واکاویِ پویانمایی لوکا
ماجرای هیولای دریایی
مرضیه یوسفی
علمِ رفتار شناسی در حیطه شناختِ شخصیت، نظریه پنجره جوهری را مطرح میکند. این نظریه مُدلِ پیوند فرد با اشخاصِ دیگر را در چهار خانه شرح میدهد که هر خانه نشانگرِ آگاهی از رفتار، احساسات و انگیزه فرد است. طبقِ این دانش برایِ تغییرِ «نگرشِ» یک شخص کافی است از پنجره چهارمِ شخصیتی که عمومیتر است به پنجره دوم که سببِ جلبِ اعتمادِ شخص میشود نفوذ کنیم. کاری که در حوزه رسانه، ویژهتر انیمیشن بسیار رایج است و با نفوذ به خاطرات و احساسات مخاطبِ کودک و بزرگسال، اعتماد او را جلب و با خودش همراه میکند. دست گذاشتن رویِ احساسات مخاطب امری است که به گفته دین موشوویتز، فیلمنامهنویس و نویسنده کتابِ قصهگویی به روشِ پیکسار، در حیطه داستانسُراییِ این کمپانی غالب است. بر کسی پوشیده نیست که همدلی محصولِ شراکت در جهان شخص دیگر است؛ شخصی که نماینده شکستها و امیدهایِ بیننده است تا جاییکه در بُرد و باختِ قهرمان با او همذاتپنداری میکند. استودیوی پیکسار در تولیداتش در کنارِ قهرمانهای انسانی به طراحیِ کاراکترهایی میپردازد که انسان نیستند ولی زیست و رفتارِ انسانی دارند.
اما آیا پرداخت به کاراکترهایِ غیر انسانی منحصراً در ساحتِ داستانی و برایِ جلبِ مخاطب است؟ یعنی داستانگوییِ خلاقانه و تصاویرِ خیرهکننده آثار در جذبِ مخاطب کافی نیست؟
بهتر است ابتدا ببینیم گستره خیال و فانتزی در آثارِ این کمپانی، تا چه حد است؟ به طور کلی بُن مایه خیالیِ انیمیشن بسترِ مناسبی است برای بازنماییِ غیرِ مستقیمِ بسیاری از مفاهیم؛ دامنه این مفاهیم از مباحث تربیتی تا محیط زیست و روابط انسانی- اجتماعی تا مفاهیم دینی را در بر میگیرد. همین ویژگی نقطه قوتی است که تولیدکننده انیمیشن اندیشه خودش را به مخاطبِ عام که خواهان و پیگیر آثار اوست منتقل کند که در رسانه، این مدیرانِ استودیوها و تهیهکنندگانند که مشخص میکنند کدام قرائت و زاویه دید، توسط کارگردان و عوامل فنی به تصویر کشیده شود. پُر روشن است در آثارِ چشمنوازِ انیمیشنی که از جغرافیایِ محصورِ سرزمینی فراتر میرود و جغرافیایِ اندیشهای شرق و غرب را در مینوردد تجزیه و تحلیلِ اندیشههایِ تولیدکننده ضرورتِ بیشتری میطلبد.
این نوشته جهتِ بررسی قهرمانِ ذیشعورِ غیر انسانی و انگیزه سازندگان اثر به واکاویِ انیمیشن لوکا میپردازد که در سال ۲۰۲۱ در بحبوبه همهگیری کووید۱۹ توسط کمپانی پیکسار و والت دیزنی پیکچرز اکران شد.
این فیلم داستان لوکا، یک هیولای دریایی نوجوان و کنجکاو را روایت میکند که با خانوادهاش زیر دریا نزدیک روستایی ایتالیایی زندگی میکند و مادرش همواره به او هشدار میدهد از دید انسانهای خطرناک پنهان بماند. او در تمام زندگی خود این کار را انجام داده است، تا اینکه یک روز با آلبرتو، هیولای دریایی دیگری آشنا میشود که طبق قوانین، رؤیاها و آرزوهای خودش زندگی میکند. آنها به سرعت با هم دوستی برقرار میکنند که لوکا را با دنیای کاملاً جدیدی آشنا میکند، با کمک این کشف که این دو میتوانند خارج از آب به انسان تبدیل شوند! لوکا علاوهبر کشف دوستان جدید، افراد جدید و روشی جدید از زندگی، یاد میگیرد که چگونه ترسهایش را پشت سر بگذارد، دیگران را بپذیرد و به خود باور داشته باشد.
همانطور که اشاره رفت مضمونِ داستان«پذیرش» است.
بدیهی است در هر رسانهای، مکتوب یا تصویری، مضمون در فن و روایت در جای جایِ داستان از تصویرِ ابتدائی تا کُنش شخصیتها، دیالوگها، میزانسن و مکان، موسیقی و... بروز و ظهور دارد. به اذعانِ انریکو، کارگردانِ اثر، داستانِ این پویانمایی بازنماییِ داستانِ کودکیِ او در ایتالیا هست. او در مصاحبهای در باره این مسئله اینطور توضیح میدهد:
-«بهترین دوست من آلبرتو کمی دردسرساز بود، در حالی که من بسیار ترسو بودم و حاشیه امنی داشتم. ما نمیتوانستیم متفاوتتر از این باشیم. همچنین کمی «غیرخودی» بودیم، بنابراین استفاده از هیولاهای دریایی برای بیان این ایده که ما در کودکی کمی متفاوت بودیم و باحال نبودیم، درست به نظر میرسید. آلبرتو مرا از منطقه آسایشم بیرون کرد، و مرا از صخرههای زیادی، به صورت استعاری، بیرون راند. اگر از او یاد نمیگرفتم که رؤیاهایم را دنبال کنم، احتمالاً اینجا نبودم.» این نوع دوستیهای عمیق است که میخواستم در مورد لوکا صحبت کنم، و این همان چیزی است که در قلب این فیلم قرار دارد.»
آیا حقیقتاً کمپانی پیکسار در پیِ به تصویر کشیدنِ دوستیِ دو بچه یا روابط انسانی است؟ اگر هدف، بسطِ روابطِ دوستی است چرا برخی شخصیتهای داستان، هیولا هستند؟
بخشی از جواب پرسش توسط هنرمندانِ تولیدکننده انیمیشن لوکا پاسخ داده میشود؛ انریکو کازاروسا، کارگردان، میگوید:« من همیشه ایده نقشههای قدیمی و موجودات دیوانه و عجیبی که ما انسانها تصور میکنیم را دوست داشتم. فریبِ ناشناختهها و ترسِ از آنها، دو موردی است که در این داستان گردِهم آمدهاند.»
در بخش دیگری از صحبتهایش اقرار میکند:
«من در نزدیکی شهر رم بزرگ شدم. در شهر من نیپون- که میدانید نیپون خدایِ دریاست- در وسط شهر یک فواره و موجودات دریایی داشتیم.»
و این گفتوگو هم خواندنی است که طراحان بصری اثر اشاره دارند:
-« برخلافِ دنیای انسانی که روشن و آفتابی است، دنیای هیولاها تصویری شبیه آبی و سبزهایِ مدیترانه است.»
از گفتههای عوامل اثر برمیآید که زبانِ بصری و داستانگوییِ اثر، اسطورهای است. ژوئل اسمیت در کتابِ فرهنگ اساطیر یونان و رم شرح میدهد که نیپون در دورهای نسبتاً دور با پوزئیدون یونانی یکی شد و کمکم خصلتهای ایتالیایی خود را از دست داد و در مقابل، ویژگیهای همتای یونانی خود را پذیرفت. قومهای نخستین لاتیوم که این ایزد را ایزد دریا میدانند به کشاورزی اشتغال داشتند. او در باره پوزئیدون مینویسد که او ایزد زلزله و عنصر مایع
« آب» در مدیترانه بود. پوزئیدون در ژرفای آبها زندگی میکند و دریانوردان ایمنی دریا را از او میخواستند. او را ایزد کشاورزی نیز دانستهاند.
همانطور که در اثر نیز تصویر شده لوکا و خانوادهاش، هیولاهای دریایی، در زیرِ آب به کشاورزی و دامداری مشغولند؛ ماهیها به نوعی گوسفندانِ لوکا هستند.
از سویِ دیگر، به مدیترانه اشاره میشود که واقفیم در بخشهایی از تورات تحریف شده در باره نيل تا فرات آمده که؛ -« مرزهایتان از بیابان نگب در جنوب تا لبنان در شمال و از رود فرات از مشرق تا دریای مدیترانه در غرب خواهد بود.»
علاوهبر موارد مذکور، دیگر نشانه عیان که پهلو به پهلوی يهود میزند؛ رفتارِ لوکا هنگام خروج پنهانی از خانه است. او برای لو نرفتنِ ورودش به دنیایِ انسانها با سنگ به جایِ خود، جانشینی درست میکند و عصایِ خود را که شبه عصای حضرت موسی است به دستِ مجسمه سنگی میدهد. حتم در ذهنِ همگان، داستانِ گوساله سامری متبادر شد؛
-« قوم موسی بعد از رفتن او به میعادگاه خدا، از زیورهای خود گوسالهای ساختند جسد بیجانی که صدای گوساله داشت! آیا آنها نمیدیدند که با آنان سخن نمیگوید، و به راه راست هدایتشان نمیکند؟! آن را خدای خود انتخاب کردند، و ظالم بودند.»
این آیه نشانگر مهارت بنیاسرائیل- یهود- در فن مجسمهسازی و نشانی از رایج بودن آن در بین این قوم است.
اما اساطیر ایتالیایی- همانطور که بالاتر اشاره رفت؛ در اینجا یونانی- با يهوديت چه ارتباطی دارد؟
در تاریخنگاریِ یهود آمده که سیطره هخامنشیان بر بخشی از اروپای شرقی سبب افزایش تعامل فرهنگ ایرانی و یونانی شد. يهوديان از تفکرات خود بسنده و منهای خدای یونانی و اساطیر مشرکانه آنها تأثیراتی گرفتند.
از این جهت است که سینمای يهوديت متأثر از اساطیر هلنیستی«یونان گرایی» و شرک کابالیستی است.
در جلد اول کتاب زرسالاران یهودی پارسی به این مسئله اشاره شده که؛-«تعاملات آیینهای شرقی و کافر کیشی رومی نیز زمینههای تاریخی نفوذ تفکرات شرقی میان يهوديان رومگرا را مشخص میکند.»
در کتاب اساطیر یونان و روم هم اینچنین آورده:«پس از تسلط امپراطوری روم بر اروپای شرقی و فلسطين، تأثیر پذیری يهوديان از تفکرات پاگانیستی، مشرکانه، اساطیر رومی-یونانی برجسته شد.»
اما از آنجایی که هیولاهایِ داستان به مثابه اَجنه، به گفته عوامل اثر از فولکلورهای ایتالیایی الگو گرفته شده باید دو سؤال پاسخ داده شود؛ نسبت اسطورههای ایتالیایی با يهوديت و مهمتر از آن، پرداختن به مقوله اجنه و دوستیاش با انسان!
برخی از اساطیر ایتالیایی از مسیحیت نشأت میگیرد ویژهتر در مباحثِ شیطان شناسی. یکی از مؤلفههایِ سینمایِ مسیحی پرداختن به هیولا، شیطان یا پسر شیطان«در انتهای تاريخ و جمع شدن شیطانگرایان در اطراف او» هست که برخاسته از اسفار دانیال، اشعیا، ارمیا، حزقیال و مکاشفات یوحنا از کتاب مقدس است. نقطه اشتراک يهوديت و مسیحیت مخصوصاً در سینمای آخرالزمانی، احیای اساطیر باستانی مصر، یونان و بابل هست.
تنها هدفِ بازنمایی و استقلال دادنِ موجوداتِ خُرافهای و اَجنه در سینمای هالیوود برای ضعیف جلوه دادنِ خدای یگانه و شریک قائل شدن برای اوست؛ همچنان که در اساطیر باستانی اقوام مختلف چندخدایی و بیخدایی، دو یا سه خدایی مطرح است. بالاتر اشاره شد که مسئله دوستیِ این داستان، دوستی انسان و اجنه است که توسط لوکا، قهرمانِ داستان رقم میخورد. در مفاهیمِ اسلامی به همکاریِ جن و انس اشاره شده؛ آیه ۸۸ سوره اسرا خداوند میفرماید:
« اگر انسانها و پریان (جن و انس) اتفاق کنند که همانند این قرآن را بیاورند، همانند آن را نخواهند آورد هرچند یکدیگر را (در این کار) کمک کنند.»
در عین حال مشاهده شدنِ جنیان توسط انسانها در همه زمانها امکانپذیر نبود و صرفاً در زمانِ انبیا این امکان وجود داشت به مانند دوران پیامبری و حکومت حضرت سلیمان. طبق آیه ۲۷ سوره اعراف:
«ای فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد، آنگونه که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد، و لباسشان را از تنشان بیرون ساخت تا عورتشان را به آنها نشان دهد! چه اینکه او و همکارانش شما را می بینند از جایی که شما آنها را نمی بینید (اما بدانید) ما شیاطین را اولیای کسانی قرار دادیم که ایمان نمیآورند.»
در این انیمیشن مشاهده شدن اجنه و دوستیاش با انسان برخلافِ حکمت صدرایی است. هرچند از صاحبان یهودی هالیوود بیش از این انتظاری نیست. به استناد کتاب دین، انیمیشن و سبک زندگی، آدم وایزهاپ استادِ علمِ لاهوت و حقوق بینالملل دانشگاه نکولدشتات آلمان انجمن پنهانی برای يهوديان تأسیس کرد و آن را انجمن نورانیان نامید و برای سيطره بر جهان اساسنامهای نوشت. در اصل چهارم این آیین آمده است؛ نورانیان باید مطبوعات و تمام رسانههای دیگر را در سیطره خود داشته باشند.
رسانه میتواند به عنوان قویترین دشمن حکومتهای جابر و ستمگر نقشآفرینی کند یا اینکه دائماً در اختیار حکومتهای ظالم باشد و بهجایِ قویترین دشمن، بهترین مؤیدِ وِی شمرده شود. بدین وسیله با نفوذ به پنجره دوم شخصیتی یک فرد و جلبِ اعتمادِ وی، نگرش عقل مدارِ او را به سلطه تفکرِ منهای عقلانیتِ خود درآورد. این به مثابه بازداشتن عقل از شـأن اصلی آن است، زیرا شأن اصلی عقل که در نظام خلقت تعیین گردیده این است که برای رسیدن به آنچه واقعاً حقّ است بدون هیچگونه غرض و مرضی و بدون هیچگونه سستی و بیتفاوتی و به صورت کاملا جدّی به تعقّل بپردازد و مجاهدت لازم را در این راه انجام دهد. به نقل از استاد محمد شجاعی، وقتی کسی جلوی عقل خود را که میخواست او را به سوی آنچه حقّ است بکشد، گرفت و آن را در باطل و در تثبیتِپنداری باطل به کار برد، و از جاهلانی که مانند او عقل خود را به سقوط کشیده و در باطل و ترویج و تثبیت آن به کار بستهاند تقلید نمود، و به این روش فخر و مباهات خفّت بار هم کرد، چگونه میشود و چگونه میتواند به حقایق دین که حقایق هستی و نظام وجود است برسد و آنها را بفهمد و بداند؟