واکاوی تاریخ سینمای پس از انقلاب - حکایت سینماتوگراف 2 - بخش بیستوهفت
کارنامه مردودی برای سیاستهای جشنوارهای
سعید مستغاثی
محمد بهشتی از تداوم حمایت هاشمی رفسنجانی و همفکرانش از حضور جشنوارهای سینمای ایران در سالهای بعد و رسیدن وی به ریاستجمهوری نیز حکایتها دارد. او در گفتوگویی با روزنامه اطلاعات در سال 1370 و در واقع در سومین سال ریاستجمهوری هاشمی، در اینباره گفت:
«... یکبار خدمت جناب آقای هاشمی رفسنجانی رئیسجمهور رسیدیم و ایشان امر کردند که در بُعد حضور خارجی سینمای ایران تلاش شود. این یک دید است که بالاترین مقام اجرائی کشور نسبت به سینما دارد. مضمون عبارت ایشان چنین بود که ما مدیون سینما به خاطر کسب قسمتی از آبرویی که در خارج کشور برای مملکت و نظام ما داشته، هستیم...»
به دنبال این تاکیدات هاشمی رفسنجانی، سال بعد، بودجه کلانی به سینمای ایران اختصاص یافت. بهطوری که ماهنامه فیلم شماره 155 به تاریخ اسفند 1372 نوشت:
«... میزان سرمایهگذاری دولتی و تزریق امکانات اقتصادی و غیراقتصادی دولت به سینمای ایران طی سال گذشته، در تاریخ سینمای ایران بیسابقه بوده است...»
این در حالی است که در آن سالها یعنی دوران پس از جنگ، قرار بود که نوعی خودکفایی در همه بخشهای اقتصاد کشور از جمله سینما به وجود آید و از همین روی بود که مقرر شد فیلم سینمای دفاعمقدس از حالت نوعی سینمای هنری و خاص بیرون آمده و با تکیه بر جذابیتهای قهرمان و قصه و درگیری و تعقیب و گریز و بمب و انفجارات بسیار، به اصطلاح گیشه را برای خود تضمین نمایند. از همین روی دوران تولید آثار شاخص و ماندگاری همچون «هور در آتش» و «ستارگان خاک» و «تویی که نمیشناختمت» و... به پایان رسید و دورانی دیگر آغاز شد که قابل قبولترین فیلمهایش امثال «حماسه مجنون» و «آخرین شناسایی» و «سجاده آتش» بودند و در سطوح پایینتر، آثاری بودند که به اولین فیلمهای جنگی سینمای ایران مانند «پایگاه جهنمی» و «مرز» و حتی «برزخیها» تنه میزدند!!
خشت کج در تاریخ سینمای ایران
اگرچه دیری است که دیگر سیدمحمد بهشتی بر صندلی مدیریت سینمای ایران تکیه ندارد ولی علاوهبر حضور اعوان و انصارش در دولتهای مختلف، اما آن سیاست و روش جشنوارهپسند که امثال او برای سینمای ایران به مرحله اجرا درآوردند، این سینما را به جایی رساند که امروز نهتنها نتوانسته در عرصه اکران عمومی جهانی عرضاندامی بکند، بلکه حتی از همان جشنوارههایی که در افق آرزوهای افرادی همچون بهشتی و همکارانش قرار داشت، رانده شد و امروز علیرغم رعایت همه پروتکلهای مورد قبول جشنوارههای یادشده اما به دلیل سپری شدن تاریخ مصرفش، در کمترین جشنواره معتبر دنیا حضور دارد.
دوران مدیریت بهشتی و همفکرانش بر این سینما، خشت کجی در تاریخ سینمای ایران نهاد تا از وظیفه اصلی خود یعنی بازتاب فرهنگ و آیینها و سبک زندگی و هویت و ریشههای ایران و ایرانی بازمانده و به دنبال خواستهها و اهداف جشنوارههایی باشد که برخلاف سادهانگاری مدیران ما یا سادهپنداری مخاطبانشان، اربابان آنها، هیچگاه نه هنر و سینما برایشان مطرح بوده و هست و نه سرگرمی و مانند آنها، بلکه به اندازه طول عمر سینما و یا دیگر هنرها، همواره درپی تحقق و بازتاب ایدئولوژی و آرمانهای ایدئولوژیک و سرمایهسالارانه خود، سینما و سایر هنرها را شکل داده و برهمین مبنا و اساس، همکار و یار و منتخبین جشنوارهها و جایزهها و اکرانها را لیست میکنند.
محمد بهشتی و فخرالدین انوار و علیرضا شجاعنوری و سایر یاران و همپالگیهای آنها در طول دوران مدیریت خود بر سینمای ایران، برای تحقق آنچه آرزویشان جهت حضور در جشنوارههای خارجی بود (آنگونه که بهشتی در مصاحبهاش شرح داده است) سینمای ایران را شکل دادند. آنها برای جلب توجه جشنوارههای مزبور، نمیتوانستند آثاری تولید کرده و یا ارائه نمایند که از هویت و ریشههای اعتقادی و سبک زندگی و یا انقلاب و آرمانهایی سخن بگوید و نمایش دهد که اساس سرمایه و منافع اربابان جشنوارههای یادشده را به خطر انداخته و هر لحظه تهدید کند.
ناگزیر اساس تولیدات سینمای ایران را بر روی فیلمهای به اصطلاح هنری و غیرانقلابی یا به قول خودشان غیرایدئولوژیک و همساز و هماهنگ با سلیقه و ذائقه مدیران آن جشنوارهها قرار دادند.
علیرضا شجاعنوری در گفتوگویی با ویژهنامه جشنواره فجر ماهنامه فیلم (شماره 74) در اینباره گفته است:
«... ما پس از تجربههای اولیه به مرحلهای رسیدیم که ذائقههای جشنوارههای مختلف را پیدا کنیم و متوجه شویم که این ذائقهها ثابت نیستند و در زمان بخصوصی تغییر بخصوصی هم بکند و در این موارد باید انتخابهای ما هم متناسب با آن تغییر عوض شود. چنین چیزی فقط با حضور مستمر در جشنوارهها و تماس مستمر با آنها امکانپذیر است. مهم این است که اهمیت این تریبون که امکان ارتباط ما را با مخاطبمان فراهم میسازد، دریابیم...»
کشف ذائقه مدیران جشنوارهها!
یعنی آنچه برای مدیران سینمای ما در آن دوران از بالاترین اهمیت برخوردار بود، کشف ذائقه مدیران جشنوارهها در هر زمان بود و نه علاقه و سلیقه تماشاگر ایرانی و تصویر تاریخ و فرهنگ و هویت و ریشههای اعتقادی و ملی و دینی او.
شاید حالا بتوان به راز جوایزی که در آن زمان، جشنوارههای خارجی به سوی این دسته از فیلمهای به ظاهر ایرانی سرازیر کردند، دست یافت که از یکسو سینماگران ایرانی را از ساخت فیلمهای دفاعمقدس و انقلابی و منطبق با ارزشهای ملی و دینی جامعه منصرف ساخته و به سوی تولید فیلمهای جشنوارهای کشاندند و از سوی دیگر ساختار سینمای جشنوارهپسند را در دوران پس از انقلاب و در مقابل سینمای انقلابی و اسلامی جا انداختند.
دکتر اکبر عالمی استاد دانشگاه و کارشناس سینما درباره نگاه جشنوارههای خارجی به سینمای ایران در ویژهنامه کیهان هوائی نوروز 1371 نوشت:
«... در طی سالهای گذشته بسیاری از فیلمهای ایرانی در فستیوالهای بینالمللی حضور یافتند. برای انتخاب آنها باید از دریچه دید غربیها به فیلمها نگاه کرد، یک اروپایی کشور عزیز ما را از روزنه دوربین فیلمبرداری میبیند و از مناظر پشتسر هنرپیشهها به چشمانداز زندگی در ایران دست مییابد... اروپاییها آنچه را که در سینمای ایرانی میبینند به همه ایرانیها تعمیم میدهند. متاسفانه....
چندی پیش در خارج کشور با یک دانشجوی ایرانی روبهرو شدم که چند کارت پستال زیبا از تهران میخواست. وقتی علت را جویا شدم، گفت همکلاسیهای من، ایران را فقط آن طور که در فیلمها نشان دادهاند، کثیف و زشت و آلوده میشناسند... خارجیها اینگونه فیلمها را از ایران نشان داده و مطرح میکنند و جایزه میدهند و به این ترتیب در محافل و مجامع تبلیغ میکنند که این افراد بیفرهنگ روی سفرههای نفتی زندگی میکنند...
میخواهم بگویم فیلمهایی که در خارج کشور مطرح شده، درخور شأن و شایسته یک ایرانی نیست... تماشاگران فیلمهایی که که برای داخل کشور نمایش داده میشوند، افرادی هستند که نارساییها و نابهنجاریهای کشور را میشناسند. محرمند و مسائل یک فیلم را به تمام امور یک جامعه تعمیم نمیدهند. اما غربیها که مسائل زیادی با کشور ما دارند به سینمای ما اینگونه نگاه نمیکنند. مثلا فیلم باشو غریبه کوچک فیلم خوبی بود اما نه برای نمایش در خارج کشور...»