هانیکو و تحمیل مدرنیته به جامعه سنتی
منصور مهدوی
بازپخش سریال داستان زندگی (هانیکو) از تلویزیون، خاطرات دهه 1370 را برای بسیاری از مردم جامعه ما زنده کرد. این سریال پرطرفدار در عین سرگرم کردن مخاطب، مسائل زیادی را وارد زندگی او کرده و بستر پذیرش آنها را فراهم میکند.
محتوای سریال حاکی از یک مهندسی حساب شده است. هدف اصلی سریال «هانیکو» بسترسازی برای گذار جامعه سنتی ژاپن به جامعه مدرن است. در این میان سریال میتوانست روایتگری صادق از جامعه سنتی باشد ولی برای رسیدن به هدف خود که مدرن سازی جامعه است، از ارائه تصویر طراحی شده جامعه سنتی فروگذار نکرده است. برای بررسی محتوای این سریال میتوان چهار سرفصل اصلی برای آن تصویر کرد:
یک-تصویر جامعه سنتی ژاپن
شروع سریال در یک خانواده سنتی در شهری کوچک با آداب و رسوم خاص محلی است. به همین سبب معماری قدیمی خانهها و روابط خانوادگی سنتی را در کنار پخت و پز با روشهای قدیمی به خوبی نشان میدهد. این بخش سریال برای ژاپنیهای امروز و مردم سایر کشورها جالب است.
در این جامعه ازدواجها با راهنمایی بزرگان محله و در این سریال با مشورت کلانتر صورت میگیرد که حاکی از وجود زندگی طایفهای است. خانوادهها بر اساس سنتهای سامورایی بر حفظ چارچوبهای اصالت خویش تأکید دارند.
دو-تحقیر سنت و فرهنگ ژاپنی
با توجه به هدفگذاری صورت گرفته، سرکوب زبان ملی (ژاپنی) بخش مهمی از این سریال است؛ سه دانشآموز دبیرستان به صورت کتبی از خانم ویلسون (مدیر آمریکایی دبیرستان) درخواست میکنند تا ساعات تدریس ژاپنی را نسبت به زبان آمریکایی بیشتر کند. مدیر دبیرستان با خشونت تمام آنها را اخراج میکند. جالب آنکه در میانۀ کار خانم ویلسون میخواهد به آنها کمک کند ولی برخی ژاپنیهای غربزده با شدتی بیشتر از خانم ویلسون، با قضیه برخورد میکنند!
این سه دانشآموز با همکاری استاد ماتسونامی به دبیرستانی در توکیو رفتند ولی درآنجا نیز به دلیل سابقه اخراجشان، یک سال از تحصیل محروم شدند. در این میان یکی از دانشآموزان به دلیل فشارهای روحی جان خود را از دست داد. سریال به طور تلویحی به مخاطب میفهماند که دفاع از زبان ملی به مرگ منجر میشود.
تحقیر و سرکوب فرهنگ سنتی ژاپن (سامورایی) بخش دیگری از مأموریت سریال است. میتسو دختر کوچک کُجیرو (پدر هانیکو) بر اساس سنن سامورایی ازداوج میکند. ولی به علت رفتارهای غیرانسانی خانواده شوهرش، جان خود را از دست میدهد. مرگ میتسو بسیار تلخ و گزنده به تصویر درآمد و رفتارهایی سنتی برای حفظ خانواده سامورایی، مقصر اصلی معرفی شد. بدین ترتیب مطابق این سریال، سرنوشت ازدواج سنتی، بدبختی و مرگ است.
کجیرو که پایبند به سنت سامورایی بود و از رفتارهای هنجارشکنانه نسل جدید جلوگیری میکرد پس از مرگ دخترش به طور کامل آیین سامورایی را ترک کرد چرا که سرسختی و غرور سامورایی را دلیل کشته شدن فرزند خود میدانست. او حتی دیگر حاضر به زندگی در آن شهر نیست و به توکیو مهاجرت میکند.
تلاش سریال هانیکو در سرکوب فرهنگ سنتی ژاپنی به اینجا ختم نمیشود؛ کجیرو و استاد ماتسونامی هر
دو پیشینه سامورایی دارند ولی کجیرو فردی بداخلاق، بیسواد، مخالف خارجیها و... است در حالی که استاد ماتسونامی فردی فرهیخته، خوش اخلاق و مهربان با خارجیهاست و زیر نظر آمریکاییها کار میکند. مخاطب به طور ناخوداگاه ماتسونامی را برمیگزیند و کجیرو را طرد میکند.
سه-ترویج نمادهای زندگی غربی
سریال، سینما و اموری مانند استفاده از بیمۀ عمر را تبلیغ میکند اما اصرار دارد مظاهر مختلف زندگی مدرن غربی را برای مخاطب خود نهادینه کند.
کاسیکه (برادر هانیکو) نماد جوان مدرن با لباسهای غربی است که رفتارهای هنجارشکنانه دارد و اهل ویلون است. مجموعه رفتارهای او برای خانواده چندان خوشایند نیست.
ترغیب تعلیم زبان انگلیسی یکی دیگر از اموری است که سریال بر آن تأکید دارد. امتیاز مهم هانیکو دانستن زبان انگلیسی است او برای تکمیل تحصیلات خود در این زمینه نزد یک بانوی ژاپنی میرود که در این زمینه استاد است. رفتار پرمحبت این بانو به نحوی تبلیغ این کار به شمار میرود.
هانیکو از طریق استاد زبان انگلیسی خود میکوشد با خانم براون ارتباط بگیرد تا درباره فعالیتهای اجتماعی زنان اروپایی کسب اطلاع کند.
پس از آن وقتی میشنود خانم براون از فعالیتهای هانیکو تقدیر میکند او خیلی خوشحال میشود. گویی زنان ژاپنی تاکنون فعالیت اجتماعی نداشتهاند.
بخش زیادی از سریال به ترویج بازی آمریکایی بیسبال میپردازد. تا جایی که اهل خانه و حتی زنان سنتی هم مجذوب این بازی شده و بدان مشغول میشوند. گنزو (شوهر هانیکو) فروشنده لباسهای ورزشی بیسبال است و به طور طبیعی درباره آن صحبت کرده و تبلیغ میکند.
ترویج کافه و قهوه فروشی نیز یکی دیگر از کارکردهای سریال است. کجیرو که پیشتر فروشنده لباس سامورایی است پس از کنار گذاشتن آیین سامورایی در پایان سریال به شغل قهوه فروشی در یک کافه میپردازد که یک شغل جدید و غربی است. این فرآیند نشانه تغییر نمادین کامل یک انسان سنتی به انسانی مدرن است.
چهار- تحمیل زندگی مدرن با تأکید بر زنان
سریال «داستان زندگی» در واقع سرگذشتهاروکی ایزومورا نخستین خبرنگار مرد ژاپنی است اما در این سریال یک زن (هانیکو) این نقش را ایفا میکند چرا که سریال قصد دارد از طریق زنان تغییراتی جدی در جامعه سنتی ژاپن ایجاد کند و زندگی مدرن را ترویج کند:
دوگانه کاذب ادامه تحصیل یا ازدواج؛ هانیکو برای ادامه تحصیل در دبیرستان مسیحیان (توهوکو)، نامزدی خود را
به هم میزند و میگوید: «میخواهم درس بخوانم». این جمله که نماد ایجاد دوگانه کاذب بین تحصیل و تشکیل خانواده بود عبارتی آشنا در دهه 70 و 80 کشور ما بود و چه بسیار دختران و پسرانی را از داشتن خانواده محروم کرد. سریال بالا رفتن سن ازدواج به نفع تحصیل را تشویق میکند.
پدر هانیکو با این کار به شدت مخالف است و با او قهر میکند ولی هانیکو با سرسختی به خواسته خود میرسد.
جدایی دختر از خانواده؛ در فرهنگ ژاپنی دوری دختر از خانواده امر متعارفی نیست ولی در این سریال نشان داد که هانیکو برای تحصیل، سه سال دور از خانواده به شدت سنتی خود زندگی کرد.
سفر زن به تنهائی؛ هانیکو در شغل خبرنگاری و برای یک مصاحبه به کیوتو سفر میکند. با توجه به اینکه او حامله است همه خانواده و از جمله شوهرش با این سفر مخالفت میکنند ولی او علیرغم مخالفت خانواده پدری و همسرش به این سفر میرود.
مطابق گزارش سریال، خبرنگار بودن یک زن برای جامعه سنتی ژاپن یک هنجارشکنی به شمار میرود ولی هانیکو با لجاجت ذاتی خود در پی تثبیت این شغل برای خویش است.
در محیط کار او با مردان روشنفکری که نگاه تحقیرآمیزی به زنان دارند رقابت میکند و هانیکو برای اثبات خود به جامعه روشنفکری دست به هر کاری میزند تا زن بودن را مانع فعالیت وی ندانند. در این راه حتی سلامتی خود را نیز بیاهمیت تلقی میکند.
جدیت هانیکو در شغلش به حدی افراطی که نقش مادرانه خود را کنار میگذارد و بر فرزندان خود تأثیر منفی میگذارد و با اعتراض پدر و مادر و همسرش مواجه میشود.
حضور زن در محیطهای مختلط؛ هانیکو در محیطی مردانه کار میکند که در فرهنگ شرقی متعارف نیست. نکته جالب آنکه در بخشی از سریال کجیرو مانع از این میشود که هانیکو در مقابل دانشآموزان آستیناش را بالا بزند اما وقتی هانیکو برای تهیه گزارش میرود از میان ازدحام مردان عبور میکند.
عادی ساختن ماندن شبانه زن در محیط کار و دیر آمدن به خانه؛ مطابق فرهنگ ژاپنی حضور زن بعد از غروب آفتاب در خارج از خانه امری ناهنجار است. با این حال شبی که هانیکو به دلیل اشتغال به گزارشگری تا پاسی از شب به خانه نمیآید کجیرو به خاطر این رفتار هانیکو از دامادش (گنزو) عذر خواهی میکند ولی گنزو –که نماد نسل جدید است- رفتاری کاملا متفاوت نشان داده و میگوید برای این مسئله ناراحت نیست و برای همسرش احترام قائل است و به او اعتماد دارد. به وضوح پیداست که سریال قصد دارد نسل جدید را برای رفتارهای نامتعارف تربیت کند.
تغییر الگوی زیست زنانه؛ در پایان سریال نشان میدهد که هانیکو دیگر موهای خود را به شیوه ژاپنی نمیبندد بلکه از استادان آمریکایی خود تقلید کرده است این خود نشان از تغییر سبک زندگی اوست.
در پایان سریال کجیرو به همراه پدرش به شهر قدیمی خود برمیگردد و کاشیرو (پسر هانیکو) که نامش شباهت زیادی به پدربزرگش دارد با پوشش جدید و فرهنگی نو به نیروی دریایی ملحق میشود تا دنیای جدید را سیاحت کند. کارگردان به نحو زیرکانهای دنیای جدید را از آن کاشیرو میداند و جایی برای افراد سنتی قائل نیست و آنها را از چرخۀ جامعه کنار میگذارد.
سریال روایتگر زندگی مردم ژاپن در اواخر قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم است. یعنی در ابتدا جامعه کاملا سنتی ژاپن را روایت میکند ولی کارگردان با رندی میکوشد هنجارشکنیهای بسیاری را به نفع غربیها در این سریال جانمایی کند تا فرهنگ شرقی ژاپن را در مسیر مدرنیته تغییر دهد که در این مسیر توفیقات بسیاری پیدا کرده است. امروز میبینیم که نه تنها از آیین سامورایی در ژاپن خبری نیست بلکه کانون خانواده که در نیمۀ اول سریال بسیار پررنگ است نیز در ژاپن فروپاشیده و به ندرت خانوادهای را در ژاپن میتوان یافت که پدر و مادر کنار فرزندان یا نوههای خود باشند تا جایی که ژاپنیها فیلمی مانند «یک خانواده خوشبخت» را میسازند و نشان میدهند که سالمندان از فرزندان خود دور افتادهاند و هر کدام در گوشهای از جامعه در تنهائی و گمنامی از دنیا میروند.
نکته قابل توجه آنکه تغییراتی که این سریال قصد دارد در قشر زنان سنتی ایجاد کند شباهت زیادی به مطالبات روشنفکران غربگرای جامعه ما دارد. گویی همۀ این کارهای ضدفرهنگی با هدفی واحد و از جایی واحد هدایت میشوند چرا که استعمارگران بهترین بستر برای تسلط بر جامعه را در تغییر فرهنگ مردم و ایجاد وابستگی فرهنگی میدانند. مردمی که فرهنگ و سنت خود را از دست بدهند به طوری طبیعی ارزشهای جدیدی پیدا میکنند و در این میان ممکن است نسبت به دشمنان خود هیچ حساسیتی نداشته باشند؛ چنین برههای بهشت استعمارگران خواهدبود.