نگاهی به مجموعه مستند «قتل در بوستون»
شکار سیاهپوستان با جرمهای سفیدپوستان
فاطمه قاسم آبادی
بیشتر مردم درباره نظام سرمایهداری و نوع نگاه این نظام به انسانها، که در حقیقت بردهاش هستند، چیزهایی شنیدهاند ولی کاملا طبیعی است که مردم عام، اغلب از این بحثها سر در نیاورند و نگاه منفی هم به این مسئله نداشته باشند، چرا که تصاویر پر طمطراق و زندگی پر از مصرفگرایی، در نگاه سرمایهداری باعث میشود تا رسانههای مبلغ آن، نظر مثبت مردم را به چنین زندگیهایی جلب کنند.
از نزدیک اما، نگاه مادیگرایانه انسان به زندگی و اطرافیانش، جز فاجعه برای او و بقیه، چیزی به همراه ندارد و به جای پیشرفت و رفاه، تنها پوچی و نابودی را برایش بههمراه میآورد.
به خاطر همین هم وقتی انسان دیدش به دنیا به صورت کاملا مادی در آمد، دیگر هیچ چیز برایش معنایی به جز منفعت شخصی ندارد و همه اطرافیان تا زمانی برایش ارزش دارند که نفعی برایش داشته باشند و اینجاست که جنایتها، به صورت گدازههای آتشفشانی گداخته، در جامعه سرازیر میشوند.
مستند سریالی جنائی «قتل در بوستون: ریشهها، خشم و جزا» به کارگردانی و تهیه کنندگی «جیسون هیر» است. این مستند محصول سال 2023 شبکه معروف HBO آمریکا است و ماجرای قتل زن حاملهای را دنبال میکند که همسرش مدعی است، به دست یک
سیاهپوست به قتل رسیده است.
ماجرای جنایت بوستون
داستان مستند قتل در بوستون، در ایالت بوستون آمریکا در سال 1989 اتفاق میافتد. شبی «چارلز استوارت» معروف به «چاک»، با اورژانس تماس میگیرد و اطلاع میدهد که توسط یک سیاهپوست، از آنها دزدی مسلحانه شده است و همسر باردارش «کارول» و خودش هم تیر خوردهاند.
وقتی اورژانس به محل میرسد، آنها را به بیمارستان میرسانند ولی در این بین کارول و فرزندش میمیرند و چاک با وجود تیرخوردن زنده میماند.
بعد از این اتفاق، درِ جهنم برای
رنگینپوستان در بوستون باز میشود و پلیس، بیش از پیش به حمله و تهدید سیاهپوستان روی میآورد و وقتی هم که مدرکی پیدا نمیکنند، مرد سیاهپوستی به نام «ویلیام بنت» را با اعترافات جعلی دستگیر میکنند و خانوادهاش را آزار میدهند. ماجرا همین طور ادامه پیدا میکند تا زمانی که ورق بر میگردد و یکی از کارآگاهان به مدرکی دست پیدا میکند که در آن، دوست صمیمی چاک به پلیس میگوید از چند ماه قبل چاک که نمیخواست بچه دار شود، دنبال کسی بود که شر همسرش را تمیز و بدون حاشیه از زندگیاش کم کند....
دهه شکار سیاهپوستان
طبق گفتههای سیاهپوستان، در مستند قتل در بوستون، از ابتدای ماجرای تیراندازی به آن زن حامله، همه آنها میدانستند که قرار است اوضاع برایشان جهنمی بشود.
به گفته «هاوارد براین» روزنامه نگار
سیاهپوست:» بوستون در ظاهر زادگاه دموکراسی است. «چارلز سامنر»، « فلیپ»، «فردریک داگلاس» و طرفداران بزرگ لغو برده داری، جزو تاریخ این شهر هستند اما در عین حال، ما تاریخ دیگری هم داریم که باعث میشود مردم اینجا را، نژادپرستترین شهر آمریکا بدانند.»
طبق گفتههای شاهدان این مستند، روزگاری در بوستون، سیاهپوستان تنها اجازه زندگی و رفت و آمد در قسمتهای بخصوصی از شهر را داشتهاند و اگر مثلا میخواستند در ایستگاهی که متعلق به سفیدپوستان بود پیاده شوند، به طرف اتوبوس، زباله و سنگ پرتاب میشد!
البته که نژادپرستی تنها به سبک رفتار سفیدپوستان با سیاهپوستان محدود نمیشد و سیاهپوستان، به دلیل فقر شدید و نبود امکانات و حمایتهای فرهنگی، فرصتهای شغلی بسیار محدودی در آن زمان داشتند، به خاطر این دلایل هم بیشتر، به کارهای خلاف روی میآوردند و همین هم باعث میشد نفرت سفیدپوستان نسبت به آنها بیشتر شود....
در ماجرای تیراندازی به کارول استوارت، به محض اینکه اعلام شد چاک گفته یک سیاهپوست
به آنها حمله کرده است، پلیسها بدترین رفتار خود را نسبت به سیاهپوستان در پیش گرفتند و حتی زمانی که معلوم شد خود چاک، همسر باردارش را به قتل رسانده است هم پلیس، برای حفظ آبروی نداشتهاش، جرم دیگری برای ویلیام بنت که بیگناه دستگیر شده بود، جور کرد و دادگاه او را به دوازده سال زندان محکوم کرد و زندگیاش را از هم پاشیدند.
در انتهای قسمت سوم مستند قتل در بوستون، مخاطبین میبینند که «بیل دان» به عنوان پلیسِ مسئول آن زمان، عنوان میکند که: « شما روی مرد بیچاره سیاهپوست تمرکز میکنید اما من از روشی که کار کردم پشیمان نیستم... حتی از حمله به خانهاش هم پشیمان نیستم.... هر کاری که کردم از صمیم قلبم بود... ما به خاطر این اتفاق بهای زیادی دادیم!... الان متاسفانه بوستون عوض شده است و دیگر آن شهری نیست که برایش میجنگیدم...»
در انتها سیاهپوستان عنوان میکنند که با گذشت زمان و باز شدن راه برای درس خواندن و گرفتن مسئولیتهای بیشتر توسط رنگین پوستان، وضعیت سیاهپوستان بوستون، از آن دوران وحشتناک دهه هشتاد میلادی عبور کرده است و با وجود نژادپرستیها، شانس زندگی چند پله بالاتر از گذشته برایشان به وجود آمده است.
مثل فیلمهای هالیوودی
در مستند «قتل در بوستون»، مخاطبین میبینند که ظاهر زندگی چاک و همسرش، بیشتر از یک زندگی معمولی، به فیلمهای عاشقانههالیوودی شبیه بوده است. آنها در محل کار پاره وقت خود، که یک رستوران بوده، با یکدیگر آشنا میشوند و بعد از آن چاک که جوان جذاب و پر تلاشی بوده است، مدیر فروشگاههای زنجیرهای کیکس فودز میشود و کارول هم که دانشجوی رشته وکالت بود، درسش تمام میشود و به کار اصلیاش مشغول میشود.
بعد از چند سال آشنایی، آنها بالاخره با سر و سامان گرفتن شغل و بالا رفتن درآمدشان، ازدواج میکنند و در این بین، میان اطرافیانشان به زوجی رمانتیک معروف میشوند که حتی با کوچکترین دعوا، از طرف همسر عاشق پیشه، دسته گلهای رز به کارول داده میشود تا آشتی کنند.
طبق گفتههای اطرافیان کارول، همه چیز تا قبل از شب حادثه، بسیار عالی بوده است و مرتب چاک به کارول توجه میکرده با رستوران گردی و گردش و تفریح در آخر هفتهها، حسرت بیشتر خانومهای همکار کارول را بر میانگیخته است.
واقعیت این است که این ماجراهای رمانتیک، تنها ظاهری بود که دوستان و اطرافیان کارول از ماجرا میدیدند و در دنیای واقعی، چاک با حساب و کتاب با کارول ازدواج کرد و به خاطر آرزوی باز کردن رستوران خودش، روی کمک و درآمد کارول به عنوان وکیل، حساب باز کرده بود. این بازیها در نهایت با حاملگی کارول تمام شد، چرا که چاک به هیچ عنوان علاقهای به
بچه دار شدن نداشت و در واقع ازدواجش را راهی برای رسیدن به رستورانش میدانست اما کارول در این میان، با حاملگی و عنوان اینکه میخواهد بعدش زنی خانهدار باشد، همه آرزوهای چاک را خراب کرد....
بعد از این ماجرا، با توجه به اینکه بیمه عمر کارول هم مبلغ قابل قبولی بوده است. چاک که آرزوی داشتن رستوران خودش را با وجود بچه و زن خانه دار، بر باد رفته میدیده، نقشه قتل همسرش را کشید....او ابتدا از دوست صمیمیاش میخواهد، اگر خلافکاری را میشناسد که حاضر است همسرش را بکشد، به او معرفیاش کند، اما با امتناع دوستش، چاک مجبور میشود نقشه شلیک و بهانه دزدی مسلحانه را بیاورد و به کمک برادرانش که در نابود کردن مدارک جرم کمکش کردند، نقشه شومش را عملی کند.همه چیز در نقشه چاک بینقص به نظر میرسید. کشتن زن و فرزندی که او آنها را مزاحم در رسیدن به آرزوهایش میدید، انجام شده بود، به زودی بیمه عمر به او تعلق میگرفت و پول مورد نیاز برای رستورانش هم از بیمه عمر کارول تامین شده بود و مهمتر از همه، قاتل فرضی هم در چنگال پلیس بود و افکار عمومی چاک را قربانی و معصوم میدید.اما همه اینها به خاطر تحقیقات یک کارآگاه و مجبور کردن خانواده چاک برای بازجویی تغییر کرد. در عرض یک شب، چاک از همسر و پدری داغدار و قربانی خشونت سیاهپوستان، تبدیل شد به قاتل بیرحمی که مانند یک هیولا، خانوادهاش را به خاطر مادیات کشته است. چاک بعد از این رسوایی، بلافاصله خودکشی میکند و همه مردم بوستون را در بهت فرو میبرد.
البته در این بین، بیشتر از همه، اطرافیان و دوستان کارول که زندگی او را مانند
کارت پستالهای خوش رنگ و لعاب دنبال میکردند، در حیرت فرو رفتند که چطور ممکن است همه این نمایش دروغ بوده و تنها مادیات، دلیل آن همه بازیهای عاشقانه، به سبک فیلمهایهالیوودی باشد....
مظنونین همیشگی و بیمههای دردسرساز
معمولا در پروندههای جنائی و قتلها، اولین مظنونین، اطرافیان نزدیک و به خصوص همسر مقتول است.
در پرونده کارول استوارت اما، به خاطر شهادت دروغ چاک، پرونده به مسیر دیگری رفت و صدمه اصلی ماجرا به کسانی خورد که هیچ نقشی در این جنایت شوم نداشتند.
در تاریخ، نمونههای چنین جنایاتی با انگیزههای مادی بسیار دیده شده است، مخصوصا از زمانی که مسئله بیمه عمر باب شد، سوءاستفادههای زیادی از جانب جنایتکارانی که تنها به فکر سود مادی بودند، اتفاق افتاد.
برای مثال میتوانیم به ماجرای ترسناکترین قاتل زنجیرهای معاصر که زنی به نام «بل گونز» بود اشاره کنیم، این زن که اصالتی نروژی داشت، در سال 1880 و زمانی که جوان بود، به آمریکا مهاجرت کرد و آنجا بعد از ازدواج و به دنیا آوردن چند فرزند، همسرش را که دیگر تحملش را نداشت، کشت و بیمه عمرش را برداشت.
به همین ترتیب او تعداد زیادی از مردان را فریب داد و دقیقا بعد از ازدواج و کشتن شان، بیمههای عمرشان را برای خودش ذخیره کرد. او حتی در این راه، از کشتن سه فرزندش و استفاده از بیمه عمرشان هم دریغ نکرد!
در نمونهای نزدیک تر، مردی به نام «هاکان ایسل» که اهل ترکیه بود، چند سال قبل همسر باردار خود را از کوه به پایین پرتاب کرد تا با حادثه جلوه دادن این جنایت، بتواند از بیمه عمر 58 هزار دلاری او استفاده کند....
اتفاقات گذشته و حال نشان داده است که زمانی که اعتقادات کمرنگ میشوند و طمع به مادیات، در قلب انسان پر رنگ میشود، جنایتهای اینچنینی رخ میدهند و انسانها به خاطر پول بیشتر، حاضر میشوند دست به جنایتهای باورنکردنی بزنند.
در مستند قتل در بوستون، مخاطبین با آمریکایی روبهرو میشوند که سرمایه سالاری و نژادپرستی جزو افتخارات مردم سفیدپوست آن است.
به همین دلیل هم در پرونده کارول استوارت، پلیس بوستون با وجود اشتباه هولناکی که در حق ویلیام بنت کرد، هرگز حاضر به عذرخواهی یا پرداخت غرامت به او و خانوادهاش نشد و ته مانده آن تفکرات پلید هم در قالب پلیسی بازنشسته، براحتی جلوی دوربین آمد و عنوان کرد که بوستون به خاطر بها دادن به سیاهپوستان، دیگر آن شهر مورد علاقه او نیست!