرامت نفس و شاخصههای آن
علی جواهردهی
خداوند خود را با اسم کریم متوده و از انسانها خواسته تا این صفت را در خویش تحقق بخشند؛ هر چند که ذات انسانی به گونهای آفریده شده که کریم است ولی این کریم بودن و بزرگواری؛ باید با علل و عواملی خود را برجسته و نمایان سازد تا آثار وجودی کرامت در شخص و دیگران آشکار شود.
نویسنده در این مطلب به بررسی شاخصههای کرامت انسانی و عوامل فعلیت یابی آن پرداخته است.
***
مفهوم شناسی کرامت
کرامت در زبان فارسی به معنای بزرگی،بزرگواری، بزرگی ورزیدن، جوانمردی و بخشندگی آمده است (فرهنگ فارسی، ج ۳، ص ۲۹۲۹) خداوند در آیاتی چند خود را به نام کریم و صفت کرامت ستوده است. پژوهشگر قرآنی، راغب اصفهانی بر این باور است که کرم اگر وصف خداوند قرار گیرد، اسم برای احسان و نعمتهای ظاهری خداوند است. اما اگر وصف انسان باشد،نامی برای اخلاق و افعال پسندیدهای است که از انسان آشکار میشود.(مفردات الفاظ قرآن كريم، ص ۷۰۷، ذیل واژه کرم)
استاد حسن مصطفوی معتقد است که کرامت،عزت همراه با تفوق در نفس چیزی است، نه برتری طلبی نسبت به دیگری. از آثار چنین کرامتی، میتوان به جود، سخاوت، احسان، ایثار، عفو و گذشت و مانند آن اشاره کرد؛ هر چند که خصوصیات آن به حسب مصادیق و مواردش فرق میکند.(التحقيق، ج ۱۰، ص 46، ذیل واژه کرم)
به نظر میرسد که کرم و کرامت، صفت و منشی است که کیفیت تعامل انسان را با دیگران دگرگون میکند و آدمی را به خاطر فروتنی، بزرگ مینماید. از این رو کرامت در انسان را به بزرگواری تفسیر و برگردان کردهاند. عزت و برتری برخاسته از کرامت، به دور از هرگونه تکبر در ذات و استکبار در عمل است. اینگونه است که در انسان کریم و بزرگوار،هیچ نشانهای از خودبرتربینی،خودپسندی، کبر و استکبار دیده نمیشود و هر آنچه از وی بروز میکند، گذشت، ایثار، احسان، محبت و سخاوت در منش و کنش است.
چنین صفتی است که اهل خرد بدان غبطه میخورند و خواهان دستیابی به آن هستند؛ زیرا تنها از کسانی چنین منش و کنشی مصادر میشود که از خود گذشته و به خدا پیوسته ونمایی از خدایی شدن را بروز داده باشند. خدا در آیه 2۷ سوره الرحمن(ویبقی وجه ربک ذو الجلال و الاکرام)، با اشاره به کرامت بیپایان خود، نشان میدهد که این صفت تا چند اندازه مهم و ارزشی است و انسانها چرا باید در اندیشه دستیابی به این صفت باشند. وجود این صفت در خداوند است که انسانها به بسیاری از کمالات و نعمتهای الهی دست مییابند و برهمین اساس باید سپاسگزار خداوند باشند.
از آیاتی چون ۶۲ و ۷۰ سوره اسراء و آیه ۱۸ سوره حج و آیات ۲۶ و ۲۷ سوره یس نیز این معنا به دست میآید که خداوند منشا هر گونه کرامت و بزرگواری است و انسانها باید برای رسیدن به این صفت عالی و زیبا، خود را متاله سازند تا از آن بهرهمند شوند.
از نگاه قرآن کرامتی چنین را نمیتوان در اموری چون نعمت و رفاه فراوان یافت و مدعی شد که اگر دارای ثروت فراوان است و در رفاه زندگی میکند، از خواری رسته و در جرگه اهل کرامت در آمده و از سوی خداوند، بزرگ داشته شده است؛ زیرا از نظر خدا، معیار کرامت انسانی، امور دیگری غیر از انبوه ثروت و زندگی مرفهانه است. (فجر، آیه 15) بنابراین برای شناخت معیارهای کرامت و بزرگواری انسانی باید از آیات قرآن بهره جست و دانست که چه علل و عواملی میتواند آدمی را کریم نماید و یا موانع آن چیست؟
کرامت ذاتی و اکتسابی
پیش از اینکه به عوامل دستیابی انسان به کرامت اشاره شود بیان این نکته ضروری است که کرامت در انسان به شکل ذاتی موجود است؛ زیرا همه انسانها به سبب جایگاه خاصی که در هستی دارند، از یک بزرگی و کرامت ذاتی برخوردارند؛ چرا که انسان به عنوان تنها آفریده الهی که از اموری چون روح الهی و علم الهی بهرهمند است در مقام خلافت قرار گرفته است. لذا خداوند او را بر همه موجودات برتری و کرامت داده است.
این برتری و بزرگی انسان نسبت به همه موجودات را میتوان از آیات گوناگونی به دست آورد. به عنوان نمونه فرمان الهی به همه فرشتگان نسبت به وجوب سجده بر آدم(ع) گواه این مدعاست که انسان بر همه فرشتگان برتری دارد؛ زیرا مفهوم سجده چیزی جز اطاعت از بزرگ و تسخیر سجدهکننده نیست. فرشتگان که خود موجودات برتر و عقول عالی هستند،موظف شدند تا بر انسان سجده اطاعت برند و مسخر او شوند.
از آیاتی که درباره تمرد و طغیان ابليس جنی نازل شده نیز این معنا به دست میآید که تمرد تشریعی ابلیس و یا دیگر شیاطین به پیروی از ابلیس به معنای خروج از حکم تکوینی نیست. بنابراین همه جنیان حتى ابليس و شیاطین خواسته و ناخواسته مسخر انسان هستند و انسانها بر آنها بزرگی و کرامت دارند.
قرآن در آیه ۷۰ سوره اسراء و ۱۳ سوره حجرات از برتری و کرامت انسان بر همه موجودات زمینی سخن میگوید و اینکه خداوند انسانها را مورد تکریم خاص خود قرار داده و ایشان را بر همگان کرامت بخشیده است. همین تکریم الهی و بزرگی انسان بر همه آفریدهها موجب شده است تا برخی از انسانها دچار غرور بیجا شوند و رفتاری بر خلاف کرامت از خود بروز دهند. (فجر، آیه ۱۵)
به سخن دیگر، تکریم الهی و نعمتهای خاص خداوندی به انسانها، موجب شده است تا برخی از آنها از بزرگواری و کرامت به کبر و تکبر گرایش یافته و از مسیر کرامت بیرون روند؛ چرا که اقتضای کرامت،عزت همراه با احسان و سخاوت است، نه اینکه کرامت را به معنای کبر و تکبر گرفته و استکبار ورزند.انسان کریم باید همانند منشا کرامت یعنی خداوند کریم، اهل جود و احسان باشد و از نعمتهایی که خداوند به او بخشیده برای رساندن دیگران به کمال شایسته و بایسته شان، استفاده کند نه آنکه آن را در خلاف مقصد و مقصود هزینه نماید.
به هرحال، همه انسانها به طور ذاتی درمقام خلافت الهی از کرامت برخوردارند. اما نیاز است تا این امر ذاتی خود را با عوامل و عللی به فعلیت برسانند و آثار و تبعات آن در جان و منش و کنش هر شخص انسانی هویدا شود.
اگر سخن از کرامت اکتسابی میشود،به همین معنای فعلیت بخشی است؛ زیرا اگر انسان اسمای الهی را در خود فعلیت نبخشد، از فطرت سالم خویش دور شده و در یک فرآیندی کرامت ذاتی خود را از دست میدهد و به تعبیر قرآن از سنگ و چارپا نیز پستتر و گمراهتر میشود. (فرقان، آیه ۴۴)
عوامل فعلیت یابی کرامت
بی گمان ایمان، بنیاد هر تغییری در انسان است. اگر انسان به چیزی ایمان نداشته باشد، هیچ حرکت و انگیزه عملی در وی ایجاد نمیشود. شخص هنگامی که دریافت که حقیقت وجودی او خلافت الهی است و باید با خدایی شدن،خود را به آن مقام برساند، تمام تلاش خویش را انجام میدهد تا خدایی شود.
اگر این ایمان، شخص را چنانکه شایسته و بایسته است،متوجه ربوبیت خدا کند، مایه نیل به کرامت و عزتی در پیشگاه خداوند میشود و همین توجه شخص است که کرامت را در جان و روانش فعلیت میبخشد. (یس، آیات ۲۵ تا ۲۷)
انسان در صورت داشتن ایمان عمیق و واقعی،باید آن را در اعمال و رفتار خویش به نمایش گذارد؛ ولی از آنجا که فشارهای بیرونی و درونی به نام هواهای نفسانی و وسوسههای شیطانی زیاد است، لازم است نخست این فشارها را از خود بردارد. در اینجاست که نقش تقوا و اجتناب از گناه،خود را نمایان میکند. خداوند در آیه ۱۳ سوره حجرات و نیز آیه ۳۱ سوره نساء، سبب نیل به شرافت و کرامت برتر را دستیابی به تقوا و پرهیز از گناه میشمارد.
در همین رابطه نقش مهم و اساسی عفت، پاکدامنی و اجتناب از آلودگیهای جنسی قابل توجه است که موجب کرامت انسان است.(معارج، آیات ۲۹ تا ۳۵)
در حقیقت ترسی که در انسان مؤمن از انجام زشتیها و پیامد عذاب آن وجود دارد، وی را از ارتکاب هر کار زشت و گناه محافظت میکند و زمینه بروز خوبیها و زیباییها چون کرامت را در شخص فراهم میآورد. (همان)
پس از تخلیه و برداشتن موانع درونی و بیرونی شخص باید خود را با اعمال صالح و خوب به صفت کرامت آراسته کند.
انجام کارهایی چون سجده و انقیاد در برابر خداوند (حج، آیه 18)، نمازهای پیوسته و زیاد (معارج آیات ۲۲ و ۲۳ و ۳۵)، دفاع از توحید و رسولان الهی تا مرز شهادت(یس، آیات ۲۰ تا ۲۷)، وفای به عهد و پیمان و دیگر احکام قطعی عقلانی (معارج، آیات ۳۲ و ۳۵)، برخورد نیکو و دوری از گفتار و کردار لغو و در پیش گرفتن نیک منشی و نیک کنشی و نیک گفتاری (فرقان، آیه ۷۲)،برخورد نیک در برابر بدیها (همان و نیز رعد آیات ۲۲ تا ۲۴)، امانتداری (معارج،آیات ۲۲ و ۳۲ و ۳۵)، انفاق و قرار دادن مقداری از اموال برای بذل به فقیران و نیازمندان (همان)، مشارکت در امور نیک اجتماعی و دفاع از حقوق مردمان از جمله شهادت دادن در مسائل اختلافی برای حل و پایان دادن به مخاصمات اجتماعی (معارج، آیات ۳۳ و ۳۵) و در یک کلمه پیروی از هدایت الهی (طه، آیه ۴۷) و تسلیم محض در برابر خداوند و فرمانهایش (انبیاء، آیات ۲۶ و ۲۷) از مهمترین علل و عوامل فعلیت یابی کرامت در آدمی است.
اینگونه است که پیامبران و اولیای الهی، بهره مند از کرامت به عنوان صفت کمالی میشوند و از سوی فرشتگان در دنیا و آخرت مورد احترام و تکریم قرار میگیرند. (رعد، آیات ۱۹ و 23 و ۲۴)
خداوند در آیات ۴۵ و ۴۶ سوره حجر و آیه ۱۳ سوره حجرات از مقام متقین و کرامت و بزرگواری ایشان یاد میکند و اینکه همین کرامت است که موجبات تکریم فرشتگان نسبت به آنان را در دنیا و آخرت فراهم میآورد و حتی فرشتگان در هنگام مرگ،متقین را مورد تکریم ویژه قرار میدهند. (نحل، آیات ۳۱ و ۳۲)
این کرامتی که در اینجا از آن سخن به میان میآید، چنانکه گفته و از عوامل آن ظاهر شد، هیچ ارتباطی به قدرت و ثروت و مانند آن ندارد. خداوند در آیات ۵۳ تا ۵۸ سوره شعراء از کرامت ظاهری برخی از افراد چون فرعونیان سخن میگوید و معلوم میدارد که این کرامت ظاهری هیچ ارزش و اعتباری ندارد، بلکه خود، دام فریب و نیرنگی است که بسیاری از دنیاپرستان و اصحاب زر و زور
و تزویر در آن گرفتارند.
کرامت ظاهری چیزی جز تکبر و استکبار نیست،در حالی که کرامت واقعی موجب میشود تا شخص، متواضع شود و در برابر بدیهای دیگران نیکی کند و از خشونت و زشتی کلام دیگران به نرمی و زیبایی عبور کند(فرقان، آیات ۶۳ و ۷۲) و به خود اجازه ندهد تا درشتی کند بلکه همواره با احسان و ایثار و گذشت از دیگران میگذرد.
منش كریمان این است که به همه احترام میگذارند و نسبت به یتیمان و بیکسان احترام و تعظیم خاص به جا میآورند تا احساس دلتنگی و حقارت و بیکسی نکنند (یوسف، آیه ۲۱) و برخلاف متکبران و مردمان عصر جاهلیت، با کودکان یتیم برخورد میکنند و ایشان را تکریم مینمایند تا عواطفشان سالم بماند و آثار یتیمی در رفتارشان بروز نکند. (فجر، آیه 17)
خداوند در آیه ۲۱ سوره نور از مؤمنان میخواهد که کرامت بهشتی خود را (انفال آیه ۴) در جهان بروز دهند و همواره مراعات احترام و کرامت یکدیگر را بکنند.
بیگمان هر گونه گناه و آلودگی (نساء، آیه ۳۱) و اهانت و خواری دیگران عامل مهمی در خواری خود انسان و عدم توفیق در دستیابی به کرامت است. کسانی که گناه میکنند، خود را در معرض این قرار میدهند که کرامت ذاتی خویش را از دست بدهند و موجبات اهانت خداوندی را در حق خود فراهم آورند. از این رو قرآن به مردمان هشدار میدهد که کاری نکنند تا خداوند آنها را خوار کرده و از مقام کرامت و تکریم بیرون راند. (حج، آیه 18)
عفت و پاکدامنی در حوزه جنسی و نگهداری خود از وسوسههای شیطانی و خواستههای نفسانی موجب میشود تا دشمنان نیز به کرامت و بزرگواری شخص اقرار کنند و مخالفان از در تسلیم در آیند و بر پای چنین کریمانی سجده اطاعت به جا آورند. (یوسف، آیات ۳۰ و ۳۱)
اصولا هر انسانی، رفتارهای کریمانه را دوست دارد حتی اگر خود اهل کرامت نباشد و رفتاری ذلیلانه داشته باشد. از این رو رفتار کریمانه حضرت یوسف(ع) نسبت به برادران در چشم ایشان بزرگ آمد، با آنکه خود رفتاری زشت و بدکارانه داشتند. (یوسف، آیات ۸۹ تا ۹۲)
برخلاف باورهای مردمی که کرامت را در قدرت و ثروت و نسب و حسب میشمارند، اسلام و قرآن آن را در تقوای الهی میداند. یعنی انسان افزون بر کرامت ذاتی که به سبب روح الله و علم الله به دست آورده، از کرامتی اکتسابی برخوردار میشود که تنها از طریق تقوا و کارهای نیک به دست میآید.
میگویند جماعتی در مسجد گردهم نشسته بودند. سخن از اصل و نسب شد. هر کس درباره تبار و طایفه خود چیزی گفت. نوبت به «روزبه»(سلمان فارسی) رسید، بردهای ایرانی با اربابی یهودی به نام عثمان بن اشهل
که به واسطه رسول خدا (ص) آزادیاش را بازیافته بود. او برخلاف دیگران،خود را اینگونه معرفی کرد:«من سلمان پسر عبدالله هستم. گمراه و گمشده بودم، خداوند عزوجل به برکت محمد(ص) هدایتم کرد، فقیر بودم خداوند توانگرم ساخت به برکت محمد(ص) و برده بودم خداوند به برکت محمد(ص) آزادم کرد.» پیامبر که از راه رسید و ماجرا را شنید، فرمود: «يا معشر قريش!
ان حسب الرجل دينه و مروءته خلقه و أصله عقله،قال الله عز وجل: (أنا خلقناكم من ذكر وانثى وجعلناكم شعوبا وقبائل لتعارفوا) قال النبي لسلمان: ليس لأحد من هؤلاء عليك فضل الا بتقوى الله عز وجل، و ان كانت تقوى لك فأنت أفضل؛ ای مردم قریش! اصل و تبار و بزرگی مرد به دین اوست و شخصیت وی اخلاق او و ریشه و اصالتش، عقل اوست.ای سلمان! هیچ کس از این افراد بر تو برتری ندارند مگر به تقوا و اگر تقوای تو بیشتر باشد تو بر آنان برتری.» (روضه الكافي، ص ۱۸۱، بحار الأنوار ج ۲۲ ص ۲۸۲)
اینگونه است که روزبه پسر خشبوذان با این معرفت و فروتنی خود به مقاماتی دست یافت که برای بسیاری از مردم دست نیافتنی است؛ زیرا به مقام «سلمان منا اهل البيت» رسید و به عنوان شریف اهل بیت پیامبر (ص) نائل شد و سلمان محمدی (ص) گردید.
بیدلیل نبود که پیامبر بارها در تفسیر آیههایی از سورههای مائده، جمعه و محمد(ص) که دلالت بر آمدن قومی مؤمن و جانشین مسلمانان از دین برگشته میکرد، دست بر شانه جناب سلمان میزد و با مضامین نزدیک به هم میفرمود:
« آن قوم که خدا در قرآن آنان را ستوده، این مرد و هم میهنهای او هستند. به جانم سوگند، اگر دین و ایمان و دانش در ستاره ثریا باشد، مردمانی از تبار این مرد و از فرزندان فارس به آن دست خواهند یافت.» (حمیری، عبد الله بن جعفر، قرب الإسناد، ص 109، قم، مؤسسه آل البیت، چاپ اول، 1413ق)
خداوند بزرگوارترین انسان را حضرت محمد(ص) بر میشمارد که باید الگوی همگان شود؛ زیرا اسوه کامل در همه چیز به تمام و کمال است که از جمله آن، صفت کرامت و بزرگواری است. در روایات است که رفتار پیامبر با مردم کریمانه بود، در مجلسش بهره هر کسی را عطا میکرد و چنان با مردم برخورد میکرد که هیچ کس گمان نمیبرد از او گرامیتر هم باشد. مجلس او، محفل گذشت، حیا، راستی و امانت بود. در آن، قیل و قال نبود. انسانها در مجلس او فروتن بودند؛ بزرگ را گرامی میداشتند و با کوچکتر مهربان بودند. (سیره ابن كثير، ج ۲، ص ۶۱۲، به نقل از مجله کوثر، ش ۵۵، ص ۴۱)
جابر بن عبدالله نقل میکند:»جنازه یک یهودی را از کنار ما عبور میدادند، ما جلوس کردیم، اما پیامبر (ص) به احترام جنازه قیام کردند. به ایشان عرض کردیم: آن جنازه از آن یک یهودی بود.حضرت فرمودند: هنگامی که جنازهای را مشاهده کردید، قیام کنید.»(صحیح بخاری،کتاب23، في الجنائز، باب 50، من قام لجنازه الیهودی، ج2 ص 87 )
همچنین نقل شده است که جمعی از اصحاب در منطقهای وقتی جنازهای عبور داده شد به احترام آن قیام کردند، به آنها گفته شد: جنازه از آن اهل ذمه است.اصحاب در جواب گفتند: چنین ماجرائی برای ما هم پیش آمد و پیامبر در مقابل جنازه قیام کردند و وقتی با اعتراض روبهرو شدند فرمودند:«آیا او یک انسان نیست.»؟! (همان) و حضرت امیر(ع) در نامه معروف خود به مالک اشتر در مورد حقوق مردم و برخورد با آنان فرموده اند: « فانهم صنفان، اما اخ لك في الدين أو نظیر لك في الخلق؛ همانا مردم دو صنف میباشند: یا برادران دینی و با همنوعان تو هستند.»(نهجالبلاغه صبحی صالح، نامه 53) بنابراین همه انسانها به سبب انسانیتی که دارند باید تکریم شوند و مورد احترام قرار گیرند، ولی آنچه موجب میشود تا شخص در اوج کرامت و تکریم قرار گیرد همان تقواست که خداوند در آیه 13 سوره حجرات میفرماید:«گرامیترین شما، با تقواترین شماست » پس نمیتوان کرامت را در قدرت و ثروت و حسب و تبار و مانند آن جست که تنها متاع اندک دنیاست و ارزش واقعی ندارد.