خالکوبی تاریخ با دروغ
فاطمه قاسم آبادی
در هالیوود و برخی کشورهای غربی مثل انگلستان، طبق رسمی قدیمی، معمولا آثار تولیدی، دستهبندیهای مختلفی دارند و بعضی دستهها هر سال، سهم بودجه قابل قبولی برای ساخت، به خود اختصاص میدهند. برای مثال جنگ جهانی دوم و روایت نجات دنیا از دست نازیها، یکی از دستههای کلاسیک و مهم در غرب شناخته میشود و هر سال، سریالها و فیلمهای مختلفی در مورد این موضوع ساخته میشود تا به مردم دنیا یادآور شود که برای نجات از جنگ، باید ممنون چه کشورهایی باشند.
یکی از زیر شاخههای مهم جنگ جهانی دوم، ادعای هولوکاست وکشتار 6 میلیون نفری یهودیان است که به اندازه خود جنگ، برای سازندگان این فیلمها، مهم تلقی میشود و کمپانیهای یهودی غربی، هر سال با توجه به کتابهای زیادی که در مورد این مسئله نوشته شدهاند، تولیدات تصویری اقتباسی را برای مردم آماده میکنند.
این روایتهای پر سوز و گداز اما، در هشت ماه اخیر، به خاطر جنایات بیرحمانه صهیونیستها در غزه، به شدت تحت تاثیر قرار گرفته است و باعث شده تا روایت کلیشهای یهودی بینوایی که مورد شکنجه قرار گرفته است، دیگر برای مردم دنیا خریداری نداشته باشد.
در راستای همین بیاثر شدن داستانهای هولوکاست و کشتار 6 میلیونی، در مراسم اسکار 2024، «جاناتان گلیزر» کارگردان انگلیسی و یهودی برنده اسکار، عنوان کرد که «یهودی بودن ما و ربوده شدن هولوکاست، توسط اشغالگران صهیونیست، منجر به درگیری برای بسیاری از مردم بیگناه شده است...» سخنرانی این کارگردان که مورد حمایت اکثر هنرمندان یهودی هالیوود قرار گرفت، نشان از این مطلب دارد که حتی برنامهسازان در هالیوود هم متوجه شدهاند، که تاثیر داستانهای مربوط به هولوکاست، به خاطر جنایتهای صهیونیستها در فلسطین و غزه دارد در دنیا مخاطبان خود را از دست میدهد و این وضعیت برایشان نگرانکننده است.
مینی سریال «خالکوب آشویتس» به کارگردانی «تالی شالوم ازر» فیلمساز یهودی اسرائیلی، محصول سال 2024 انگلستان است. این سریال، داستان زندگی «لالی سوکولوف»، یهودی اهل اسلواکی در اردوگاه آشویتس را روایت میکند و چگونگی نجات او و معشوقهاش از این اردوگاه را به تصویر میکشد.
خالکوب اردوگاه مرگ
داستان سریال خالکوب آشویتس، با اقتباس از رمانی به همین نام، به قلم «هدر موریس»، داستاننویس نیوزیلندی است.
داستان، زندگی مردی به نام اصلی «لودویگ آیزنبرگ»، را روایت میکند که بعدها نامش را به لالی سوکولوف تغییر داد. لالی در یک خانواده یهودی در اسلواکی به دنیا آمد و طبق گفته خودش در ۲۳آوریل ۱۹۴۳ به آشویتس منتقل و شماره ۳۲۴۰۷ روی ساعدش خالکوبی شد.
در همان اردوگاه لالی بعد از مدتی گیتا، با نام اصلی گیزلا (فورمان) را میبیند و عاشقش میشود. لالی که از همان ابتدای ورود به اردوگاه جان خودش را در خطر میبیند، با همکاری با افسران نازی و رابطه با یکی از آنها موفق میشود، در اردوگاه زندگی راحت تری نسبت به بقیه همکیشانش داشته باشد و با گیتا هم بر خلاف قوانین، دیدار کند.
در نهایت کابوس اردوگاه تمام میشود و او و گیتا موفق به فرار از اردوگاه میشوند و زندگی جدیدی به همراه اسامی جدید، برای خود درست میکنند و در نهایت لالی داستان زندگی خود را برای نویسندهای نوقلم به نام هدر موریس، تعریف میکند و او هم داستان را مینویسد و بعد از ده سال تلاش، بالاخره هدر موفق میشود انتشاراتی برای چاپ کتابش پیدا کند و به قول خودش، با انتشار این کتاب، او توانست، داستان ظلم نازیها را نسبت به یهودیان، به گوش جهان برساند.
قهرمان یا بزدل؟
در روایت داستان زندگی لالی سوکولوف هم مانند دیگر شخصیتهای یهودی از این دست، در ابتدا سازنده سعی کرده لالی را مردی شجاع و با اقتدار به تصویر بکشد که به محض ورود به اردوگاه این تصویر رنگ میبازد.
برای مثال در فیلم پیانیست، شخصیت «وادیسواف اشپیلمان» در ابتدای فیلم، در حرکتی اغراق شده، با وجود شروع بمباران، دست از نواختن قطعه پیانویش نمیکشد و بدون نگرانی از مرگ، کارش را تمام میکند ولی همین شخصیت در طول داستان از بقیه مردم داوطلب برای نجات جان خودش، استفاده میکند و حاضر به جنگیدن با نازیها و به خطر انداختن جان خود نمیشود!
در سریال «خالکوب آشویتس» هم وضعیت به همین منوال است. سازنده در ابتدای داستان، شخصیت لالی را در نیمه شب نشان میدهد که به همراه معشوقهاش بدون هیچ ترسی از حکومت نظامی و ممنوعیت تردد برای یهودیان، در خیابانها مشغول قدم زدن است و وقتی پلیس به او اعتراض میکند که چرا آن ساعت بیرون است، او هم در حرکتی غیر منتظره، محکم به صورت پلیس میکوبد و پلیس هم هیچ برخوردی با لالی نمیکند!
این وضعیت تا زمانی که لالی وارد اردوگاه میشود ادامه دارد ولی به محض ورود به اردوگاه، همه چیز صد و هشتاد درجه تغییر میکند، به این صورت که لالی شجاع، بعد از این اتفاق، به خاطر زنده ماندن و داشتن شرایط بهتر، هر کاری میکند!
او انتخاب میکند در قسمت خالکوبی اردوگاه مشغول به کار شود و کمی بعدتر برای شرایط بهتر، با یکی از افسران منحرف نازی وارد رابطه میشود و در زمانی که بقیه همکیشانش در حال گرسنگی و زجر بودند، او شرایط بسیار بهتری را در همان اردوگاه تجربه میکند....
اما نکته جالب توجه این است که همه این اتفاقات در این سریال طوری روایت میشود که انگار لالی با بر عهده گرفتن وظیفه خالکوبی روی همکیشانش و برقراری رابطه با افسر نازی، در حقیقت فداکاری کرده و به نفع دیگر یهودیان این کارها را انجام داده و هیچ راهی هم جز این انتخابها نداشته است!
اگر بخواهیم درست تفسیر کنیم، سازنده هر کاری را که منجر به زنده ماندن و رسیدن به شرایط بهتر بوده، برای لالی مجاز میداند و شعارهای شجاعت و شرافت هم اگر پای جان در میان باشد، دیگر اهمیت و ارزشی ندارند!
داستان تکراریِ اَشکنازیها
در داستان سریال «خالکوب آشویتس»، مخاطبین همان روند همیشگی چنین داستانهایی را میبینند. یهودی ماجرا که از قضا به هیچ وجه جزو یهودیان پایبند به شرعیات یهودی نیست، در اردوگاه مرگ، اسیر افسر نازی میشود که طبق انتظار و مثل همیشه، یک بیمار جنسی و منحرف است!
این روایت کهنه و نخ نما هر بار در آثار منتخب و غیر منتخب، در مورد هولوکاست و قربانیان یهودی در هالیوود، تکرار میشود و گویی نویسندگان هیچ ایده و نوآوری جدیدی هم ندارند....
این قضیه مخصوصا در شخصیت پردازیهای یهودیان تحت ستم نمود پیدا میکند و همیشه آن دسته از یهودیان قربانیان آشویتس هستند که بر عکس یهودیان مذهبی و ارتدوکس، اهل روابط آزاد، نوشیدن شراب و... که در شرعیات دین حضرت موسی(ع) حرام است، هستند و در یک کلام، قربانیان معمولا به قومیت یهود، بیشتر از شرعیاتش اهمیت میدهند و تفکراتی شبیه صهیونیستها دارند.
جالب است که این قربانیان طبق قراردادی نانوشته، حتی از نظر ظاهری هم معمولا شبیه یهودیان اشکنازی و شاخه اروپایی یهودیان هستند و به عنوان قهرمان، همیشه از این یهودیان در ساختههای تصویری استفاده میشود و بقیه یهودیان که شامل یهودیان شرقی و ارتدوکس و... میشوند، معمولا فقط نقش ازدیاد نسل را در این قوم بر عهده دارند و هرگز نمیتوانند قهرمان چنین ساختههایی باشند.
داستانی که آشویتس هم نخریدش!
داستان کتاب «خالکوب آشویتس»، مخلوطی از خاطرات سوکولوف و تخیلات نویسندهاش است و طبیعی است که مخاطبین کتاب، از اینکه نویسنده داستانی جذاب و پر سوز و گداز، بر اساس خاطرات شخصی را پیش رویشان گذاشته است، راضی و خوشحالند اما در واقعیت، مستندات حرفها و خاطرات سوکولوف مورد قبول نیست.
بعد از چاپ کتاب و به شهرت رسیدنش، مرکز تحقیقات یادبود آشویتس، این کتاب و ادعاهای سوکولوف را به خاطر عدم صحت اطلاعات نقد کرده است. این مرکز همچنین معتقد است روایتهای تاریخی اشتباه در رمان به مخاطبین ارائه شدهاست. در دنیای ادبیات غرب، سالهاست که تولید محتوا در جهت یادبود هولوکاست جزو دستور کار است و از این رو، آثار زیادی به صورت مستقیم و حتی غیر مستقیم به آن پرداختهاند. حتی زمانی کار به جایی رسید که اگر اتفاقات یک رمان در بازه زمانی جنگ جهانی دوم رخ داده بود، نویسندهاش حتما شده در حد یک یا چند پاراگراف، به این موضوع حیاتی و مهم،گریز میزد و ماجراهای اردوگاههای مرگ را وارد داستانش میکرد. این اصرار روی ماجرای هولوکاست و قربانیان 6 میلیونیاش، که هیچ کس حق تحقیق در مورد آن را هم ندارد، در غرب به صورت یک اصل و ارزش در آمده و کسی جرئت بیان غیر از این روایت را ندارد.
در همین راستا چون چاپ اثر در غرب به خاطر لزوم سودآوریاش بسیار سختگیرانه اتفاق میافتد، معمولا رفتن به سراغ موضوعی مثل هولوکاست و اردوگاههای مرگ میتواند در صورت جلب نظر انتشارات مورد نظر، از حمایتهای خوبی برای تبلیغ بهره ببرد و برای نویسنده اثر هم سود بسیار و شهرت خوبی به همراه بیاورد.
نویسنده کتاب خالکوب آشویتس ادعا کرده است که ده سال طول کشیده تا انتشاراتی پیدا کند که حاضر به چاپ و حمایت از اولین کتاب او که همین کتاب است، باشد.
جالب است در کمال تعجب، کتابی که ده سال در صف انتشار بوده و قلم و موضوعش به مدت زمان یک دهه، جالب توجه برای ناشرین معتبر نبوده است، یکمرتبه در سال 2018 چاپ میشود و با حمایت و تبلیغات بینالمللی بسیار زیاد، در کمتر از یک سال، جزو آثار پرفروش ادبیات جهان و به زبانهای مختلف ترجمه میشود و سریالش هم سه سال بعد در هالیوود ساخته میشود....
تا اینجای ماجرا میشود گفت شاید اثر این نویسنده طی آن ده سال، آن طور که باید دیده نشده است و بالاخره ناشری که به تاریخ و لزوم بر ملا کردن جنایات جنگی علاقهمند بوده، اثر را چاپ کرده است ولی سؤال اصلی اینجاست که چرا وقتی مرکز تحقیقات یادبود آشویتس صحت داستان را رد میکند، باید همچنان حمایتها از این اثر پا بر جا بماند و تبلیغات بیشتر از قبل، روی این اثر مانور بدهند؟
پاسخ مشخص است، صهیونیستها در سالهای اخیر، به خاطر جنایتهایشان بیشتر از قبل، نیازمند چنین روایتهایی هستند تا مثل گذشته مردم دنیا را سمت خود نگه دارند و با مظلومنمایی به جنایتهای خود ادامه بدهند. در این میان هم دیگر راست و دروغ داستان پر سوز و گداز مورد نظر، اصلا اهمیتی ندارد!