kayhan.ir

کد خبر: ۲۸۲۶۰۴
تاریخ انتشار : ۱۴ بهمن ۱۴۰۲ - ۲۱:۳۴
چهل و دومین جشنواره فیلم فجر–2

عقب افتاده‌های بی‌عار

 
سعید مستغاثی
قدیم‌ها و در بچگی که فوتبال گل کوچک بازی می‌کردیم‌، بعضی‌ها چندان بازی بلد نبودند‌، تحمّل باخت هم نداشتند و وقتی می‌باختند به قول آن روزها جِر زدند و دهها اتهام به تیم مقابل می‌بستند و در نهایت هم قبول نمی‌کردند. در آن زمان اصطلاحا به این جور افراد «بی عار» لقب داده بودند.
حالا حکایت این حضراتی است که چهل و چند سال در هر شرایطی و در هر دولت و وزیر و معاونت یا رئیس سازمان سینمایی، همچون بختک روی جشنواره فیلم فجر افتاده بودند و به عنوان کارشناس سینما و برنامه‌ریز و طراح و منتقد و.... خود را به همه شاکله آن تحمیل کردند‌، حتی ذائقه سازی نمودند و به اسم فیلم خارجی‌، دو سه فیلمساز روس و اروپای شرقی را قالب کردند که گویا همه سینمای جهان‌، همین است و بساط آثار به اصطلاح عرفانی و اناری و سه تاری را در سینمای ایران پهن کردند که بعدا به سینمای معنا گرا تغییر نام داد. فیلمساز جشنواره‌ای ساختند و آن را به عنوان هویت ایرانی بر سر میله کردند و جشنواره فجر را به عنوان شعبه‌ای از جشنواره‌هایی مثل تورنتو و لوکارنو و کارلو ویواری در آورده و به تجارت فیلم و فیلمساز پرداخته و رانت خوردند و رانت جستند و.... 
حالا پس از آن سال‌های طولانی، دو سه سال است که تقریبا دستشان از این جشنواره کوتاه شده (اگرچه هنوز شاخه‌هایی را باقی گذارده‌اند) و دیگر آن ببر و بیاری که داشتند، تا حدودی آجر شده است! 
اینک گویی جشنواره فیلم فجر برایشان از کفر ابلیس و زهر هلاهل هم بدتر شده و هرآنچه که اتفاقا در آن دوران ترکتازی خود‌، در جشنواره فجر‌، عالی و پسندیده و آوانگارد می‌نامیدند‌، حالا و در روزگار کنار ماندنشان‌، بد و ناپسند و ارتجاعی شده است!
همزبان با رسانه‌های زنجیره‌ای آن طرفی، چنان از غیبت نام‌ها و سینماگران شناخته شده سخن می‌گویند که گویی در تمامی دوره‌های جشنواره فجر، کمتر از امثال آلفرد هیچکاک و جان فورد و کوپولا و جرج لوکاس و کلینت ایستوود و.... ندیده‌ایم! و حالا در این یکی دو سال‌، انگار گروهی را از کنار خیابان جمع کرده و آورده تا جشنواره برگزار کنند!! 
انگار نه انگار که در دوره‌های متعددی از جمله جشنواره نهم (که همین حضرات خیلی پُز آن را داده و می‌دهند) هیچ‌کدام از این 4-5 نفری که سنگشان را به سینه می‌زدند و آن فیلمسازان به اصطلاح برجسته‌ای که امروز مدام لقلقه زبانشان شده‌اند، در جشنواره نبودند.
در دوره‌های متعددی از حاکمیت آقایان، اغلب سینماگران حاضر، فیلم اولی بودند و جوایز اصلی را هم، همان‌ها می‌بردند و از قضا همین برکنار شدگان امروزی، حضور انبوه آن فیلم اولی‌ها و نام‌های ناآشنا را نشانه قوت جشنواره و حضور نسل جدیدی از کارگردانان می‌دانستند‌، حتی بارها آن پیشکسوتان و برجستگان مورد نظر، توسط خود همین حضرات سانسور شدند و حتی فیلم‌هایشان از جشنواره‌های تحت نفوذ ایشان کنار گذاشته شدند.
حالا همین مدعیان، گویی چشم و گوش خود را بسته‌اند و مثل آن دو پیرمرد کپک زده تئاتر «حصار در حصار» می‌گویند «کسی به جشنواره فجر نمی‌رود»! یا «منتقدان و کارشناسان سینمایی اصلا حال و حوصله جشنواره رفتن ندارند»! 
پس معلوم نیست این فیلم‌هایی که همان روز اول باز شدن فروش اینترنتی، همه ظرفیت‌های سالن‌هایشان در 31 سینمای نمایش دهنده (چند برابر سالن‌های روزگار این حضرات) پرشدند، کجا بودند؟ مشخص نیست این نشست‌های مطبوعاتی در سالن رسانه‌ها که لبریز از منتقد و کارشناس و خبرنگار سینمایی می‌شود، کجاست؟ نکند همه دنیای منتقد و خبرنگار سینمایی فقط در وجود و حضور همین حضرات خلاصه شده و متوهّمانه تنها خودشان را جامعه منتقدان سینمایی محسوب می‌کنند؟! 
راستی آن زمان که خود این حضرات در ابتدای کار نقد و خبرنگاری بودند و جشنواره فیلم فجر را اشغال کردند، نسل قبلشان کجا بودند؟ مگر در باب نسل جدید منتقد و خبرنگار، کلی شعر نبافته و داستان سر هم نکردند؟ اما حالا که کنار مانده‌اند....؟ حکایت همان دیگی است که برای من نجوشد....
روز سوم
مجنون 
یک کار اول بی‌نقص
فیلمسازی درباره سرداران و شهیدان سال‌های دفاع مقدس و پس از آن، یکی از مهم‌ترین حیطه‌هایی است که سینمای ایران بایستی به آن می‌پرداخت ولی بیش از 40 سال در این مورد تاخیر داشته است. آنچه در سال‌های اخیر در به تصویر کشیدن برخی از آن سرداران از جمله شهید حاج احمد متوسلیان و شهید بروجردی و شهیدان باکری و امسال شهدایی همچون شیرودی و احمد کاظمی در بخشی از سینمای ایران صورت گرفت، حرکتی بسیار کوچک (در مقابل دهها هزار شهید) ولی ارزشمند به شمار می‌آید.
اما متاسفانه برخی از همین آثار اگرچه با هزینه بسیار ولی با حساسیت و دقت کم در ارائه شخصیت‌های آن شهیدان و ساختار ضعیف تولید شده و می‌شوند و به همین جهت، هم در حق آن شهداء اجحاف کرده و هم پول بیت‌المال را به هدر می‌دهند. 
اما خوشبختانه فیلم «مجنون» اگرچه برای کارگردانش، اولین فیلم بلند سینمایی محسوب شده و در واقع مهدی شامحمدی یک فیلم اولی است اما آشکارا قوی‌تر از برخی همکاران قدیمی‌اش عمل نموده، آنچه دو سال پیش نیز ‌هادی حجازی‌فر با فیلم «موقعیت مهدی» و سریال غافلگیر‌کننده «عاشورا» انجام داد.
انصافا باید گفت اگرچه شامحمدی تنها بخشی از زندگی شهیدان مهدی و مجید زین الدین در عملیات خیبر و نبرد جزایر مجنون را به تصویر کشیده اما در همان صحنه‌ها، خصوصیات شخصیتی و اخلاق و رفتار این سرداران و یارانشان را تا جایی که امکان داشته‌، در کاراکترهایی که طراحی کرده اند‌، به نمایش گذاردند و از همین جهت جای دست مریزاد دارد که بالاخره پس از گذشت 40 سال از شهادت مهدی زین الدین به این قهرمان ملی تاریخ ایران پرداختند.
شه سوار 
خران بار بردار به ز فیلم‌های پدر آزار
قرار بوده فیلم «شه سوار» درباره خانواده و انسجام آن در هر شرایطی باشد و در صحنه عقد دختر ناشنوا یا کم شنوای خانواده هم همین اتفاق می‌افتد و شخصیت اصلی (مهرداد صدیقیان) هم آن را برزبان می‌آورد. اما مثل فیلم قبلی حسین نمازی یعنی «شادروان»، تناقضات فیلم، تا حدودی بر سر این حرف سایه انداخته است. 
پیرمردی (با بازی عزت‌الله رمضانی فر) که عمویش می‌خوانند و با اداره گله‌ای از خران، زندگی یک خانواده بزرگ را تامین کرده، پس از اینکه به دنبال موضوعی مهم، سوار خرش شده و به سوی 
چشم اندازی نامشخص می‌رود، از روی خر پرت شده و می‌میرد اما در آستانه عروسی همان دختر ناشنوای خانواده (که چندین بار به هم خورده) قرار می‌شود این خبر درز نکرده تا عروسی برگزار شود‌، ولی شهر کوچک است و خبر خواسته یا ناخواسته می‌پیچد.
خانواده بزرگ یاد شده دو پدر دارند که برادر همدیگر هستند و در عزای عموی یاد شده، خیلی بی‌تابی می‌کنند‌، اما هر دو به خصوص پدر کاراکتر اصلی که آدم بسیار بی‌مسئولیت و دور از خانواده بوده، حالا در معرض یک خلافکاری برای کاسبی از مرگ عمو قرار گرفته و از سوی خانواده‌اش به عنوان طعمه قرار می‌گیرد. قضیه کاسبی لو رفته و حالا این پدر است که توسط همان خانواده، گیر پلیس و دادگاه و زندان می‌افتد. 
همین موضوع عدم حرمت پدر خانواده (اگرچه سر به هوا و ناپدر) تناقض اصلی فیلم به شمار می‌رود. گرچه دلیلی هم نداشت که پدر خانواده در فیلم تا این حد، بی‌خیال و بی‌مسئولیت و در واقع ناپدر نشان داده شود. 
گله خر به خانواده باز گشته و منبع درآمد می‌شود و در واقع یک خر، آن عمو را به سمت 
چشم اندازش می‌برد، اما فیلم «شه سوار» حتی در همین حد هم به مقام پدر و خانواده تحت سرپرستی او وفادار نیست!
اگرچه صحنه‌ای که فکر می‌کنیم همه چیز لو رفته و عروس ناشنوا، مرگ عمو را دریافته اما با یک حرکت ناخودآگاه، همه خانواده آن صحنه را به یک فضای متفاوت برده که فیلمساز هم با اسلوموشن بجا و تصاویر متناسب‌، آن صحنه را برجسته کرده است. شاید همین صحنه بتواند بخشی از فیلم را تا حدودی نجات دهد.
قلب رقه 
پرزحمت اما بدون قصه
موضوع مدافعان حرم اگرچه بسیار درباره‌اش حرف زده شده و می‌شود اما به جز یکی دو استثناء همواره از موارد مغفول سینما ما بوده و هست. علی رغم حجم عظیمی از فراز و نشیب‌های دراماتیک زندگی این شهداء‌، اما آنها هم مثل بسیاری از دیگر موضوعات غفلت شده‌، از قاب دوربین سینمای ایران خارج مانده‌اند.
«قلب رقه» یکی از آثاری است که قرار است به موضوع مدافعان حرم و نبرد با داعش بپردازد. زحمت زیادی کشیده شده و هزینه بسیاری صرف شده اما حکایت معروف همان آسفالتی است که قیر نداشت! «قلب رقه» هم با همه زحمات و هزینه‌ها، قصه ندارد، شخصیت‌هایش پر از ابهام هستند، فیلم تا زمان زیادی راه نمی‌افتد یعنی شروع نمی‌شود. ماجراها مشخص نیست و بایستی بعضا در ذهن حدس زده شوند.
در حالی که فیلمی کاملا تجاری و جعلی چند سال پیش توسط هندی‌ها درباره نبرد با داعش ساخته شد به نام «تایگر زنده است» با بازی سلمان خان که با همه دروغ پردازی‌ها و به اصطلاح خالی‌بندی‌ها اما قصه و داستان سرراستی داشت و از ابتدا و در زمان کوتاهی ماجرایش مشخص می‌گردید.
فیلم «قلب رقه» با همه واقع گرایی و صداقت، بلد نیست ماجرایش را روایت کند‌، الکن است‌، با مخاطب ارتباط برقرار نمی‌کند. ضمن اینکه وقتی سراغ قهرمان بازی هم می‌رود‌، از آن سوی تایگر و سلمان خان هم بیرون می‌زند و به اصطلاح دست او را از پشت می‌بندد!