ویژگیهای مترفین و نازپروردگان ثروت در قرآن
منصور حسینی
مال و ثروت، از آرایههای زندگی دنیوی است. بنابراین، به اقتضای زندگی مادی، نیاز به مال و ثروت امری طبیعی است. اما از نگاه قرآن، مال و ثروت در جهان دیگر، هیچ ارزش و جایگاهی ندارد. این بدان معنا خواهد بود که انسان به ثروت تا آن اندازهای نیاز دارد که مقتضیات زندگی مادی و دنیوی خویش را برآورده سازد و ثروت اندوزی بیش از حد نیاز، به معنای بیخردی و از دست دادن فرصتهای بیمانندی است که هرگز تکرار نمیشود.
بر اساس این نگرش قرآن به مال و ثروت، هر گونه نگاه دیگری به مال و ثروت، خیانت به خود و دیگران است. مشکل، زمانی فزونتر میشود که انسانهای ثروتمند و مال اندوز بخواهند آن را علیه حق و مسیر تکاملی و سعادت انسان در خدمت بگیرند. بر اساس تحلیل قرآن، سرمایه اندوزان به دلیل تغییر در روحیات، گرفتار چنین افکار و رفتاری میشوند.
نویسنده در این مطلب ویژگیهای مرفهین بیدرد و سرمست و نازپروردگان ثروت و نقش آنان در فساد و تباهی فکری و فرهنگی و اجتماعی را بررسی کرده است.
ثروت، ابزاری برای زندگی دنیوی
مال در لغت به معنای تمامی چیزهایی است که انسان مالک آن میشود.(لسان العرب، ابن منظور،ج 13، ص 223، ذیل واژه مال) البته بیشترین کاربرد را در سنگهای قیمتی چون زر و سیم داشته است؛ هر چند که در جوامع مختلف به سبب ارزش و جایگاه هر چیزی در زندگی مصادیق آن مختلف میشود؛ چنانکه در میان عربها، شتر، مال دانسته میشد؛ زیرا بیشترین ارزش را در نزدشان داشته است(همان) و در میان کوچ کنندگان، گاو و گوسفند، مال و ثروت محسوب میشود.
از نظر فقهی مال به چیزی گفته میشود که دارای شرایطی چون منفعت عقلایی حلال و قابل نقل و انتقال باشد.(مکاسب، شیخ انصاری، ص 20 و 79)
خداوند مال و ثروت را از جلوهها و آرایههای زندگی دنیوی بر میشمارد.(کهف، آیه 46) این بدان معناست که مال از متقضیات زندگی دنیوی است و نمیتوان آن را نادیده گرفت و در به دست آوردن آن به مقدار نیاز باید کوشید. از این رو در آیات قرآن، اصل داشتن مال و ثروت در دنیا به عنوان یک امر ارزشمند (بقره، آیات 180 و 215) و از مصادیق فضل الهی دانسته شده است.(بقره، آیه 198؛ مائده، آیه 2)
اما کارکرد مال و ثروت تنها در زندگی دنیوی است و در زندگی اخروی مال هیچ جایگاهی ندارد و این واژه در فرهنگ بهشتیها وجود ندارد؛ زیرا در زندگی اخروی، همه چیز به اراده فراهم میشود و ترس از گرسنگی، تشنگی و گرمازدگی و سرمازدگی و مانند آن نیست، چرا که همه چیز برای انسان آماده است و او در بهشت جاودانه در آسایش و آرامش است؛ چنانکه برای حضرت آدم(ع) در بهشت نخستین فراهم بود و از هر گونه عامل رنج و شقاوت و بدبختی به دور بود.(طه، 117 تا 120)
انسان در زندگی دنیوی نیازمند آن است که برای امرار معاش خود از اموال بهره برد و بدان نیازهای خویش را برآورده سازد؛ ولی همواره قرآن به انسان هشدار میدهد که کارکردهای مال تنها در زندگی دنیوی است و نباید ارزش مال و ثروت در دنیا موجب شود تا آن را به عنوان هدف برگزیند و یا جاودانگی را در آن بیابد؛ زیرا حتی در همین دنیا، هر چند که آسایش ظاهری و مقطعی با مال و ثروت به دست میآید، ولی هرگز مال و ثروت نمیتواند آسایش دائمی را برای دارنده آن فراهم کند چه رسد که عاملی برای آرامش او شود. از این رو ثروت مادی دنیوی را به تنهائی ارزش نمیداند(آل عمران، آیه 116) و آن را با ارزشهای معنوی برابر نمیشمارد.(آل عمران، آیه 157؛نمل، آیه 36)
از نگاه قرآن، ارزش و نقش معنوی مال در سایه ایمان و عمل صالح معنی مییابد(سباء، آیه 37)؛ زیرا در این صورت است که انسان میداند که مال را برای چه و به چه هدفی به کار برد و تا چه اندازه در جمع آن بکوشد.
در حقیقت مال به تنهائی نمیتواند خلأ ایمانی را پر کند و آرامش واقعی را برای انسان به ارمغان آورد (آل عمران، آیه 116؛ حاقه، آیات 27 تا 29) بلکه این مال میتواند برای ثروتمند یک آسایش مقطعی ایجاد کند ولی آرامش را به زندگی او نمیبخشد؛ پس اگر انسانها خواهان آرامش و آسایش حتی در این دنیا هستند باید آن را با ایمان و عمل صالح بیامیزند و به قصد ابزاری برای زندگی دنیوی به کار گیرند.(سباء، آیه 37)
برخلاف تصوری که دنیاگرایان و ثروت اندوزان دارند نمیتوان برای مال ارزش نفسی قائل شد و آن را هدف زندگی خود قرار داد. این تصور باطل از آنجا پدید میآید که آنها آسایش را در ثروت میبینند و نمیدانند که این آسایش، واقعی و پایدار نیست همان گونه که موجب آرامش حتی در دنیا نیز نخواهد شد.
ثروتاندوزی مترفان، عامل سرمستی
در جامعه انسانی برخی از افراد به دلیل بینش و نگرش نادرست نسبت به هستی و هدف آفرینش، زندگی را منحصر به زندگی دنیوی میدانند و به ثروت به عنوان تنها عامل خوشبختی توجه یافته و به گردآوری آن مشغول میشوند تا آسایش و آرامشی را برای خود فراهم کنند.(قصص، آیه 79) اما باید توجه داشت که گردآوری مال اختصاص به کافران ندارد، بلکه حتی برخی از سست ایمانها نیز گرفتار تحلیل و تبیین نادرست از ثروت هستند و گمان میکنند که ثروت یک ارزش است. اینان حتی به برخی از آیات و روایات تمسک میجویند و یادآور میشوند که ثروت یک ارزش است؛ولی باید توجه داشت که همین ارزش، خود مهمترین عامل برای امتحانهای الهی است.
همچنین برخورداری از نعمت و ثروت بسیار که از آن به ترف و رفاه زدگی یاد میشود(لسان العرب، ج 2، ص 30) نوعی روحیه را در انسان سبب میشود که از آن به سرمستی تعبیر میکنند.(همان)همین پرورش انسان در ناز و نعمت و بهره مندی از همه لذات مادی و پرورش در چنین محیط و فضائی یکی از مهمترین عوامل طغیانگری انسان میباشد؛(همان و نیز جامع البیان، ج 7، جزء 12، ص 182) زیرا پرورش یافتن شخص در ناز و نعمتها، زمینه غفلت او از معنویات میباشد.(التحقیق، مصطفوی، ج 1، ص 385، ذیل واژه ترف)
ما با دو دسته از مرفهان مواجه هستیم، گروه نخست مرفهانی هستند که به آخرت اعتقاد نداشته و کافر میباشند و جاودانگی و آسایش و آرامش و خوشبختی را در ثروت میجویند.(کهف، آیات 34 و 35) و گروه دیگری که اعتقاد به خدا و آخرت دارند، ولی بر این باور و ادعا هستند که مال و ثروت آنها را از عذابهای الهی در امان نگه میدارد.(سباء، آیات 34 و 35) این گروه دوم مدعی این معنا هستند که خداوند نسبت به آنان عنایت ویژهای داشته است و از همین رو دارای ثروت زیاد هستند.(همان)
خداوند از این دسته از مترفان میخواهد تا بینش و نگرش خود را کمی تغییر دهند و از این فرصت دارندگی برای کمال خود و جامعه بهره گیرند نه آنکه ثروت را منحصر به خود کنند و از امکانات و رفاهیات دنیایی جهت کارهای اخروی بهره نبرند. خداوند این دسته از مترفان را ترغیب میکند که از این امکانات برای ایمان و عمل صالح استفاده کنند و نیازهای اخروی خود و دیگران را از طریق این امکانات برآورده سازند.(سباء، آیات 34 تا 37)
بینش و نگرش نادرست مترفان درباره جایگاه ارزشی مال و ثروت و بهرهمندی زیادشان از آن، موجب میشود که اینان در بستر غفلت بیارامند و از بهرهگیری درست ثروت غافل شوند و سرگرم گردآوری بیش آن شوند.
مترفان در جامعه ایمانی، نه تنها موجبات فساد و تباهی روحیه ایمانی و معنوی خود و خانواده میشوند، بلکه عامل مهم در فساد و تباهی جامعه و انجام خیانتهای بسیاری میباشند.
ویژگیهای نازپروردگان ثروت
مترفان و نازپروردگان ثروت و سرمستان از باده آن، به سبب همین محیط و فضای زندگی، دارای افکار و اخلاق فاسدی میشوند. اینان به سبب اینکه ثروت را نشانهای از توجه و فضل الهی به خود بر میشمارند(سباء، آیات 34 و 35) گرفتار نوعی تکبر و خودبرتربینی هستند و رفتارهای متکبرانه از آنها بروز و ظهور میکند.(مؤمنون، آیات 64 و 67)
در جامعه نسبت به دیگران رفتاری تفاخرآمیز دارند و به مردم فخرفروشی میکنند و دیگران را ارذال و اوباش میدانند(کهف، آیات 32 و 34؛ سباء، آیات 34 و 35؛ هود، آیه 27)
اینان به سبب آنکه در ساختار و نظام موجود، به ثروت دست یافتهاند، اهل محافظهکاری هستند و هرگز نمیپذیرند تا تغییرات اصلاحی یا ساختاری در جامعه ایجاد شود و نظام موجود دستخوش تغییر گردد.
از این رو بر حفظ سنتهایی که آنها را به این ثروت رسانده پافشاری میکنند و اجازه تغییر در سنتها و قوانین موجود را به کسی نمیدهند. از این رو در طول تاریخ بشریت همواره دشمنان پیامبران،همین مترفان بودند.(زخرف، آیات 23 و 24)
در حالی که پیامبران مصلح، با استدلال و برهان خواهان تغییرات منطقی و معقول میباشند، مترفان با تعصب نسبت به آیینها و سنتها و قوانین موجود اجازه نمیدهند تا این تغییرات انجام گیرد؛ زیرا هر گونه تغییری را به معنای فروپاشی نظام کنونی میدانند که آنها را به ثروت رسانده است.(همان)
خداوند در آیاتی از جمله همین آیات پیشین و نیز آیات 64 تا 66 سوره مؤمنون، مترفان و نازپروردگان را انسانهای مرتجع و واپسگرا در برابر اصلاحات پیامبران معرفی میکند.
از دیگر روحیات نازپروردگان میتوان به بخل و خساست (توبه، آیات 76 و 77)، اسراف و زیادهروی در فکر و عقیده و عمل(انبیاء، آیات 9 و 13) و روحیه تجاوزگری و قانونگریزی اشاره کرد. (قصص، آیات 76 و 78)
خداوند در همین آیات اخیر، مرفهان و نازپروردگان را انسانهای خوشگذران و مغرور و متجاوز به حقوق دیگران معرفی میکند که حاضر نیستند گامی برای رفاه جامعه بردارند و برخی از امکانات رفاهی خویش را در اختیار نیازمندان قرار دهند، بلکه بر آن هستند تا با استفاده از روشهایی و یا دور زدن قانون و قانونگریزی، بر ثروت و امکانات و اموال خویش بیفزایند.
از این رو عطش سیریناپذیری برای گردآوری بیشتر ثروت دارند و ثروت همانند آب شور دریا بر تشنگیشان بیش از پیش میافزاید.(قصص، آیات 32 و 34؛ سباء، آیات 34 و 35)
مهمترین هنجارشکنان از طبقه مترفان و نازپروردگانی هستند که از معنویات و اصول اخلاقی و آخرت غافل شدهاند(انبیاء، آیات 13 و 16) و مغرور (کهف، آیات 32 تا 36)و سرمست (قصص، آیه 76)به فساد (قصص، آیات 76 و 77)، فسق و فجور(اسراء، آیه 16) و گناه و جرم و جنایت(هود،آیه 116)مشغول میباشند.
این افراد سرمست از باده ثروت با لجاجت تمام بر انحراف و هنجارشکنی و قانونگریزی و فسادگرایی و فسق و فجور و ترویج آن مشغول میشوند(واقعه، آیات 45 و 46) و به هیچ سخن حقی (اسراء، آیه 16) گوش نمیدهند و پیامبران اصلاحگر و مدافع حق و حقوق مردم و مجریان قانون و مدافعان اخلاق را به جنون و سفاهت و بیخردی متهم میکنند (مؤمنون، آیات 64 و 69 و 70) و گمراهی خود را به جامعه ترزیق میکنند و با شبهه و تردید افکنی در دلهای سادهلوحان، موجب گمراهی دیگران میشوند.(یونس، آیه 88)
روحیه تجاوزگری و قانونگریزی و زیر پاگذاشتن اصول اخلاقی و هنجاری جامعه، آنها را به انسانهای بدزبان و دشنامگو تبدیل کرده است به گونهای که بیخردانه و سفیهانه همگان را دشنام میدهند و نسبت به قوانین با تمسخر برخورد میکنند.(مؤمنون، آیات 64 تا 70) اینان پارتیهای شبانهای دارند که در آن به فسق و فجور مشغول میشوند و در آن محافل و بزم شبانه به توطئهگری علیه جامعه و رهبران اصلاحی میپردازند و با دشنام گویی و تمسخر رهبران مصلح جامعه، سرمستانه باده مینوشند و توطئه میکنند.(همان)
بی گمان نازپروردگان، مهمترین دشمنان جامعه و هنجارها و اصول اخلاقی آن هستند. اینان همان گونه که مخالف هر گونه تغییرات اصلاحی و عادلانه هستند و با تکبر و غرور و واپسگرایی در برابر آن میایستند و در محافل شبانه و بزمها و خانههای تیمی به توطئه علیه آن مشغول میشوند، با دشمنان اسلام و جامعه ایمانی هم داستان میشوند تا علیه جامعه مکر ورزند و اجازه ندهند تا جامعه راه حق را بشناسد و بپیماید.(یونس، آیه 21)
آنان در اجرای قانون و تبلیغ حقوق مردم و اصلاحات واقعی کارشکنی میکنند و به اشکال گوناگون با بهرهگیری از قدرت و ثروت خود اجازه نمیدهند تا حقیقت به گوش مردم برسد و مردم از حقیقت آگاه شوند و خواهان تغییر اصلاحی گردند.(مؤمنون، آیات 31 تا 38؛ سباء، آیات 34 تا 38؛ اعراف، آیات 73 تا 75)
خداوند به جامعه بشری هشدار میدهد که مراقب مترفان و نازپروردگان سرمست از ثروت باشند؛ زیرا نقش مترفان در طول تاریخ نسبت به زوال تمدنها و سقوط جوامع بشری، بسیار پررنگ است. بسیاری از تمدنهای بشری به سبب فعالیتهای مترفان از درون دچار فساد و تباهی شده و از هم فروپاشیده است.(اسراء، آیه 16؛ انبیاء، آیات 11 و 13) بنابراین نباید به این گروه خودسر و متکبر در جامعه به عنوان یک طبقه ساده اجتماعی نگریست، بلکه باید توجه داشت که نقش مترفان و مال اندوزان در جامعه بشری، جز نقش تخریبی و فساد نبوده است. اینان نه تنها به رشد و بالندگی و پیشرفت بشر کمکی نکرده و نمیکنند بلکه مهمترین عامل در سقوط و نابودی جوامع بشری و تمدنها بودهاند.
در هر جامعهای هر چه شمار مترفان و ثروتمندان فاسق و سرمست از ثروت و قدرت افزایش پیدا کند به همان میزان نابودی اخلاقی و هنجاری در جامعه بیشتر میشود و با افزایش فساد و هنجارشکنی و فسق و فجور در جامعه و گسترش آن از طریق این گروه اجتماعی، هلاکت و نابودی آن جامعه دور از انتظار نخواهد بود؛ زیرا از سنتهای الهی این است که جوامع گرفتار مترفان فاسق را از درون فرو پاشد و از میان بردارد.(اسراء، آیه 16) پس نمیتوان از مترفان جامعه انتظار خیری داشت بلکه همواره باید هوشیارانه از آنان پرهیز کرد و محدودیتهای قانونی در برابر آنان به اجرا گذاشت و اجازه نداد تا بر افکار و رفتار جامعه مسلط شوند؛ زیرا ثروت و قدرت آنها خود عاملی برای تغییر رفتار جامعه به سوی هنجارشکنی است.
به هر حال، سرمایههایی که در اختیار مرفهان سرمست و فاسق است، سرمایههایی است که در خدمت خیانت به مردم و جامعه بشری است. در حقیقت این ثروت و سرمایه،هم شخص ثروتمند را تباه میکند و روحیات او را دگرگون میسازد و هم موجب تباهی و فساد جامعه و فروپاشی تمدنی میشود.