kayhan.ir

کد خبر: ۲۸۵۶۶۲
تاریخ انتشار : ۱۵ فروردين ۱۴۰۳ - ۲۰:۴۱

چه روزها که یک به یک غروب شد، نیامدی چه اشک‌ها که در گلو، رسوب شد نیامدی(چشم به راه سپیده)

 
 
 
 
نور حضور
یا رب که کارها همه گردد به کام ما
نور حضور خویش فروزد امام ما
ما باده محبت او نوش کرده‌ایم
«ای بی‌خبر ز لذت شرب مدام ما»
هرگز نمیرد آن که از این باده زنده شد
«ثبت است بر جریده عالم دوام ما»
ای باد اگر به کوی امام زمان رسی
«زنهار عرضه دار به پیشش پیام ما»
گو همتی بدار که مخمور فرقتیم
شاید برآید از می ‌وصل تو کام ما
از اشک در ره تو فشاندیم دانه‌ها
«باشد که مرغ وصل بیفتد به دام ما»
فیضت به صبح و شام ز جان می‌کند سلام
پیکی کجاست تا برساند سلام ما
ملامحسن فیض کاشانی
غیر از تو نخواسته‌ام
به زیر تیغ نداریم مدعا جز تو
شهید عشق ترا نیست خونبها جز تو
به جز وصال تو هیچ از خدا نخواسته‌ام
که حاجتی نتوان خواست از خدا جز تو
خدای من نپذیرد دعای قومی را
که مدعا طلبیدند از دعا جز تو
مریض عشق ترا حاجتی به عیسی نیست
که کس نمی‌کند این درد را دوا جز تو
کجا شکایت بی‌مهریت توانم برد
که هیچ ‌کس ننهاده‌ست این بنا جز تو
فغان اگر ندهی داد ما گدایان را
که پادشاه نباشد به شهر ما جز تو
مرنج اگر بر بیگانه داوری ببرم
که آشنا نخورد خون آشنا جز تو
دلا هزار بلا در ولای او دیدی
کسی صبور ندیدم درین بلا جز تو
«فروغی» از رخ آن مه گرت فروغ دهند
به آفتاب نبخشد کسی ضیا جز تو
فروغی بسطامی
تبر به دوش بت‌شکن
چه روزها که یک به یک غروب شد، نیامدی
چه اشک‌ها که در گلو، رسوب شد نیامدی
خلیل آتشین سخن، تبر به دوش بت‌شکن
خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی
برای ما که خسته‌ایم و دل شکسته‌ایم، نه
برای عده‌ای، ولی چه خوب شد نیامدی!
تمام طول هفته را در انتظار جمعه‌ام
دوباره صبح، ظهر، نه، غروب شد نیامدی
مهدی جهاندار
آینه در آینه
عشق تو چون زد رقم بی‌سر و سامانی‌ام
شعله به عالم زند شور پریشانی‌ام
شب همه شب تا سحر شعله کشم از غمت
شعله کشم از غمت لعل بدخشانی‌ام
مست نگاه توام غرقه به دریای چشم
غرقه به دریای چشم یوسف کنعانی‌ام
چشم تو از من ربود صبر و توان و قرار
پرسه به هر سو زنم، باد بیابانی‌ام
نای دلم می‌زند بوسه به موج عطش
زانکه دود خون تاک در رگ توفانی‌ام
آینه در آینه نقش تو را زد رقم
تا به کدامین مسیر باز بچرخانی‌ام
خیره به آدینه‌ام تا که نمایان شوی
در دل آدینه‌ها چند بسوزانی‌ام
 احمدرضا کیماسی
چشم‌های خیس
روشن‌ترین ستاره این آسمان تار
بر دخمه‌های تیره دل روشنی ببار
من زنده‌ام به یمن نفس‌های گرم تو
ای پیک سبز‌پوش و مسیحادم بهار
با تو دلم چو آینه شفاف می‌شود
بی تو گرفته است تمام مرا غبار
بر برگ برگ دفتر ما ثبت کرده‌اند
یک عمر جست‌وجوی تو، یک عمر انتظار
یک شب بیا به حرمت این چشم‌های خیس
بر دیدگان مانده به راهم، قدم گذار
ما مانده‌ایم در خم این کوچه‌های تنگ
ما را بیا از این همه دلواپسی در آر
برگرد روشنای دل‌انگیز آفتاب
مولای آب و آینه، مولای ذوالفقار
الهام امین - اصفهان
رنگ دریا
گرچه رخسار مهر پیدا نیست
شام هجران همیشه یلدا نیست
تا که مجنون نگشته‌ای، خامی
هر دلی جای عشق لیلا نیست
موج باش و به رنگ دریا شو
موج دریا جدا ز دریا نیست
غایب از خویش بوده‌ای یک عمر
دل حریم حضور آیا نیست؟
دل به خورشید بسته‌ام، آیا
هر غروبی نشان فردا نیست
حسن یعقوبی
ترانه انتظار
اگرچه از غم دوری شکسته‌ام، سردم
و مثل بغض خزان، در درون خود زردم
مباد خسته ببینم نگاه خوبت را
مباد درد تو آید به روی صد دردم
تو نور قبله پروانه‌های جان‌سوزی
که من به دور وجودت همیشه می‌گردم
بخوان که بشکفد احساس این غزل امشب
ببین! برای گلویت ترانه آوردم
اگرچه غم‌زده هستم و می‌روم از دست
نبود، گر غم عشقت بگو، چه می‌کردم
تمام ‌گریه من، نذر اینکه باز آیی
و بشکفد غزل از قلب زار شب گردم
منیره ‌هاشمی- مشهد