kayhan.ir

کد خبر: ۲۸۷۴۶۹
تاریخ انتشار : ۱۵ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۹:۳۸
نگاهی به استقبال شاعران از غزل رهبر انقلاب

رسید مژده به یاران زپیر باده‌شناس

 
 
 
جمعی از شاعران داخلی و خارجی به استقبال غزل دلنشين امین شعر انقلاب، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رفتند. 
در آستانه عملیات تنبیهی «وعده صادق» علیه رژیم صهیونیستی، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در یکی از جلسات مرتبط، یک بیت شعر از غزلی که چندسال پیش با تلمیح از آیات قرآن مجید درباره رویارویی حضرت موسی علیه‌السلام با فرعون و ساحرانِ فرعونی سروده بودند، برای این عملیات خواندند:
تو را است معجزه در کف زِ ساحران مهراس
عصا بیفکن و از بیم اژدها مگریز
توجه به درس‌ها و عبرت‌های زندگی و مبارزات حضرت موسی (علی‌نبینا‌وآله‌و علیه‌السلام) در مقابل دسیسه‌های فرعون همواره از پایه‌های مهم اندیشه قرآنی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای است و استناد به آن به‌صورت مکرر در سخنان و راهبری‌های ایشان مورد اشاره بوده است.
متن کامل این غزل سروده حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای به این شرح است:
دِلا! ز معرکه محنت و بلا مگریز
چو گِردباد به هم پیچ و، چون صبا مگریز
تو را است معجزه در کف، ز ساحران مهراس
عصا بیفکن و از بیم اژد‌ها مگریز
تو موج غیرت و عزمی، ز بحر بیم مدار
حذر ز غرش طوفان مکن ز جا مگریز
ز سست عهدی ایام دلشکسته مشو
نشانه باش چو پرچم، ز باد‌ها مگریز
چو صخره باش و مکن تکیه جز به دامن کوه
به حق سپار دل خویش و از دعا مگریز
تو از تبار دلیران خیبر و بدری
چو ذوالفقار و چو حیدر بزن صلا، مگریز
به نوشخند منافق ز ره کناره مگیر
به زهرخند معاند به انزوا مگریز
چو ره به قبله‌ی امن است پایمردی کن
خطا مکن، ز توهم به ناکجا مگریز
چو تیر راه هدف گیر و بر هدف بنشین
ز کجروی به حذر باش و از خدا مگریز
«امین» خلق و امانت‌گزار یزدان باش
به صدق کوش و خطر کن ز مدعا مگریز
در ادامه، اشعار سروده شده توسط شاعران ایرانی و غیر ایرانی در استقبال از این غزل را می‌خوانید:
 
وعده صادق
افشین علا
رسید مژده به یاران ز پیر باده‌شناس
که گاه مستی و عیش است شکر و حمد و سپاس
چمن به مشک بیامیز و لاله روشن کن
به مژده‌ای که رسید از سلاله‌ی گل یاس
که انتقام شهیدان گرفت لشکر عشق
به شیوه‌ای که نمی‌یابمش مثال و قیاس
که کرد رخنه ز هر سو به سقف گنبد خصم
که بر فلاخن داوود ضربه زد ز اساس
چنان به گرز گران زد به کاسه‌ی سر دیو
که شد ز مغز تل‌آویو و غرب، هوش و حواس
که سوخت خرمن اهریمنان به آتش خشم
که دوخت بر تن ناپاک‌شان ز لرزه، لباس
نشست مرهم از این مژده بر جراحت قدس
رسید روشنی دیده بر یلان حماس
حدیث دولت صهیون و ملک ایران است
حکایت علف هرزه و حکایت داس
دلا عنان به امین ده که قبل واقعه گفت:
«توراست معجزه در کف، ز ساحران مهراس! »
***
نشانه باش چو پرچم 
در اهتزاز شکوه
نغمه مستشار نظامی
در امتحان محبت، از ابتلا مگریز
غریبگی مکن‌ای دل از آشنا مگریز
درین طریقت از آیین اولیا مگریز
«دلا! ز معرکه‌ محنت و بلا مگریز!
چو گردباد، به هم پیچ و چون صبا مگریز!»
مترس از شب طوفان و از خزان مهراس
علی‌ست یار تو از بدر و نهروان مهراس
ز آستین ید بیضا نما عیان، مهراس
«توراست معجزه در کف، ز ساحران مهراس!
عصا بیفکن و از بیم اژدها مگریز!»
عصا فکندی و در دل نمانده صبر و قرار-
که جلوه گر شود اعجاز حیدر کرار
عنایتی کن و غم از دل جهان بردار
«تو موج غیرت و عزمی! ز بحر، بیم مدار!
حذر ز غرّش طوفان مکن! ز جا مگریز!»
شکوه طائر عرشی تو بال‌بسته مشو
مسافر سفر قاف باش و خسته مشو
ز ریسمان ولایت دمی گسسته مشو
«ز سست‌عهدی ایام، دل‌شکسته مشو!
نشانه باش چو پرچم! ز بادها مگریز!»
نشانه باش چو پرچم، در اهتزاز شکوه
سترگ و قله نشین همچو بیرقی بشکوه
مباد ثانیه‌ای بر دلت رسد اندوه
«چو صخره باش و مکن تکیه جز به دامن کوه!
به حق سپار دل خویش و از دعا مگریز!»
شب است و «وعده‌ی صادق» عجب شب قدری
که وعده داده شد از جانب گرانقدری
تو در میان خبرهای خوب، در صدری
«تو از تبار دلیران خیبر و بدری
چو ذوالفقار و چو حیدر بزن صلا! مگریز!»
به نام نامی یزدان صلا بزن چو امیر
به نام آل نبی عشق می‌شود تکثیر
ولایت علوی گشته است عالمگیر
«به نیشخند منافق، ز ره، کناره مگیر!
به زهرخند معاند، به انزوا مگریز»
مصاف آتش و عشق است، هم‌نوردی کن
«عماد» و «آرش» و «سجیل» شو نبردی کن
به راه خون شهیدان «شهاب‌»گردی کن
«چو ره به قبله‌ی امن است، پایمردی کن!
خطا مکن! ز توهّم به ناکجا مگریز!»
دلا تو درّ خوشابی، درین صدف بنشین
امید، کشتی نوح است، لاتخف، بنشین
چنان کمان به مصاف عدو به کف بنشین
«چو تیر، راه هدف گیر و بر هدف بنشین!
ز کج‌روی به حذر باش و از خدا مگریز!»
دلا تو آینه‌ای جلوه‌گاه رحمان باش
به بزم زنده‌دلان، روح باش و ریحان باش
چراغدار ره کاروان ایمان باش
«امین خلق و امانت‌گزار یزدان باش!
به صدق کوش و خطر کن! ز مدعا مگریز!»
***
فقط خامنه‌ای عزت ما هست
سید سلمان عابدی (هند)
دل تاب ندارد به‌خدا قصد ریا نیست
ای خامنه‌ای جز تو کسی رهبر ما نیست
تو مرجع تقلید و نماینده دینی
ای رهبر احرار کسی مثل شما نیست
امروز فقط خامنه‌ای عزت ما هست
کز هیبت او لرزه بر اندام جهانی است
***
عذاب سامریان باش 
از صدا مگریز
علیرضا قزوه 
گرت هوای ولا باشد از بلا مگریز
همیشه محو بلا باش از ابتلا مگریز
چو ماه چنگ بزن بر سیاه پرده شب
از این شب، این شب لبریز ماجرا مگریز
عصای معجزه‌ات را بکوب بر سر سحر
ز ناخدا مهراس و ز بی‌خدا مگریز
چو گردباد بگرد و سماع طوفان کن
چو بیدهای پریشان ز بادها مگریز
به روز حادثه از صوفیان غازی شو
بیا و مرد قدر باش از قضا مگریز
چراغ خیمه چو خاموش گشت باز مگرد
تو آمدی که بمانی ز کربلا مگریز
بیا و جوشن بی‌پشت بر تن خود پوش
ز خدعه‌های خوارج چو مرتضی مگریز
منافقان معاند تو را نظر نزنند
از این حضور گرامی به انزوا مگریز
نفیر گاو طلایی تو را نترساند
عذاب سامریان باش، از صدا مگریز
چراغ روشن امن یجیب را بفروز
اجابت است، اجابت، تو از دعا مگریز
عزیز هموطن من، عزیز هموطنم!
از این بهشت صمیمی به ناکجا مگریز
نه اژدهاست که کرم شب است اسرائیل
بر آر دستی و از این هزارپا مگریز
***
نوح در طوفان
سیده کبری حسینی بلخی (افغانستان)
امت ما را چه بیم از فتنه و شور شر است
نوح ما را در دل طوفان هستی رهبر است
آسمان و ماه را دور سرش پیچیده است
چفیه‌اش بر گردن ما خط و راه و مسطر است
در کلامش حکمت سقراط و لقمان، گشته جمع
آنچه بارد از لبش انگار درّ و گوهر است
رویش سبزینه و فرمان باران بر لبش
گوش شیطان از صدای رعدوار او کر است
از شجاعت‌های او در جیش دشمن گفت‌وگوست
مدح یاران در حدیث دیگران شیرین‌تر است
غرق در نور است روی مثل ماه کاملش
مصطفی‌زادی که از نسل بتول و حیدر است
بی‌محابا می‌زند بر قلب کفار زمان
خصم می‌داند چه‌نسبت بین او با صفدر است
***
اگر به عشق یقین داری...
احمد شهریار (پاکستان)
اگر به عشق یقین داری از فنا مگریز
دلیر باش و خطر کن، به هیچ‌جا مگریز
قسم به خضر که در انتهای این ظلمات
همیشه آبِ حیات است، پس بیا مگریز
تو پورِ حیدری، از دیوِ هفت‌سر مهراس
ز قومِ رستمی از حلقه‌ بلا مگریز
بسنج با دمِ شمشیر، زورِ دشمن را
ز غرشِ رجز و هیبتِ صدا مگریز
تو نورِ علم و یقینی و در کنارِ حسین
به قلبِ شب بزن، از خاکِ کربلا مگریز
دوباره معرکه‌ حق و باطل است اینجا
تویی که مردِ نبردی، به انزوا مگریز
***
ما را مباد 
از دل طوفان‌گریختن
میلاد عرفان‌پور
دلا! ز معرکه محنت و بلا مگریز
چو گردباد به هم پیچ و چون صبا مگریز
 
ما را مباد، از دل طوفان‌گریختن
ننگ است از میانه میدان‌گریختن
 
از خط خون بخوان که نبوده‌ست رسم ما
از پاسخ ندای شهیدان،‌گریختن
 
جانا تو جان بخواه! که معنای زندگی‌ست
دل را بهانه کردن و از «جان»‌گریختن
 
اسفند روی آتش عشقیم و روشن است
از این بلا نمی‌شود آسان‌گریختن
 
کم سو شدیم در قفس شهرها، خوشا
همچون ستارگان به بیابان‌گریختن
 
یاایهالعزیز! گوارای جان ماست
محض رضای دوست به زندان‌گریختن
 
با اشک شوق، می‌گذریم از میان نیل
فرعون مانده است و هراسان‌گریختن
 
ما در امان «انّ معی ربّیِ» توایم
از فتنه‌ها خوش است به قرآن‌گریختن
***
به وقت غرش طوفان
فاطمه عارف‌نژاد
از ابتلا صف «قالوا بلی» چرا بگریزند؟
کجا سپاه «بلی‌گفته» از بلا بگریزند؟
به حرف بی‌خردان کی رها کنند هدف را؟
به اخم بی‌شرفان کی به انزوا بگریزند؟
عصا به دست برو سمت مار فتنه و جادو
که ساحران همه از بیم اژدها بگریزند
قسم به جاه سلیمانی‌ات که لشکر موران
به‌محض دیدن تو سوی ناکجا بگریزند
به‌وقت غرش طوفان نوح، طعمه موجند
اگرچه قوم ستمگر به کوه‌ها بگریزند
بگو به دشمنِ بیچاره تا نیامده عباس
سوار اسب شده، بی‌سروصدا بگریزند
که وقت معرکه و در دل چکاچک شمشیر
زمان نمی‌دهد آهنگ جنگ تا بگریزند
می‌آید از همه‌سو بانگ سرخ «أین تفرّون؟»
چطور می‌شود از انتقام ما بگریزند؟
***
فرصت زیتونی خدا
حجت‌الاسلام محمد حسین انصاری
چه گفت آینه بر خیز و از بلا مگریز
به جز به حضرتِ روحی له الفدا مگریز
 
به روزِ واقعه شرطِ ولا بلانوشی‌ست
به شامِ حادثه برخیز از بلا مگریز
 
از آن درخت تو انی انااللهی بشنو
به حُکمِ لاتَخَف از بیمِ اژد‌ها مگریز
 
بزن به گُرده‌ی دریا عصای معجزه را
هزار نیل بر آشوب با عصا مگریز
اگربه هم بخورَد نظمِ آسمان مهراس
به وقتِ چرخشِ منظومه‌ی هدا مگریز
 
به شرحِ سلسله‌ی موج‌ها کسی می‌گفت
که از خدای به دامانِ ناخدا مگریز
 
در استجابت گیسوی لیله الاسراست
امامِ آینه‌ها دست بر دعا، مگریز
 
بر این کرانه، شبیخونِ خشم زیتون‌هاست
از این کرانه‌ی زیتونی خدا مگریز
 
به رودِ باختری آن سوارِ موعود است
از آن کرانه صدا می‌زند تو را، مگریز
 
تمامِ معرکه گُلچرخ ذوالفقار علی‌ست
تمام معرکه توفان لافتی، مگریر
 
به هر کران هیجان ستارگان بنگر
ستاره سوختگان را بزن صدا، مگریز
به خون غزه که شرب الیهود شد سوگند
در آ به قلعه‌ی خیبر از آن غزا مگریز
 
به پیشِ تیغِ علی مرحب آمده‌ست دو نیم
به پشتِ معرکه هنگام مرحبا مگریز
 
بگو به خصم در این آسیا بگردانی
تورا که گفت در این دور آسیا مگریز
 
بگو به مدعی انکارِ آفتاب چرا
در این تجلی و الشمس و الضحی مگریز
 
جراحتی‌ست اگر قبله‌ی نخستین را
اجابتی‌ست در آن قبة الصّفا مگریز
 
چه گفت آینه «فّرو إلی الامام» تو را
چه گفت آینه الا به سوی ما مگریز
 
اگر تمامِ زمین غرقِ شمر و حرمله شد
در اقتدا به شهیدانِ کربلا مگریز
 
صدای کیست به لبیک یا امین الله
قسم به شورِ امینانِ کبریا مگریز
 
بیا به ساحتِ دارالشفای چشمِ امین
دلِ شکسته‌ام از نسخه‌ی شفا مگریز.
***
روز حادثه
محمدمهدی عبداللهی
همیشه اهل ولا باش، از بلا مگريز
بنوش جام بلا را از ابتلا مگريز
شهيد باش و شهيدانه در دل ميدان
به روز واقعه سرخ از قضا مگريز
 
عصاى معجزه بردار و در ميانه نيل
بپيچ در دل طوفان از اژدها مگريز
 
چقدر علقمه امروز در مقابل توست؟! 
علم به دوش بگير و به انزوا مگريز 
 
صدای العطش کودکان غزه کنون 
به گوش می‌رسد‌ای دوست، از صدا مگریز
 
به هوش باش امان نامه را امان ندهی 
میان معرکه از بیم فتنه‌ها مگریز
 
بخوان كه لشكر شیطان سقوط خواهد كرد
مبند دل به شياطين به ناكجا مگريز
 
قسم به وعده صادق كه قدس آزاد است
بیا و یکدم در اثبات مدعا مگريز
 
نماز در وسط صحن قدس شيرين است
در اقتداى شهيدان بزن صلا مگريز
 
ظفر از آنِ خداوند حىّ سبحان است 
ز کدخدا مهراس از خدا خدا مگريز
 
چه خوب گفت امينِ قُلوبِ مَنْ والاه
«به حق سپار دل خويش و از دعا مگريز»
 
يقين كه خَيرُالعمل با ولايت عشق است 
از آستانه ى اولاد مرتضى مگريز
 
فرار کن به سوی کشتی نجات حسین
به روز حادثه از سمت کربلا مگریز
 
به پرچمى كه بر آن حك شده ست نصرُالله
سوار مى رسد از راه، بى هوا مگريز
***
نقطه وحدت
سید مسعود علوی‌تبار
با یاد غم روی تو از غم نگریزیم
از معرکه محنت عالم نگریزیم
ما سوختگان دل به ره داغ تو دادیم
در راه تو از عالم و آدم نگریزیم
با داغ تو عهدی است که تا لحظه‌ بهبود
از سوزش بی‌وقفه مرهم نگریزیم
گفتند دگر طاقت ما از همه طاق است
در قید وفاییم ز همدم نگریزیم
غمخانه دل دم‌به‌دم از عشق تو خون است
تا حشر دمادم ز تو یکدم نگریزیم
دانیم که هر تفرقه کار دگران است
در نقطه وحدت دگر از هم نگریزیم
از شش جهت ار بر سر ما تیغ ببارد
در صحنه بمانیم و چو رستم نگریزیم
***
چو ابراهیم
سیدمهدی بنی‌هاشمی
دلا، ننگ است از میدان‌گریزیم
در این هنگامه از یاران‌گریزیم
بیا تا مثل آن عشّاق در طَف
چو پروانه ز شهد جان‌گریزیم
غم از چه داری‌ای دل؟ نوح با ماست
نباید از دل طوفان‌گریزیم
بدان در عشق، آسایش حرام است
مباد از سختی دوران‌گریزیم
عصا بنداز‌، اعجازی کن‌ای دل
که از این مکر دژخیمان‌گریزیم
خدا با ماست پس حتی ز آتش
چو ابراهیم ما آسان‌گریزیم
ز سحر ساحران و مکر مکار
بیا بر دامن قرآن‌گریزیم
بخوان پیش از کلام الله، اعوذی
که سمت حق از این شیطان‌گریزیم
چو حیدر باش و درب کفر برکن
که از این قلعه دیوان‌گریزیم
بیا از غده بدخیم صهیون
به سوی حضرت درمان‌گریزیم