kayhan.ir

کد خبر: ۲۹۶۰۲۸
تاریخ انتشار : ۰۲ مهر ۱۴۰۳ - ۱۹:۴۵

آيا پيشرفت کشورهای مسیحی دليل حقانيّت مکتب مسيحيت است؟

 
 
مسيحى ‏ها- می‌گویند اینکه بگوییم- اسلام يك مكتب و مسيحيت هم يك مكتب؛ اين ديگر معنا ندارد كه برويم دنبال مزاياى اسلام و نقايص مسيحيت بگرديم و بگوييم: اسلام دين توحيد است و مسيحيت دين تثليث، اسلام دين مساوات است و مسيحيت دين تبعيض و امثال اينها. اين حرفها يعنى چه؟! اصلًا دنبال اين حرفها نرويد. 
مى‏ گويند: اين مطلب در انجيل‏ هم آمده است كه هر درختى را از روى ميوه‏‌اش بايد شناخت. 
ما چه كار داريم كه در متن و محتواى مكتب اسلام تحقيق كنيم و ببينيم چيست و در متن و محتواى مكتب مسيحيت تحقيق كنيم و ببينيم چيست؟
دنبال ميوه‏‌هاى اين دو مى ‏رويم. سراغ ميوه مسيحيت مى‏رويم؛ كشورهاى مسيحى كشورهاى متمدن و پيشرفته هستند، هم در تمدن مادى جلوتر هستند و هم در فرهنگ و امور معنوى. 
وقتى سراغ مسلمين مى‏ رويم مى‏ بينيم مردمى عقب‏ مانده هستند. از نظر فلسفه عمل- يعنى فلسفه‏‌اى كه معيار حقيقت را نتيجه عملى مى‏داند و روى هيچ مسئله‏اى غير از معيار عمل فكر نمى‏كند- اين كافى است براى آنكه اسلام را در مقابل مسيحيت محكوم كند.
پاسخ: اين سخنان جواب بسيار واضح و روشنى دارد.
شما- آنگاه که- يك جامعه اسلامى و يك جامعه مسيحى را مى‏‌بينيد چنين فكر مى‏كنيد كه در جامعه مسيحى مسيحيت‏ صد درصد پياده شده و اين مسيحيت‏ «پياده شده» است كه به اين نتيجه رسيده و در جامعه اسلامى نيز اسلام پياده شده و اين اسلام «پياده شده» است كه به اين نتيجه رسيده است.
اتفاقا قضيه به شكل ديگرى است؛ چشمهايت را باز كن، اندكى نگاه كن!
شيخ محمد عبده در جواب يك كشيش مسيحى كه به همين شكل استدلال كرده بود، گفته بود: بسيار استدلال صحيحى است كه مى‏گوييد هر درختى را از روى ميوه‏‌اش بايد شناخت، ما هم اين مطلب را قبول داريم ولى به شرط اينكه بدانيم اين‏ ميوه مال همين درخت است.
پس اصل مطلب اين است: بايد ميوه‌‏اى را ببينيم كه صددرصد مال اين درخت است، نه اينكه ما خيال مى‏كنيم مال اين درخت است و [در واقع‏] مال جاى ديگرى است. 
ما هم در اينجا مى‏گوييم دليل امتياز اسلام بر مسيحيت اين است كه ما تا آن روزى كه به اسلام و لو به طور نسبى عمل مى‏كرديم، پيشرفته‌‏ترين ملت‌هاى دنيا بوديم.
به اتفاق تمام اهل تحقيق‌، از ابتداى ظهور اسلام تا قرن پنجم و بلكه قرن ششم هجرى، مشعلدار تمدن و فرهنگ جهان، جهان اسلام بوده است. 
جهان اسلام بود كه از قطعه‏‌ها و تكّه پاره‏ها و از موادّ متلاشى ‏شده تمدن‌هاى مختلف، مايه‏اى ساخت و از اين مايه، حقيقتى را به نام «تمدن و فرهنگ اسلامى» به وجود آورد و در آن وقت دنياى مسيحيّت در نهايت توحّش و بربريّت زندگى مى‏‌كرد. 
در آن زمان دنياى مسيحيت به دين مسيح چسبيده بود و دنياى اسلام به طور نسبى به دين اسلام.
از وقتى كه ما اسلام را رها كرديم و شما مسيحيت را رها كرديد، [ما رو به انحطاط گذاشتيم و شما رو به پيشرفت‏.]
بعد از جنگ‌هاى صليبى و رفت و آمدهاى ميان شرق و غرب و انتشار سفرنامه‏‌ها و رابطه‏اى كه با تمدن اندلس (تمدّن اسپانيا) پيدا كرديد و دانشجويانى به آنجا فرستاديد و اقتباسهايى كرديد و بعد از آنكه معيارهاى مسيحيت را شكستيد و به معيارهاى اسلام روى آورديد، [دنياى شما به ثمر نشست‏.]
اصلًا پيدايش مذهب پروتستان معلول برخورد شما با دنياى اسلام بود. از آن روزى كه شما مسيحيت را رها كرديد و معيارهاى ديگرى را- كه مال بيرون دنياى مسيحيت بود و بيش از پنجاه درصد آن را از دنياى اسلام گرفته بوديد- به كار گرفتيد دنياى شما به ثمرات ثمربخشى رسيد و از آن روزى كه ما واقعيت و حقيقت اسلام را رها كرديم و فقط يك قشر و پوسته‏اى از آن براى ما باقى ماند بدبخت شديم؛به خيال خودمان اسلام در ميان ما عمل مى‏‌شود ولى اسلام در ميان ما عمل نمى‏‌شود.
بسيار ساده ‏انديشى است كه وقتى در دنيا مى‏ بينيم مردمى وابسته به يك مكتب، پيروزي‌هايى كسب مى‏كنند، فورا آن پيروزيها را صددرصد براى آن مكتب بدانيم؛ بسا هست كه علل و عوامل و جريانهاى ديگرى وجود دارد كه آنها بيشتر در موفقيت تأثير دارند.
* مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (مسئله شناخت)
 ج‏13، صص 484-486-با تلخیص و ویرایش