میزگردی با عوامل فیلم «قوی دل»؛ بهترین مستند سال
تلخ و تاریک اما شیرین و روشــن
آرش فهیم
قویدل؛ روایتی ماندگار از نقش رسانه در مقابله با بحران
«قوی دل» تنها فیلم مستند در تاریخ سینمای ایران است که همزمان، هم جایزه ویژه داوران، هم جایزه بهترین فیلم از نگاه تماشاگران، هم جایزه ویژه دبیر جشنواره و هم بهترین فیلم جایزه شهید آوینی را در هفدهمین جشنواره سینماحقیقت و سیمرغ بلورین بهترین فیلم مستند از چهل و دومین جشنواره فیلم فجر را دریافت کرده است؛ یعنی جوایزی از نگاهها و مواضع مختلف مردمی، حاکمیتی و کارشناسی را گرفته است. مستندی که این روزها در قالب گروه سینمایی هنر و تجربه در تهران و برخی مراکز استانها روی پرده هم رفته است.
مستند سینمایی «قوی دل» در ساختاری جدید و متفاوت، به ماجراهای ورود و انتشار فرآوردههای خونی آلوده و ابتلاء بخشی از هموطنانمان به ایدز در اثر این داروها و تلاشهای احمد قویدل، مدیرعامل کانون هموفیلی برای ستاندن حقوق قربانیان این پرونده میپردازد. دعوت میکنم باقی توضیحات درباره «قوی دل» را از زبان عوامل اصلی تولید این فیلم مستند بخوانید. علی فراهانی صدر کارگردان، سعید الهی تهیهکننده و احمد قویدل راوی مستند «قوی دل» دعوت ما را برای گفت وگو درباره این مستند پذیرفتند که نتیجهاش گفتوگویی پرملات و خواندنی است. چون اولا بحث ما از خود فیلم قوی دل فراتر رفت و به موضوعات مهمی چون مطالبهگری اجتماعی، نظارت همگانی، کارکردهای رسانه در اصلاح امور اجتماعی و نقش سینما در مواجهه با مشکلات و کاستیهای اجتماعی کشیده شد. دلیل دوم هم اینکه در این میزگرد، چهار فعال رسانهای از چهار دهه مختلف با دیدگاههای متفاوت حضور دارند. قویدل از دهه 40، الهی از دهه 50، من از دهه 60 و فراهانی صدر از دهه 70. با ما همراه باشید:
با توجه به اینکه مسئله محوری در «قویدل» فرآوردههای خونی آلوده است و از ماجرای این پرونده حدود سه دهه گذشته، چه تناسبی با مسائل امروز جامعه ما دارد؟
فراهانی: ما اساسا وقتی سراغ تاریخ میرویم تا دنبال الگو بگردیم. اگر موضوع، مابهازای امروزی نداشته باشد، حداقل خود من مستندی درباره گذشته را کار نمیکنم. در «قویدل» هم در پی الگویی بودیم که پاسخگوی شرایط روز ما باشد. من تاریخ قبل از انقلاب را کار کرده بودم، تاریخ اوائل انقلاب را هم کار کردم، اما اینکه بعد از آن کارها چه شد که سراغ پرونده داروهای آلوده رفتم، به خاطر مسائلی بود که سال 98رخ داد؛ از ماجرای حادثه هواپیمای اوکراینی گرفته تا ورود ویروس کرونا به ایران، مهمترین مسئلهای که میلنگید، رسانه بود. چون در رسانه، زمان و صداقت خیلی مهم است. پژوهش را که شروع کردیم، در هر نقطهای که وارد میشدیم، یک نفر برجسته بود و صدای آن شنیده میشد؛ احمد قویدل. یادم میآید اولین تماسی که با آقای قویدل گرفتیم، خیلی رغبت نشان نداد. باید چیزی نشانش میدادیم تا اعتماد کند، وگرنه به این راحتی کار نمیکرد. خلاصه اینکه به دفترمان تشریف آوردند و گپ زدیم و آنجا فهمیدم که اساسا خود بحران خیلی مهم نیست چون روزها و سالها و دهههای مختلف میآیند و میروند اما این مهم است که شخصیتها چگونه جلوی بحران میایستند یا اینکه نمیایستند و با بحران حرکت میکنند! ما آنجا تصمیم گرفتیم پرتره احمد قویدل را کار کنیم.
آقای قویدل! آقای فراهانی اشاره کرد که اول مخالفت کردید، چرا؟ و چطور شد که موافقت کردید؟
قویدل: البته مخالفت به آن مفهوم نبود، چون همیشه ذهنیتم این بوده که هر چه این نوع مطالبهگری صورت بگیرد بهتر است، اما واقعیت این است که دوستان دیگری که قبلا سراغ ما آمده بودند نتوانسته بودند انعکاس دقیقی از آنچه اتفاق افتاده بود انجام دهند و بیشتر رپورتاژ تهیه میکردند و نتیجه کارشان در حد گزارش بود. اما در اولین گفت وگوهایم با علی فراهانی برای اولین بار با واژه مستند پرتره آشنا شدم. فراهانی گفت که میخواهیم روی شخص شما کار کنیم. من هم یک مقدار نگران بودم که دنبال چه چیزی است! اما بعدا که کار به مرور پیش رفت، متوجه شدم ذهنیت این مستند، مطالبهگری است. اینجا بود که مقاومت من شکست و با توجه به اینکه سالها جزء سازمانهای مردمنهاد بودم احساس خوشحالی میکردم از اینکه یک نفر قضیه را از این وجه مورد توجه قرار داده است. بعد هم که با سعید الهی آشنا شدم دیدم ایشان هم خط فکریاش این است که در جامعه ایران امیدآفرینی کند. وقتی با الهی صحبت کردم دیدم ذهنش این است که ما این موضوع را طوری مطرح کنیم که مردم از حوزه قانونگذاری، سلامت و... مأیوس نشوند. چون شما وقتی ذهن مردم را بزنید و خلاء بهوجود آورید، آدمها دراین خلاء دیگر نمیتوانند راحت زندگی کنند و این خودش به عنوان یک آسیب دیگر اضافه میشود که نتیجهاش احساس ناامنی و بیپناهی است. در مسیر که پیش میرفتیم با توجه به الگوهایی که فراهانی و الهی مطرح کردند ذهنیت من هم این شد که روی مطالبهگری کار کنیم و آن چیزهایی که ابزار مطالبهگری است را نمایش دهیم. اتفاقا تکهبرداریهایی که آقای فراهانی از زندگی من داشت به نوعی ریسک کردن و ریسکپذیری بوده، چون واقعا لازمه مطالبهگری هزینه دادن است اما درعین حال امیدوار بودن و درک این است که در نظام قانونی کشور میشود مطالبه کرد و ظرفیتهایی وجود دارد که میتوان پیش رفت و اصلاح کرد. من دقیقا یادم است که زمان پرونده داروهای آلوده روزنامههای اصلاحطلب هم که با ما همکاری میکردند هیچ کدامشان معتقد نبودند که ما به نتیجه میرسیم! مثلا وقتی با آنها از ظرفیتهای قوه قضائیه صحبت میکردم، با نیشخند خاصی من را بدرقه میکردند! حتی از طرف یکی از مسئولین دولت وقت، به من برچسب جناح راستی زدند و خواستند مجوز فعالیت کانون هموفیلی را باطل کنند! من هم میگفتم که ما در حمایت از بیماران اصلا راست و چپ نمیشناسیم؛ بیمار، بیمار است و حقوق او مهم است. گاهی میگویند که من در مستند «قویدل» خوب توضیح دادهام که فیلم خوب شده است. بله من خوب توضیح دادهام، اما از حق نگذریم، فراهانی هم فرم خوبی را برای این مستند کشف کرده و خوب موقعیت ساخته است. من اصلا تجسمی نداشتم که در روایت مستند پرونده داروهای آلوده، شلیک خنده مخاطب در سالن سینما منفجر شود، اما با خلاقیت فراهانی این اتفاق افتاده! من تجسمی نداشتم که وقتی چراغهای سالن سینما بعد از پایان فیلم روشن میشود، دهها نوجوان و جوان که به قول برخی، شل حجاب هستند و ممکن است از ساختارهای نظام عبور کرده باشند، با شعف خاصی میگویند که با «قویدل» امیدوار شدهاند و فهمیدهاند که میتوان مشکلات را حل کرد. این نتیجه یک تلاش و بینش است. یعنی بینشی پشت این فیلم بوده که آن فضا را ایجاد کرده است. به هر حال، علی فراهانی در مستند «قویدل» هم یک کالبدشکافی در زندگی من داشت و نشان داد که چه آدمهایی میتوانند ظرفیت مطالبهگری داشته باشند و هم این را با اتفاقاتی که در پرونده بهوجود آمده بود انطباق داد. به اضافه اینکه بزرگترین برداشتی که در گفت وگو با هم دریافت کردیم این بود که رسانه چه نقش مهمی در اطلاعرسانی این ماجرا و پیشبرد آن داشته. درمجموع ما به این ذهنیت رسیدیم که هر موفقیتی این پرونده بهوجود میآورد، موفقیت احمد قویدل یا کانون هموفیلی یا یک جنبش اجتماعی و مدنی نیست، بلکه موفقیت قوه قضائیه است. اینکه قوه قضائیه توانست به یک پرونده پیچیده فنی به خوبی رسیدگی کند، باعث امیدواری جامعه میشود. این خط فکری بود که آقای فراهانی ایجاد کرد و تمام تعلیقهای داستان در مستند «قویدل» کار خودش است. آنچه بر لب مخاطب خنده میآورد یا نوع پرداختن به داستان زندگی من از کودکی، نتیجه خلاقیت کارگردان است. به اضافه اعتمادی است که سعید الهی به ما داشت باعث شد تا به نتیجه برسیم.
جایی هم بود که با فراهانی مخالف باشید؟
قویدل: بله خیلی پیش میآمد که نظر کارگردان را نمیپذیرفتم، مثلا بخشی از فیلم که سر کلاس و کنار بچهها بودم، از من خواست برای اینکه ماجرا واقعی به نظر برسد، با یکی از دانشآموزان برخورد تندی کنم که من هم گفتم چون فیلم داستانی نیست و نمیخواهیم فیلم بازی کنیم، از این موضوع بگذریم! یا مثلا با نمایش دادن یک سری چیزها از زندگیام مثل سیگار کشیدن یا موسیقی گوش دادن و... در فیلم مخالف بودم و فراهانی گفت بخشی از زندگی شخصی من است و باید باشد. اتفاقا بعدا در یکی از نقدها خواندم که نوشته بودند قهرمان مستند «قویدل» یک آدم معمولی است که سیگار میکشد و فلان موسیقی را گوش میکند و... خیلی شخصیتی دست نیافتنی نیست.
آقای الهی! شما چرا به یک مستندساز جوان متولد 72 برای پرداختن به این پرونده سنگین و پیچیده اعتماد کردید؟
الهی: در واقع وقتی که از سوی آقای فراهانی ایده این فیلم به من پیشنهاد شد بطور طبیعی من به عنوان یک تهیهکننده یا سرمایه گذار که می بایست نگران بازگشت سرمایه و یا اثربخشی فیلمش بر مخاطب باشد نباید به بحث پروندهای که بیش از دو دهه از آن گذشته و مختومه شده ورود می کردم. یعنی غیر از یک بازخوانی تاریخی منطق دیگری نداشت. اما در مسیر مطالعه عمیق تر این پرونده و این ایده، دو سه موضوع راهبردی و مورد نیاز جامعه بود که توانست به عنوان لایه های زیرین و مفهومی این مستند ذهن من را درگیر و مرا متقاعد کند.یکی از آن موضوعات، نظارت همگانی است که در اصل هشتم قانون اساسی به آن اشاره شده و نظارت را یک امر همگانی میداند؛ نظارت دولت بر مردم، نظارت مردم بر دولت و نظارت مردم بر مردم. قانون اساسی معتقد است که نظارت همگانی همان امر به معروف و نهی از منکر است و اگر یک جامعه واقعا ادعای توسعه و پیشرفت را دارد باید بحث نظارت همگانی را بین مردمش نهادینه سازد. این امر، پیامدهای مثبتی دارد و سیستم را از کاستی و معایب پالایش و پاکسازی میکند. به نظرم میرسید که موضوع نظارت همگانی، در جامعه امروز ما یک مقدار کمرنگ شده و باید در جایی یادآوری میشد. متأسفانه فضاسازیهای رسانههای خارجی و حتی برخی رسانههای داخلی موجب شده تا بخشی از مردم نسبت به توان اصلاح درون سیستمی ناامید شوند. گاهی نیز القاء فساد سیستماتیک میشود و اینکه کاستیها قابل اصلاح نیست. به نظرم این فرضیه غلط بوده و محکوم است. نکته دوم، علاقه شخصی خودم به رسانه است. پرونده داروهای آلوده میتوانست مثل خیلی دیگر از پروندههای قضائی فقط به یک وکیل محدود شود، اما استفاده درست آقای قویدل در مسیر این پرونده از رسانه یک اتفاق خیلی نو بود. البته این را به تناسب سه دهه قبل عرض میکنم، الان را نگاه نکنید که همه برای خودشان یک رسانه و یا به اصطلاح، یک شهروند-رسانه هستند. سه دهه قبل، او در طول رسیدگی به این پرونده و به نمایندگی جمعی از خانوادهها که حقشان در ماجرای فرآوردههای خونی آلوده نادیده گرفته شده بود، با شناختی که از رسانه و تأثیری که بر افکار عمومی و حتی یک فرآیند قضائی داشت و با روحیاتی که برخوردار بود، از رسانه به درستی استفاده کرد. وقتی این دو موضوع (استفاده صحیح از رسانه در اثربخشی بر افکار عمومی و موضوع مغفول نظارت همگانی که باید در تمام سطوح جامعه نهادینه شود) کنار هم قرار گرفت، من را ترغیب کرد که میتوانم مستندی را تهیه کنم که ابزاری رسانهای برای اصلاح امور باشد. یعنی مستند «قوی دل» یک ابزار رسانهای برای انتقال مفاهیم در جهت اصلاحات درون سیستمی و روشنگری است. خب، بعد از شکلگیری این انگیزه و موضوع و ایده، اینجا یک حلقه مهم داریم با عنوان تولید. یعنی اینکه چه کسی باید یک فیلم را بسازد. «علی فراهانی صدر» را از جشنواره سینماحقیقت دو سال قبل میشناختم که مستندی درباره جدایی بحرین از ایران (آسوده بخواب کوروش) ساخته بود و دیدم با یک جوان فیلمساز نوگرا و نواندیش روبهرو هستم که سرشار از خلاقیت است که باید مدام تولید کند تا بتواند استعدادهای بالقوه خودش را بالفعل سازد و دیگران بهره ببرند. موقع پژوهش و تولید مستند، من متوجه خلاقیت این جوان شدم و انگیزهام برای ادامه کار دو برابر شد و اعتماد کردم. چون اتفاقی که در مستند «قوی دل» میافتد شیوه روایت است که از روشهای سنتی و کلیشهای مستندسازی عبور کرده است. فراهانی به نوعی دست به قالبشکنی زد؛ حداقل در فضای مستندسازی ایران ما این شیوه روایت جسورانه و خلاقانه را بسیار کم دیدهایم. علی فراهانی صدر با ساخت یک مستند قوی ثابت کرد که با خلاقیت، استفاده از نیروهای جوان و زبده و درعین حال همسو با راهبردهای تعیین شده میتوان کار بزرگ کرد.
به عنوان فردی که چهار دهه است کار رسانه میکنید و تحصیلات آکادمیک در سطح دکترا در زمینه رسانه دارید، اهمیت همسو بودن و عمق اعتقادی یک فیلمساز با مضمون فیلمش را چه میدانید؟
این نکته خیلی مهم است؛ یعنی ما فیلمسازی را انتخاب کردیم که خودش با راهبردهای تعیین شده و مفاهیم مستتر در فیلم کاملا همراه و همذات بوده؛ کارگردان فیلم من، اصلا تظاهر نمیکند، ریا در کارش نیست و همانچه باور و دغدغه دارد را به تصویر کشیده است. همکاران فراهانی در این فیلم نیز مانند خودش هستند. یعنی او برای تولید این اثر از افراد برند و حرفهای استفاده نکرده است، حتی باوجودی که بودجهاش فراهم بود. اما خیلی مهم بود که واقعا اگر بخواهیم مستندی بسازیم که خروجیاش مطابق با راهبردها و مفاهیمی بشود که از قبل تعیین کرده بودیم، عوامل فیلم هم باید با آن همسو باشند. یعنی تصویربردار، آهنگساز، صداگذار و به ویژه تدوینگر فیلم... این حرفها را ما یک زمان راجع به سینمای دینی یا هنر اسلامی میزدیم که آیا عوامل یک فیلم دینی هم باید گرایش اعتقادی داشته باشند یا نه؟! که من معتقدم اگر با آن مفهوم عرفانیاش بخواهیم بحث کنیم، جواب این است که بله عوامل یک فیلم دینی هم باید گرایش دینی داشته باشند. نمیتوانیم یک سری افراد را بیاوریم که اعتقادی نداشته باشند و بگوییم اینها تکنیسین هستند؛ من این نگاه را ندارم. فکر میکنم اگر یک تدوینگر بخواهد یک فیلم دینی را تدوین کند خودش باید اعتقاد شخصیاش دینی باشد، وگرنه نمیتواند تدوین مطلوب را انجام دهد. وقتی این چند حلقه را کنار هم قرار دادیم، فیلم قویدل شکل گرفت و نتیجهاش این شد که هم مردم راضی هستند، هم داوران جشنوارهها، هم کارفرمای تولید این مستند که مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی است و هم بخشهای مختلف حاکمیت به ما پیام دادند که راضی هستند.
یک ویژگی خاصی که مستند «قویدل» دارد، ایجاد موقعیت کمدی در کنار ماجراهایی سخت و تلخ است. به قول آقای قویدل، در روایت پرونده داروهای آلوده کاری کردهاید که مخاطب در لحظاتی به قهقهه میافتد. البته جاهایی هم تراژیک و غمبار است؛ مثل جاهایی که به قربانیان خونهای آلوده و مبتلایان به ایدز پرداختهاید.
فراهانی: اساسا زندگی ما شبیه روایت مستند «قویدل» است. مثلا صبح یک اتفاق تلخ برای شما میافتد، بعد از ظهر یک اتفاق شیرین برایتان پیش میآید، دوباره شب مشکل پیش میآید و... جامپهایی که در روایت میخورد به همین خاطر است. ایده محرکه کار ما، برای نوع تدوین و روایت در تایم لاین تدوین در ذهنم اینگونه شکل گرفت و گفتم، انگار زندگی خودمان است. به خاطر همین است که شما میبینید در متن فیلم، جایی قویدل با موقعیتی مواجه میشود و میگوید این بدترین اتفاق عمرم بود، دقیقا صحنه بعدش کمدی است. این اتفاقی است که در سینمای داستانی اغلب نمیتواند رخ بدهد، اما در سینمای مستند میشود. یعنی میتوان به سادگی با موضوعات بزرگ، شوخی کرد، نه با هدف تمسخر و هجو، بلکه منظورم این است که روایت فیلم را اینگونه دلچسب کنیم. من اهل مستند تجربی هستم، البته نه به معنای مستندهای اکسپریمنتال، بلکه به معنای اینکه خودم دوست دارم یک کارهایی را تجربه کنم. در پروژه «قویدل» این تجربه خیلی شیرین بود و واکنشهایی که از دیگران گرفتم، این کمدی-تراژدی موفق بود.
یکی از اتفاقات «قویدل» مطرح شدن روزنامه کیهان است و گویی این روزنامه در اوج بحران مثل یک سوپرمن و منجی عمل میکند و اوضاع پرونده و مسیر آن را به نفع قربانیان داروهای آلوده و افراد مستحق تغییر میدهد. حالا که به استقبال افرادی با مواضع و دیدگاههای متضاد با کیهان اشاره کردید، بهخاطر طرح این روایت و مطرح شدن کیهان، با چه واکنشهایی مواجه شدید؟
قویدل: اتفاقا برخی از اهالی رسانه که فیلم را دیدند گفتند که چرا در این مستند فقط کیهان مطرح شده! (چون یکی از دستاوردهایی که در جریان پرونده قضائی هموفیلیها داشتم و در گزارشهایم نیز به آن اشاره میکردم این بود که توانستم خبرنگارها و رسانهها را فارغ از موقعیت جناحیشان به موضوع جلب کنم. حتی کاری کردیم که برخی از روزنامههای افراطی آن زمان، در حمایت از قوه قضائیه، در صفحه اولشان تیتر کار کردند. یعنی نگاه انسانی را برجسته ساختیم) ما هم به آنها گفتیم که اصلا اینگونه نیست و ما بریده همه روزنامهها را آوردیم. ولی نه فرصت و نه وقت فیلم به کارگردان اجازه میداد که به طور مفصل به همه بپردازد. چون فراهانی گفت که حاضر نیست مدت فیلم را بیشتر از 80 دقیقه ادامه دهد. البته بعدا که با کارشناسان صحبت کردم، گفتند که مایل بودند ادامه میداد!
فراهانی: جالبترین واکنش را من در دانشگاه هنر دیدم. وقتی فیلم را آنجا نمایش دادیم، عدهای از افراد که اتفاقا از طرفداران «زن، زندگی، آزادی» بودند در گفت وگوی بعد از نمایش فیلم گفتند دم کیهان گرم! چون متأسفانه همیشه روایتی یکسویه را شنیده بودند و چیزی که برایشان از کیهان منعکس شده به گونه دیگری بوده.
سال گذشته که درحال تولید مستند «قویدل» بودید، خواستم خبر کار را منتشر کنم که از من خواستید این کار نشود چون نمیخواستید قضیه رسانهای شود؛ چرا؟
فراهانی: چون ممکن بود خبر تولید این مستند به گوش برخیها برسد و آنها ندانند که من دلسوزم و قطعا کاری را میسازم که به نفع همهمان است و اتفاقات ناخوشایندی برای کار بیفتد. به همین دلیل هم خواستم که تولید کار، رسانهای نشود.
الهی: همزمان با تولید مستند، از طرف همان دستگاههایی که درگیر پرونده بودند نگرانیهایی به ما منتقل شد که اگر بخواهید این پرونده را مجددا باز کنید و اگر آقای قویدل بخواهد مجددا به موضوعات سه دهه قبل بپردازد ما هم پیگیری حقوقی را برای خودمان محفوظ میدانیم. من البته بابت این نگرانیها متأسف هستم و از جامعه پزشکی کشور و دستگاههای مرتبط با بحث بهداشت و درمان این انتظار را دارم که در هر مقطعی موضوع سلامت را درگیر مسائل جناحی و دولتها نکنند. موضوعاتی مانند نظارت همگانی، مطالبهگری و رسانه محدود به یک زمان خاص نیستند. در هر مقطعی ما باید این فضا را ایجاد کنیم و مردم به واسطه رسانه باید احساس پویایی کنند. رسانه باید واقعا نماینده افکار عمومی باشد. مستند «قویدل» هم به بهانه پرداختن به پرونده فرآوردههای خونی آلوده، این مفاهیم را مطرح میکند. علی فراهانی در این مستند با یک موضوع تلخ و تراژیک کاری میکند که حال مخاطب خوب شود و این را بعینه میبیند که در جمهوری اسلامی اگر نقصان یا اشتباهی هم هست، با یک همت عالی و تلاش میتوان آن را برطرف کرد. نگاه به بیرون داشتن یک اشتباه بسیار بزرگ است. هیچ کس به اندازه خود ما نمیتواند دلش برای ما بسوزد. احمد قویدل در مورد پرونده داروهای آلوده ثابت کرد که با وجود همه اختلاف سلایق میتوان درون سیستم، فضا را اصلاح کرد، نیازی به کف خیابان و تجمعاتی که ممکن است موجب سوءاستفاده و باعث آسیب دیدگی افرادی شود نیست. میتوان در چارچوب قانون و مقررات از حق دفاع کرد و جمهوری اسلامی از سال 57 تاکنون این ظرفیت را ایجاد کرده است. به نظرم مستند «قویدل» میتواند مدعی باشد که در این زمینه روشنگری کرده است. ذات این مستند اندیشهورزی است و ذهن مخاطب را به چالش میکشد.
برای پرونده داروهای آلوده سراغ رسانههای خارجی هم رفتید؟
قویدل: من نزدیک به 30 سال است در حوزه رسانه فعالیت میکنم و طی این مدت برای مطالبه مسائلمان هیچ گاه سراغ رسانههای بیگانه نرفتم و این را خط قرمز خودم میدانم، با اینکه اخبار و اطلاعاتی که داشتیم باب رسانههای آنها بود. چون معتقدم رسانههای بیگانه نمیتوانند انصاف را در انعکاس اخبار رعایت کنند و به مطالبهگری ما سم سیاسی میزنند. لذا به همه فعالان اجتماعی توصیه میکنم از این سمپاشی سیاسی دوری کنند. این رسانههای خارجی هستند که از ما به سود خودشان استفاده میکنند، نه ما! اما در یک حوزه معتقدم باید از رسانههای خارجی استفاده کنیم. آن هم حوزه مقابله با تحریمهاست و من در این مورد بخصوص خط قرمز خودم را رعایت نمیکنم! چون در نقد تحریمها مخاطب ما داخلی نیست، خارجی است. من درباره تحریم، هم با صدای آمریکا و هم با بیبیسی فارسی مصاحبه کردم. اتفاقا بعد از مصاحبه با صدای آمریکا (زمان اوباما بود) به مصاحبهکننده گفتم که شما نمیتوانید حرفهای من را پخش کنید. او گفت، ما حتما پخش میکنیم. اما بعدا تماس گرفتند و گفتند که پخش نمیکنیم! چون چهره کریه تحریمهای یکجانبه را مطرح کرده بودم.
طی دو دهه اخیر با موجی از فیلمهای سینمایی و مستند مواجه شدهایم که اشتباهی به اسم سینمای اجتماعی شناخته میشوند و بیشتر هدفشان جشنوارههای خارج از کشور است و اغلب هم روی مسائل تلخ و سیاه در ایران متمرکز میشوند. عدهای عنوان «گداگرافی» روی این جریان گذاشتهاند و یک منتقد خارجی هم از این جریان تحت عنوان «هرزه نگاری فقر» یاد کرده است. تفاوت جنس نقد اجتماعی در مستند «قویدل» با چنین نگاههایی به مسائل اجتماعی چیست؟
فراهانی: من حداقل درباره مستند میتوانم بگویم که سینمای اجتماعی لزوما نباید تلخ باشد. من خودم حتی مستندی که این نوع روایت را دارد را سینما نمیدانم. یعنی میگویم این سینما نیست و این با تصویری که در فضای مجازی میبینم تفاوت چندانی ندارد! گاهی تصاویری که به نام فیلم روی پرده سینما میبینیم با تصاویری که در فضای مجازی میبینم تفاوتی ندارد! معلوم نیست نقش فیلمساز و کارگردانی کجای کار است؟ یک عده معتقدند که سینما بازتاب اجتماع است اما این هم هست که سینما بازتاب اجتماع از فیلتر ذهن فیلمساز است. من حتی فیلم مستند را هم در این شکل نمیپسندم چه رسد به فیلم داستانی! یعنی برخی فیلمها را که میبینم میگویم انگار یک فرد عادی با دوربین تلفنش فیلمبرداری کرده، پس کارگردان میخواسته برای چه؟! تازه تلاش این است که به واقعیت نزدیک شود. یعنی اگر در فیلمی ببینیم که در یک دادگاه افرادی داد و بیداد میکنند میگوییم چقدر واقعی است! اما من میگویم فیلمی که صرفا این واقعیت را نشان میدهد دوست ندارم چون من خودم واقعیت را در جامعه میبینیم و فیلمساز باید چیزی فراتر از یک واقعیت را به من نشان دهد. نکته دوم راجع به خود فیلمساز است؛ هر اتفاقی که بیفتد فیلمساز نباید عصبی باشد. در مستند این گونه است که اغلب هدایت میشود به افکاری که در ذهن وجود دارد و از مدیوم هنر فاصله میگیرد. ببینید، مثلا ممکن است من 50 درصد با خط فکر آقای قویدل مشکل داشته باشم. اما وقتی با مدیوم هنر به قضیه نگاه میکنید، دیگر این تفاوتها معنا پیدا نمیکند. در مدیوم هنر، ما میگوییم این آدم برای خانوادهاش اتفاقی افتاده است؛ چگونه باید آن را به تصویر بکشم؟ در سینمای داستانی هم همین است. گاهی مستندسازها که جمع میشویم، یکی به دیگری میگوید «دمت گرم فلان جا را زدی»! سؤال من این است که چگونه یک هنرمند میتواند جایی را بزند؟ یعنی لغات کوچه بازاری و لمپنیسم در این فضا رایج شده است. در سینمای داستانی هم همین است. برفرض که یک مشکلی در یک جامعه وجود دارد که قطعا وجود دارد، تو به عنوان یک فیلمساز در مواجهه با آن مشکل، با آن ژورنالیست که خیلی بهتر هم بلد است جایی را بزند چه تفاوتی داری؟ حرف تو در قالب یک فیلم، با مقاله چه فرقی میکند؟ من خودم در مستند هیچ جا از نور و قاب نمیگذرم. در «قوی دل» هم هیچ جایی نبوده که نورپردازی نکنیم. حتی در مستند هم گرافیک مهم است چون شما با تخیل سر و کار دارید، اما این عجیب است که در سینمای داستانی، برخی بدون گرافیک و نورپردازی صرفا دوربین روی دست میگیرند و در خیابان تصویربردری میکنند و میگویند سینمای اجتماعی است دیگر! یعنی به بهانه اجتماعی بودن، میتوان از اصول اولیه سینما فاصله گرفت؟
قویدل: سیاهنمایی فقط به یک جمله ختم میشود؛ «که چی؟» مثلا خود من تکه فیلمی از آخرین لحظه زندگی یک بیمار مبتلا به ایدز گرفتم و ابتدا فکر میکردم خیلی فیلم خوبی گرفتهام چون مخاطب را میخکوب میکند، اما بعدا عارم میآمد ارائهاش دهم. چون وقتی این را نمایش میدهم باید ایدهای داشته باشم که آن باید مورد بحث قرار بگیرد. نه اینکه من مجموعهای تصاویر سیاه را به ذهن دیگران منتقل کنم و تمام! نمیخواهم اسم ببرم اما چند روز پیش فیلمی را از یک فیلمساز که ممنوعالخروج هم شده و از جشنوارههای جهانی هم جایزه گرفته بود، دیدم. من در این فیلم چیزی غیر از یک مشت تصویر سیاه ندیدم و هیچ پیام و راهحلی نداشت! ذهن من این است که تفاوت فیلم سیاه و فیلم اجتماعی این است که به نتیجهای برسی، نه اینکه به طور شعاری گفته شود راهحل این است اما در نهایت باید متوجه شوی که برای مواجهه با آسیبها چگونه باید رفتار کرد.
الهی: کافی است که فیلمساز قائل به مسئولیت اجتماعی باشد. کاستیها و نقصهای مختلفی وجود دارد، اما مسئله این است که رسالت من به عنوان یک هنرمند در مقابل این مشکلات چیست؟ آیا من باید همه ذهنم متمرکز شود روی همه تلخیها و سیاهیها، یا نه، من میتوانم با رعایت انصاف سراغ روایتهایی بروم که اگر آنها را مطرح کنم منجر به امر نیک یا اصلاح شود. اینکه شما در یک فیلم با سیاهنمایی مواجه میشوید دلیلش این است که از طرف سازنده آن فیلم، انصاف کنار گذاشته شده و همه ذهنش معطوف به برداشت فردی و بدون مطالعه و پژوهش عمیق است و در کنارش ممکن است نگاه معاندانه داشته باشد. ما در «قوی دل» این نگاه را نداشتهایم. ما تلختر از پرونده فرآوردههای خونی آلوده نداشتهایم چون منجر به کشته شدن یک سری افراد شد، اما درکنار این دیدیم میتوان به نتیجه مثبتی رسید و به جامعه راهحل هم دادیم که اگر دچار مشکل مشابهی شد باید چه کند. نگاهی که متأسفانه بین خیلی از فیلمسازهای جریان شبهروشنفکر نیست و فیلمسازان متعلق به این جریان میگویند ما درمانگر نیستیم. اتفاقا من میگویم یک فیلمساز با فیلم خودش میتواند به شدت اثربخش باشد. یک فیلمساز حتی میتواند یک دستگاه دولتی را به اصلاح وادار کند.
آقای قویدل! با توجه به اینکه در جریان پرونده فرآوردههای خونی آلوده سه دهه قبل نقش یک شهروند-رسانه نجاتبخش را ایفا کردید و در مستند «قوی دل» هم شبیه به یک قهرمان جلوه پیدا میکنید، به نظرتان تفاوت شرایط امروز با سه دهه قبل چیست؟
قویدل: بزرگترین تفاوت این دوران با آن دوران این است که امروز هر آدمی خودش یک رسانه است. قطعا اگر امروز میخواستم پرونده سه دهه قبل را به ثمر برسانم، کارم سهلتر میشد و قدرت اطلاعرسانیام بیشتر بود.
مسئله مطالبهگری چه شرایطی باید داشته باشد؟
اعتقاد من این است که راه توسعه سیاسی ایران از توسعه اجتماعی عبور میکند. راه توسعه اجتماعی هم از طرق تشکلهای مردمی رخ میدهد. یعنی باید هر شهروندی عضو چند تشکل باشد. اگر هموفیلیها حقشان را گرفتند چون انجمن داشتند، چون آدمهای آگاهی را داشتند که فکر میکردند، تصمیم میگرفتند و اقدام میکردند تا به نتیجه برسند. بنابراین یکی از دلائلی که این تجربه موفق مطالبهگری به ثبت رسید، وجود نیروی آگاه و انجمن بود. تشکل مردمی یعنی جمع شدن تجمعات خیابانی، یعنی آدمها نسبت به محیطشان مسئولیت بیشتری پیدا میکنند. این درحالی است که درباره فعالیت تشکلهای مردمنهاد هنوز حتی قانون هم نداریم. البته پیشنویس این قانون به مجلس رفته است، اما به نظر من توسعهگرا نیست. اگر بخواهم مثال بزنم در حوزه تشکلهای مردمی، انگار یک قیف را وارونه کردهایم. اگر در پی توسعه اجتماعی هستیم باید قیف را به صورت اصولی استفاده کنیم. یعنی باید بالای آن وسیع باشد و وقتی میخواهند عبور کنند محدوده نظارت تنگ شود. اما در کشور ما این قیف وارونه است. یعنی از یک طرف شکلگیری انجمنهای مردمی به سختی انجام میشود و از طرف دیگر اصلا نظارتی بر کار آنها نیست.
الهی: اصلا مستند «قوی دل» هم در جهت احیاء سازمانهای مردمنهاد در مسیر صحیح و تقویت مسئول پاسخگوست. یعنی مستند قویدل دنبال این است که مسئله پاسخگویی و شفافیت را بین مسئولین زنده کند. همچنین مستند «قویدل» روایت حقی است که روزنامه کیهان آن را در زمینه مسئولیت رسانه در دفاع از مظلوم و عدالت احیاء کرد. شاید اگر این روزنامه و حسین شریعتمداری نبودند، گره پرونده داروهای آلوده باز نمیشد.
کار بعدی شما چیست؟
فراهانی: در حال کار روی پروندهای مشابه «قوی دل» هستم. پروندهای که حدود 5 سال قبل شروع شده و وسط آن «قوی دل» را کار کردیم.
وضعیت اکران مستند در ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟
فراهانی: به طور کلی، وضعیت اکران مستند در ایران مطلوب نیست. بدترین فیلم داستانی فقط با یک بازیگر چهره، به مراتب وضعیت اکران بهتری خواهد داشت نسبت به بهترین مستندی که برایش وقت و انرژی گذاشته شده است!