عزت و عزتمندی از نگاه قرآن
عباس شهبازی
بسیاری از مردم و جوامع بشری در فهم خاستگاه قدرت و عزت و عوامل آن به بیراهه میروند و آن را در جایی میجویند که بهرهای جز توهم قدرت وعزت نمیبرند.
یکی از علل تجاوزها، ظلمها و بیعدالتیهای جهانی در گذشته و حال، عدم درک این معنا و مفهوم بوده است. اینگونه است که استعمارگری شکل میگیرد و تجاوز و اشغال خاک و ثروت دیگر جوامع در دستور کار قرار میگیرد؛ زیرا بر این باورند که عزت و قدرت در سایه کثرت اموال، منابع مادی، ثروت، کثرت جمعیت میباشد.
در حالی که از نظر قرآن عزت و قدرت را باید در جایگاهی دیگر و با عوامل دیگر جستوجو کرد. نویسنده در این مطلب به بررسی خاستگاه و عوامل واقعی قدرت و عزت پرداخته است.
عزت به جای قدرت در اسلام
هر چند که در اصطلاحات سیاسی، واژه قدرت به عنوان کلیدیترین واژه در علوم سیاسی شناخته شده و محور تمامی مباحث علوم سیاسی قرار گرفته است، ولی قدرت در اندیشه سیاسی اسلام، از جایگاه محوری برخوردار نیست، بلکه به جای آن واژه و اصطلاح کلیدی دیگری یعنی عزت قرار گرفته است؛ زیرا قدرت در تحلیل قرآنی به معنای توانایی انجام دادن کار و یا ترک آن به اختیار است و نمیتواند به عنوان غایت نهائی رفتار فردی و جمعی انسان قرار گیرد، بلکه تنها ابزاری برای رسیدن به غایت نهائی است.
به سخن دیگر، اگر بخواهیم جایگاه قدرت را در اندیشه سیاسی تبیین کنیم باید آن را در حوزه ابزارها و وسایل رسیدن به غایت و هدفی بدانیم یا از آن به هدف ابتدائی و یا میانی تعبیر کنیم؛ زیرا توانایی انجام و یا ترک کاری به اختیار نمیتواند به عنوان یک امر اصیل و غایت زندگی فردی و اجتماعی شخص یا دولتها و جوامع مطرح شود. به این معنا که انسان میکوشد تا در شرایطی قرار گیرد که بتواند کاری را انجام دهد و یا به اختیار ترک کند و به مقصد و غایتی با این انجام و ترک برسد. از این رو
در اسلام غایت در زندگی فردی و اجتماعی برای اشخاص و جوامع، عزت قرار داده شده است. عزت، حالتی است که مانع مغلوب شدن انسان میشود و کسی که عزیز است همواره غالب و قاهر است و مقهور و مغلوب نمیشود. (مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص 563 ذیل واژه عز) اینگونه است که شخص و یا جامعه در اجرای خواستههای حکیمانه خویش از چنان توانایی برخوردار میشود که دیگر کسی او را مقهور و مغلوب نمیسازد بلکه او همواره غالب و چیره خواهد بود.(بقره آیه 220و ابراهیم آیه 4 و فاطر آیه 2) در حقیقت عزت، قدرت شکست ناپذیر و سرافزاری کامل است.(نساء آیه 139 و فاطر آیه 10)
قدرت شکست ناپذیر و قاهر غیرمقهور و قادر غیر مجبور را باید کمال و تمام قدرت دانست که مطلوب هر کسی است و انسان به طور طبیعی خواستار آن میباشد (فاطر آیه 10) چون انسان، کمال مطلق طلب است و تمام کوشش وی آن است تا از نقص بگریزد و هر کمالی را در اوج آن در اختیار داشته باشد.
تفاوت مهم دیگری که میان قدرت و عزت است، آنکه قدرت میتواند مثبت و منفی باشد اما عزت همواره امری مثبت ارزیابی میشود؛ زیرا از مقام ذات کبریایی خدا نشات میگیرد. از این رو قرآن در آیاتی چند تمامی عزتها را از آن خدا دانسته و او را منشا و خاستگاه هر عزتی در جهان بر میشمارد. خداوند در آیه 6 سوره آل عمران، با بیان جمله « هو العزیز «عزت را در خود حصر میکند. به این معنا که خدا کسی است که همه عزتها از آن او و نیز از اوست.(المیزان، علامه طباطبایی، ج 12، 280)
آیه 139 سوره نساء به صراحت تمامی عزت را از آن خدا دانسته و در آیه 8 سوره منافقون عزت موجود در رسولالله (ص) و مؤمنان واقعی را نیز با خاستگاه الهی معرفی میکند. آیه 60 سوره نحل و نیز 27 سوره روم، این مطلب را به صراحت تبیین میکند که عزت نمیتواند امری مکروه، زشت و منفی باشد؛ زیرا عزتمندی تنها از آن خداست و همه عزتها از آن اوست و او منشا هر عزتی است. این عزت مظهر عالیترین صفات و مثل اعلا و برتر الهی میباشد. به این معنا که عزت مظهر برتر صفت الهی است و از آنجا که خاستگاه همه عزتها اوست، نمیتواند امری مکروه و منفی باشد.
به هر حال آنچه در آموزههای الهی واندیشه سیاسی قرآنی، به عنوان هدف مؤمنان به صورت فردی و جمعی مطرح میباشد، دستیابی به مقام عزت و حالتی است که قاهر غیر مقهور باشند؛ زیرا عزت، قدرت مثبت و مطلق و بینقصی است که تنها در سایه توحید و عبودیت برای شخص یا جامعه فراهم میآید؛ زیرا خاستگاه و منشا آن تنها خداست.
اگر بخواهیم جایگاه عزت را در شبکه توحیدی اسلام مشخص کنیم، باید جایگاه آن را همانند عدالت بدانیم که در اوج قرار دارد و نظام آفرینش بر مدار آن میگردد. بر این اساس، عزت نیز اینگونه است که باید مدار هر حرکت فردی و جمعی قرار گیرد، زیرا در سایه عزت است که انسان کمال مطلق الهی را درک میکند و مظهر عالیترین صفات الهی میشود.
مدار عزت و قدرت مثبت
اگر در اندیشه سیاسی این معنا مطرح است که قدرت هدف دولتها و ملتهاست و قدرت، فساد میآورد، باید گفت که عزت اینگونه نیست؛ زیرا عزت بر مدار و محور توحید و عدالت معنا و مفهوم مییابد و بیتوحید و عدالت، اصولا عزتی وجود ندارد تا فسادی به دنبال داشته باشد. بنابراین، همان گونه که در اندیشه سیاسی قرآن، مدیریت کلان جامعه دراختیار ولیالله است و او بر اساس ارتباط معنوی و روحی با خداوند و خدایی شدن، ولایت یافته است، عزت وی نیز دراین ارتباط پدید آمده و هر گاه این ارتباط با خدا، توحید و عدالت قطع شود، از عزت بیرون میرود و از ولایت فرو میافتد. اصولا در جامعه اسلامی ارتباطات اجتماعی بر مدار ولایت متقابلی است که میان مؤمنان وجود دارد. در مرحله ابتدائی هر مؤمنی به سبب رنگ خدایی گرفتن و متصف به برخی از صفات الهی شدن، نسبت به دیگری ولایت مییابد و مؤمنان بعضی بر بعضی دیگر ولایت پیدا میکنند که برخی از مصادیق این ولایت در امر به معروف و نهی از منکر تجلی مییابد؛ در مرحلههای بالاتر این ولایت تشدید میگردد تا جایی که شخص مؤمن، خدایی میشود، در آنجاست که مؤمن متاله، ولایت کامل بر جامعه مییابد که از آن به ولایت عزیز تعبیر میشود که درحقیقت همان قدرت مثبت مرتبط با عدالت الهی و ولایت اوست. بنابراین ولیالله مظهر عزت الهی است چنانکه آیه 8 سوره منافقون این معنا را تایید و اثبات میکند.
خداوند در آیاتی عزت را مطلقا امری انحصاری برای خود بر میشمارد و عزت دیگران را با منشا و خاستگاه عزت خود میداند. از نظر قرآن نخستین گروهی که از عزت الهی برخوردارند، پیامبران هستند (یس آیات 13 و 14 و نیز هود آیات 91 و 92) که در راس آنها پیامبر اکرم (ص) قرار میگیرد. (منافقون آیه 8)
دومین گروهی که ازعزت الهی برخوردارند، مؤمنان واقعی هستند که در برابر کفار، مجاهدانه میایستند و جان خویش را ایثار میکنند.(نساء آیه 139 و منافقون آیه 8 )
با نگاهی به محرومان از عزت، که مشرکان (یونس آیات 65 و 66 و مریم آیات 81 و 82) و منافقان (نساء آیات 138 و139) هستند بسادگی میتوان دریافت که هر کسی بیرون از مدار توحید و عدالت باشد و رنگ خدایی نگرفته باشد، نمیتواند از آثار خدایی شدن بهره برد و عزت پیدا کند. بنابراین عزت تنها در سایه توحید و عدالت و خدایی شدن و محبوب خدا گشتن به دست میآید و عزتی که اینگونه است با فساد جمع نمیشود.
خداوند در آیات 138 و 139سوره نساء موانع عزت مؤمنان، ولایت کافران و نیز رابطه دوستانه با آنان را بر میشمارد؛ زیرا دوستی، نشانهای از ولایت و همدلی است و نمیتوان میان دوستی خدا و کافران جمع کرد. به این معنا که کسی که با کافران ارتباط دوستانه دارد به ولایت آنان گرایش دارد و همین گرایش مؤمنان را از ولایت الهی بیرون میبرد. از این رو دیگر مصداق محبوب الهی نخواهند بود و کسی که محبوب خداوند نباشد از عزت برخوردار نمیشود.
عوامل عزت
چنانکه گفته شد مهمترین عامل عزت در شخص یا جامعه، رنگ خدایی گرفتن و در مرتبه بالاتر، خدایی شدن است که دراین هنگام محبوب خداوند میشود. به این معنا که محبت دو سویهای میان خدا و بشر ایجاد میشود و همین محبت و علاقه دوستی است که انسان را مظهر صفت عزت الهی میکند که دیگر چیزی بر او یا جامعه چیره نشود.(مائده آیه 54)
برای رسیدن به این مقام، انسان باید مهمترین عوامل ایجادی محبت خداوند در خود و محبت خود در خدا را بجوید و تحقق بخشد. بیگمان مهمترین عامل محبوبیت دو سویه، اطاعت از خداوند و آموزههای اوست.
از این رو خداوند عزت و کمال را در گرو پیمودن راه خود دانسته و در آیه 1 سوره ابراهیم با اضافه کردن صراط به عزیز به این نکته توجه میدهد که تنها سالک این راه است که راه عزت را میپیماید. تنها کسانی که در صراط الهی گام بر میدارند و به اسلام عزیز به عنوان تنها دین الهی عمل میکنند به عزت میرسند.
البته صراط مستقیم الهی که راه عزت است، چند وجه برتر و جلوه کامل دارد که باید به آنها توجه ویژه و اهتمام خاص شود؛ زیرا بیتحقق این وجوه نمیتوان امید داشت که شخصی در مسیر راه راست الهی و دین اسلام گام بر میدارد. قرآن، عبادت و اطاعت از خدای یگانه (مریم آیات 81 و 82)
بر اساس آموزه قرآنی (ابراهیم آیه 1 و سباء آیه 6) و اصالت بخشی به آخرت به جای دنیا(انفال آیه 67) با اختیار و آزادی کامل (فاطر آیه 10) با توجه به اوامر و فرمانهای ولایی اولوالامر(ع) را تنها راه دستیابی به عزت الهی میداند.
به سخن دیگر،مؤلفههای اصلی دستیابی به عزت عبارت از توحید، معاد، رسالت و
ولایت پذیری معصومان(ع) به اختیار و اراده است. بر این اساس هر کسی که در یکی از این امور خدشه وارد سازد از مسیر عزت دور افتاده است و محبوب خداوند نخواهد شد.
آثار عزت
آثار چنین عزتی آن است که مردم خدایی شده، عزت و شکست ناپذیری را همراه با قدرت و اقتدار (هود آیه 66، حج آیات 20 و 74) همراه با کبریایی و عظمت (حشر آیه 23) توام با بخشندگی (ص آیه 9) همراه با هدایتگری(آل عمران آیات 3 تا 6) و آمیخته با حکمت و هدفمندی (بقره آیه 129) همراه با شکر و سپاس(بروج آیه 8) برای خود خواهند داشت؛ زیرا آنان دارای همان صفات الهی گشته و آن را در خود تحقق بخشیدهاند.
این وعده الهی است که هرگز کسانی که ازخاستگاه عزت او بهرهمند شدهاند دچار شکست نمیشوند، زیرا وعده الهی تخلف ناپذیر است.(ابراهیم، آیه 47 و توبه آیات 71 و 72 و لقمان آیات 8 و 9) بنابراین اگر مشکلی وجود دارد در خود ماست که باید آن را شناسایی و برطرف کرد.