2 بار مردن و 2 بار زنده شدن در بـــرزخ (شبهه ها و پاسخ ها)
* در آيه 11 سوره غافر ميخوانيم: « قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَأَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ..» ميگويند: پروردگارا ما را دوبار ميراندي و دوبار زنده كردي و...» چگونه است كه انسان دوبار ميميرد و دوبار هم زنده مي شود؟
- برخي از افراد بشر و مكاتب گمان ميكنند مردن، فنا و نابودي است.(1) و بعد از مرگ همه چيز تمام ميشود و قيامت و حسابي در كار نيست؛ به همين جهت به هر معصيتي آلوده ميشوند.(2) امّا بعد از دوبار اماته (ميراندن) و دوبار احياء (زنده كردن)، به حقانيت قيامت و حسابرسي يقين پيدا ميكنند؛(3) و براي خلاصي از عذاب الهي، در درون آتش، به اين جمله متوسل ميشوند: « رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ...» امّا اين اقرار سودي به حالشان ندارد.(4)
مفسران در معني « دو بار ميراندن و زنده كردن» احتمالاتي را ذكر كردهاند كه دو احتمال محوري در بين آنها ديده ميشود و بقيه با اندكي تفاوت، شبيه يكي از آنهاست و آن دو عبارتند از:
1ـ برخي معتقدند در اين آيه همانند آيه 28 سوره بقره، منظور از مرگ اول حالت قبل از پيدايش انسان در دنياست و مرگ دوّم او در پايان عمرش است و زندگي دنيوي او، زندگي اول و زنده شدن در قيامت، زندگي دوّم است.
ولي اين تفسير تنها در مورد آيه 28 سوره بقره صحيح است كه در آن يك موت (مردن) و يك اماته (ميراندن) و دو احياء (زنده كردن)، مطرح است. امّا در آيه مورد بحث، سخن از دو ميراندن و دو زنده كردن است. و چون ميراندن متفرع بر حيات است، در مورد حال (مرگ) قبل از زندگي به كار نميرود.(5) به اضافه اينكه مرگ قبل از زندگي دنيوي، نقشي در حصول يقين براي آنان در قيامت ندارد تا آن را اراده كرده باشند.
2ـ مفسران و علماي بزرگي مانند علامه طباطبائي و آيت الله مكارم شيرازي معتقدند منظور از دو اماته (ميراندن)، مرگ در پايان عمر دنيوي و مرگ در پايان زندگي برزخي است و منظور از دو احياء (زنده كردن) احياي برزخي در قيامت است.(6) يعني انسان در پايان عمر ميميرد، (اماته اول). و بعد از پايان عمر دنيايي و شروع قيامت در حيات (زندگي) برزخي، مرحله ديگري از زندگي را طي ميكند (احياء اول)، تا اينكه با نفخ صور(7) اول آن را هم از دست ميدهد (اماته دوّم). و سپس با نفخ صور دوّم(8) براي حساب قيامت زنده ميشود (احياء دوّم).
تفسير دوّم، بر خلاف تفسير اول، آيه را دال بر حيات برزخي انسان ميداند و معتقد است انسان با مرگ به يك زندگي ديگري غير از زندگي جسماني دنيوي منتقل ميشود، و تا به پا شدن قيامت در آن به سر ميبرد و اين مورد تأييد قرآن است که بعضي بعد از مرگ، از خدا تقاضاي بازگشت به دنيا براي انجام اعمال صالح و جبران گذشته ميكنند، ولي خواستهشان برآورده نميشود.(9) و برخي از آنان مثل آل فرعون، هر صبح و شام در برزخ دچار عذاب ميشوند.(10) و نيز قرآن، صريحاً شهدا را زنده ميداند.(11) همچنين روايات زيادي اين نوع از زندگي (برزخي) را با طرح مسائلي چون: وحشت در قبر، زيارت اهل قبور، سؤال در قبر و... تأكيد ميكنند(12) به عنوان مثال: از محمد بن مسلم روايت شده است كه گفته: « به امام صادق (ع) عرض كردم: « مردگان را زيارت كنيم؟» فرمود: «بله»، عرض كردم: « وقتي نزدشان برويم، ما را ميشناسند؟» فرمود: « آري به خدا، آنها شما را ميشناسند و با شما شاد ميشوند و انس ميگيرند....» و علماي بزرگ هم به تبع آيات و روايات، به اثبات حيات بزرخي پرداختهاند.(13)
ممكن است اشكالي به ذهن بيايد كه چگونه ممكن است انساني كه مرده و استخوانهايش هم پوسيده است، در برزخ زنده باشد؟ پاسخ آن اين است كه حقيقت انسان به روح اوست و روح با از بين رفتن بدن از بين نميرود، بلكه از بدن جدا ميشود و در قرآن از آن به وفات تعبير ميشود، نه فوت. چنانكه در طول عمر هم، بدن دائماً در حال تغييرات است، ولي رابطه اين هماني بين كودكي و پيري انسانها محفوظ ميماند و شخصيت (انسانيت) آنها دستخوش تحولات و تغييرات بدنشان قرار نميگيرد، حتي اگر كسي دستها و پاهاي خود را هم از دست بدهد، كارهايي را كه قبلاً با دست و پا انجام داده است را ميتواند به خود نسبت دهد و بگويد: من فلان كار و.... را كردم و به فلان جا رفتم و... بنابراين، وقتي انسان ميميرد، در واقع جسم او از كار ميافتد و كمكم ميپوسد، ولي روح او باقي است. به عبارت ديگر مرگ، يك امر عدمي نيست، بلكه امري وجودي است و به همين جهت هم خدا خود را خالق مرگ و زندگي ميداند: «الذي خلق الموت و الحيوه »(14) و انسان با مرگ نابود نميشود، بلكه داراي حيات جديدي ميشود و تنها نحوه وجود و حيات او عوض شده و كاملتر ميشود. مثل نوزاد كه رحم مادر را ترك و به جهاني وسيعتر و كاملتر پا مينهد و زندگي جديدي را آغاز ميكند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
1ـ مؤمنون/ 37، 2- ر.ك: ص/ 26. 3- ر.ك: سجده/ 12. 4- ر.ك: طباطبائي، سيد محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، قم، اسماعيليان، چاپ پنجم، 1371، ج 17، ص 313 ـ 312. 5- ر.ك: جوادي آملي، عبدالله، تسنيم، قم، مركز نشر اسراء، چاپ اول، 1378، ج 2، ص 593. 6- ر.ك: طباطبايي، سيد محمد حسين، پيشين، ص 313، و ج 1، ص 111؛ مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، پيشين، ص 45؛ هم ايشان، پيام قرآن، پيشين، ص 454. 7و8- زمر/ 68، 9- ر.ك: مؤمنون/ 100 ـ 99. 10- ر.ك: غافر/ 46 ـ 45. 11- ر.ك: آل عمران، /169 ـ 171؛ بقره/ 154. 12- ر.ك: فيض كاشاني، محسن، محجة البيضاء، قم، دفتر انتشارات اسلامي، بي نوبت، بيتا، ج8، ص 293 ـ 289 و 312 ـ 302؛ مجلسي، محمد باقر، حق اليقين، تهران، علمية اسلاميه، بي نوبت، بيتا، ص413 ـ 388؛ قمي، عباس، منازل الآخرة، قم، در راه حق، بي نوبت، بيتا، ص 59 ـ 19. 13- ر.ك: مطهري، مرتضي، مجموعة آثار، تهران، صدار، چاپ چهارم، 1377، ج 4، صص 645 ـ 644؛ سبحاني، جعفر، محاضرات في الالهيات، قم، مؤسسه النشر الاسلامي، چاپ دوّم، 1415 هـ.ق، صص 626 ـ 619، با تلخيص علي رباني گلپايگاني؛ حلي، كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، با تحقيق آيت الله حسن حسنزاده آملي، قم، مؤسسة النشر الاسلامي، بينوبت، بيتا، ص 425؛ طباطبايي، سيد محمد حسين، حيات پس از مرگ، قم، دفتر انتشارات اسلامي، بينوبت، بيتا، ص 42 ـ 29. 14- ملك/ 2.