کد خبر: ۳۱۶۳۱۱
تاریخ انتشار : ۲۰ مرداد ۱۴۰۴ - ۲۰:۵۰

گزارش خواندنی کیهان از داعشی‌های دهه 60

* دفتر پژوهش‌های مؤسسه کیهان
«با نهایت تأسف، از شهادت دوستان ایرانی خود، پاسداران جوان خلیلی، طاهری، طهماسبی، اطلاع حاصل نمودیم، در اوت 1982 عده زیادی به دست عناصری که خود را مجاهدین خلق می‌نامند کشته شدند. به دست همان‌هایی که در مملکت ما نیز آنها را گروه مخالف دولت ایران می‌نامند و طرفدارانی هم در آلمان دارند. قاتلین این سه پاسدار می‌گویند: ما آنها را هر روز شکنجه کردیم، ما ناخن‌های آنها را کشیدیم، اتوی داغ روی سر، گردن و دست‌های آنها گذاشتیم، دست‌های آنها را در آب جوش فرو بردیم، با چاقوی موکت‌بری پوست آنها را کندیم، چشم‌های آنها را از حدقه در آوردیم، دو نفر از آنها را که هنوز زنده بودند در باغ فیض دفن نمودیم. یکی از شکنجه‌گران به اصطلاح مجاهد خلق به نام خسرو زندی آنها را دفن نمود. آنها شهید شدند به دلیل اینکه به خود این حق را می‌دادند که در راه انقلاب انسانی فداکاری نمایند و علیه ظلم و ستم بجنگند. جان این رهروان جهاد و فداکاری در راه انقلاب از جانب کسانی که به غایت از انسانیت به دور بودند از آنها گرفته شد و ما در سوگ آنها نشسته‌ایم. برای دوستان انقلاب اسلامی در ایران» (لیوز لوته – اسکاج)
این جملات اعلامیه یک خانم آلمانی به نام «لیوز لوته» است که پس از پخش اخبار و گزارش‌های تکان‌دهنده شکنجه‌های سبعانه پاسداران کمیته انقلاب اسلامی و شهادت آنها‌، در یکی از شهرهای آلمان انتشار یافت. واقعه هولناکی که از سوی گروهک تروریستی مجاهدین خلق (منافقین) به «عملیات مهندسی» معروف شد. عملیاتی که طی آن قرار بود با شکنجه‌های قرون وسطایی پاسداران کمیته و افراد مشکوک، اطلاعات احتمالی از تحت نظر قرار داشتن خانه‌های تیمی منافقین را به دست آورند. 
آنچه هنوز باورکردنی نیست
با ابلاغ خط شکنجه و کلید خوردن عملیات مهندسی، واحد‌های مختلف بخش ویژه گروهک تروریستی مجاهدین خلق درصدد تهیه مقدمات عملیات و شناسایی سوژه‌های مشکوک برآمدند. از جمله اولین اقدامات تهیه خانه تیمی مناسب بود. بخش ویژه نظامی از این خانه‌های تیمی برای انتقال افراد مشکوک به آنجا و کسب اطلاعات برای یافتن علت ضربه‌ها به بدنه سازمان استفاده می‌کرد.
مرداد 1361 دو پاسدار کمیته انقلاب اسلامی به اسامی طالب طاهری (16 ساله) و محسن میرجلیلی (25 ساله)، در حال گشت‌زنی در خیابان کارون تهران و در نزدیکی خانه تیمی مرکزیت منافقین توسط یک تیم ویژه نظامی این گروهک تروریستی شامل طاهر (جواد محمدی از اعضای تیم ویژه عملیات مهندسی)، رضا ‌هاشملو و نبی‌ ضیایی‌نژاد، ربوده شدند. آنان با ادعای ماموریت کمیته و با نشان دادن کارت جعلی‌، به سرعت طاهری و میرجلیلی را خلع سلاح نموده‌، دستانشان را بسته و به زور داخل ماشین پیکانی نموده و به خانه امن خود در خیابان بهار بردند.
طالب طاهری به اتاقی برده شد که با نایلون‌های ضخیم پوشانده شده بود تا صدا از داخلش بیرون نیاید و محسن میرجلیلی را داخل یک حمام حبس کردند. بلافاصله و بدون مقدمه با کابل به جان آنها افتادند. سپس شدت شکنجه افزایش یافت و با آب جوش و هویه برقی بخشی از بدن آنها را سوزاندند‌، چشم‌شان را درآوردند و گوش و بینی‌شان را بریدند، دندان‌هایشان را کندند و... 
همزمان با شکنجه دو پاسدار فوق، در همان ساختمان، دو فرد دیگر نیز تحت شکنجه قرار داشتند. یک کفاش به نام عباس عفت‌پیشه و همچنین خسرو ریاحی معلمی که اتفاقی و به‌طور اشتباه ربوده شده بود و به دلیل بدن ورزیده‌ای که داشت، در حین شکنجه با منافقین درگیر شد و منافقین ناگزیر با شلیک گلوله او را به شهادت رساندند.
در همان روزها، جوان پاسدار 28 ساله‌ای به نام شاهرخ طهماسبی یکی از اعضای کمیته انقلاب اسلامی مرکز ربوده شده و بعد از انتقال به خانه تیمی واقع در خیابان شیخ صفی حوالی خیابان خواجه نظام‌الملک، منافقین طرح شکنجه او را به منظور گرفتن اطلاعات کلید زدند. آنها با تصور اینکه طهماسبی یکی از مسئولان شبکه اطلاعاتی کمیته است‌، درصدد بودند تا اولا، علت ضربه خوردن خانه‌های تیمی را دریابند ثانیا، میزان نشت اطلاعات از زندانیان منافقین را بسنجند و ثالثا، اطلاعاتی که نظام از منافقین دارد را برآورد کنند.
راز چگونه برملا شد
پس از بازداشت فردی به نام «خسرو زندی» در همان مرداد 1361 و در حین دزدیدن یک موتورسیکلت و درگیری با مردم، یکی از دهشتناک‌ترین جنایات تاریخ معاصر ایران برملا شد. خسرو زندی که پس از دستگیری از وی کپسول سیانور و برخی مدارک به‌دست آمده بود، در همان نخستین ساعات، پرده از جنایتی مهیب برداشت.
او پس از افشای مدارکش و کدخوانی برخی از آنها، ماموران امنیتی را به باغ فیض واقع در شمال غرب تهران و محل دفن اجسادی برد که 3 روز قبل، پس از تحمل شکنجه‌های مهیب، درحالی که هنوز نفس می‌کشیدند، بعد از فشرده کردن و پیچیدن در نایلون و بستن با طناب، مدفون کرده بود.
وقتی اجساد را از زیر خاک بیرون آورده و از حالت فشرده و پیچیده خارج کردند، با صورت‌های دفرمه و جسم‌های سوخته مواجه شدند درحالی که پوست صورت و بدن‌ها کنده و ورقه شده و دهان و دندان‌ها خرد گردیده، برخی چشم‌ها از حدقه درآمده و...
با دعوت خانواده‌های برخی افرادی که طی 10 روز قبل مفقود شده بودند و با مطابقت برخی نشانه‌های شخصی، هویت اجساد روشن گردید: طالب طاهری و محسن میرجلیلی پاسداران کمیته انقلاب و عباس عفت‌پیشه، کفاش. آنها در تاریخ‌های 10 تا 17 مرداد توسط تیم‌های ویژه گروهک تروریستی منافقین ربوده و پس از شکنجه‌های قرون وسطایی، هر 3 نفر زنده به گور شده بودند.
اما هنوز سرنوشت 3 فرد ربوده شده دیگر از جمله شاهرخ طهماسبی از دیگر پاسداران کمیته انقلاب روشن نبود. پس از چند روز تلاش و جست‌وجو، پیکر شکنجه‌شده‌ای در تپه‌های عباس‌آباد کشف شد، علی‌رغم تصوّر اینکه آن پیکر متعلق به شهید طهماسبی باشد اما چنین تصوری نیز درست نبود. سپس اجساد لت‌و‌پارشده یک معلم به نام «خسرو ریاحی» و یک مهندس به نام «حبیب روستا» هم در نقاطی دیگر به دست آمد.
پس از آن، خانه‌هایی که تیم‌های ویژه منافقین صرفا برای شکنجه و بازجویی از طعمه‌ها و قربانیان خود، تدارک دیده بودند در چند نقطه تهران از جمله خیابان بهار کشف شد و سرانجام چند ماه بعد و پس از دستگیری مهران اصدقی (فرمانده عملیات نظامی تهران) در جریان فرار از کشور در مرند استان آذربایجان شرقی و کشف اسناد تکان‌دهنده‌ای از یک خانه تیمی در گلشهر کرج، عمق فاجعه شکنجه‌های فوق که به نام «عملیات مهندسی» نامیده می‌شد، افشا گردید. 
اعتراف به جنایت
با انتشار اسناد «عملیات مهندسی»، مجاهدین خلق در خارج کشور، آن را تکذیب کرده و حتی عضویت افرادی مانند مهران اصدقی و خسرو زندی در سازمان را منکر شدند.
خود مهران اصدقی در این باره گفته است:
«... پس از کشف اجساد، سازمان اعلام می‌کند که خسرو زندی اصلا هوادار ما نیست. در حالی که من در اینجا به عنوان فردی که مستقیما در این عمل شرکت داشتم و از عاملین این جریان بودم، به عنوان فرمانده اول نظامی منافقین در تهران می‌گویم، خسرو زندی یکی از اعضای واحد عملیاتی بخش ما بود و در این جریان شرکت داشت و اگر سازمان تا به حال خسرو زندی را انکار می‌کرد، مرا دیگر نمی‌تواند انکار و تکذیب کند و بگوید کار ما نبوده و یا ‌اشتباه کردیم...»
طرفه آنکه اینک پس از سال‌ها، وب سایت رسمی این گروهک تروریستی با اختصاص صفحات جداگانه‌ای، هر دو نفر یعنی هم مهران اصدقی و هم خسرو زندی را با عنوان «مجاهد شهید» ثبت کرده است!
در سال 1364 هیئتی از طرف دولت ایران برای نشان دادن جنایات منافقین و اعاده حقوق ملت ایران، عازم مقر سازمان ملل در ژنو گردید. آنها اسناد شکنجه طالب طاهری و دیگر پاسداران شهید توسط منافقین و نحوه شهادت آنها را به قضات سازمان ملل تحویل داده و تقاضای محکومیت این گروهک تروریستی و جنایتکار را داشتند.
اما سازمان ملل و کمیسیون حقوق بشر آن نه‌تنها این جنایت بی‌سابقه را محکوم نکرد بلکه در گزارشی به تاریخ 13 نوامبر 1985 از وضعیت حقوق بشر در ایران، خسرو زندی را یکی از افرادی معرفی نمود که «خودسرانه یا بدون محاکمه در جمهوری اسلامی اعدام شده» و آن را مصداق نقض حقوق بشر در ایران دانستند!!
شهید لاجوردی در مراسم خاکسپاری پاسداران شهید در بهشت‌زهرا در حالی که به‌شدت متأثر بود و می‌گریست، گفت: «گناه اینها این بود که پاسدار انقلاب بودند، جرم این برادرانمان این بود که شبانه‌روز خود را در این کمیته‌ها برای حفظ جان من و تو، برای پاسداری از انقلاب تو، برای نگهداری قرآن، برای صیانت اسلام، شبانه‌روزشان را فدا می‌کردند، گناه اینها فقط این بود. هیچ گناه دیگری نداشتند، روز قیامت که همه ما در پیشگاه خدا قرار می‌گیریم، می‌گوییم‌ای خدا از اینها بپرس «بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ»، چرا این برادران ما را با این وضع کشتید؟... چرا اتوی داغ بر پشت و پهلو و کتف‌های این برادران عزیز ما گذاشتید؟ آخه چرا زنده زنده چشم برادر ما را درآوردید؟ آخه چرا پوست صورتش را کندید؟ ‌ای بی‌انصاف‌ها... آخه این برادران ما چه کرده بودند که دست و پای این برادران را در آب جوش پختید؟ آخه این برادران ما چه کرده بودند که زنده زنده دندان‌های اینها را شکستید؟ آخه این برادران ما چه کرده بودند که زنده به گورشان کردید؟...فکر می‌کنید با این کارها در میان مردم رعب و وحشت ایجاد می‌کنید؟ (فکر می‌کنید) این مردم ما می‌ترسند؟ تو اگر تمام خانه‌های تهران را از آمریکا بمب بگیرید و منفجر کنید، بازهم این مردم روی تل‌های خانه‌هایشان، فریاد زنده باد اسلام را سر می‌دهند...»