خدا را شكر كه در زمان على(ع) نبوديم!
ما اگر بخواهيم در يك موضوع خدا را شكر بكنيم كه در زمان على نبوديم، حق داريم، براى اينكه اگر در آن زمان مىبوديم، آنقدر ايمان نداشتيم كه در آن موضوع ثابت قدم بمانيم.
ممكن است ما اگر در زمان على(ع) بوديم در جنگ جمل شركت مىكرديم، در جنگ صفين هم شركت مىكرديم ولى باور نكنيد اگر ما با على مىبوديم جرأت مىكرديم كه در جنگ خوارج هم شركت بكنيم؛ براى اينكه آنجا على به جنگ كسانى رفت كه «قائِمُ اللَّيْلِ وَ صائِمُ النَّهار» بودند، يعنى مردمانى كه از سر شب تا صبح عبادت مىكردند و روزها روزهدار بودند و در پيشانى آنها آثار سجده بود: «جِباهاً قَرِحَة» پيشانيهايى كه از بس سجده كرده بودند قرحه (زخم)دار شده بود. چه كسى جرأت داشت با اينها بجنگد؟!
فقط على مىتوانست؛ چون به ظاهر نگاه نمىكرد، با اينكه على اقرار مىكند كه اينها مردمانى متظاهر و دروغگو نبودند. عمده اين است.
اگر منافق مىبودند مهم نبود ولى خير، اينها شبها نماز مىخواندند و روزها روزهدار بودند اما وجودشان براى اسلام خطر است، جامدهايى هستند كه براى اسلام ضررشان از دشمنان اسلام بيشتر است. اگر على در آن روز شمشير به روى خوارج نكشيده بود و اگر شخصيت على نبود و آن نصوصى كه پيغمبر درباره على بیان كرد و اگر آن مقام على، ايمان على، زهد و تقواى على نبود، بعد از على هم هيچ خليفهاى قدرت نداشت با خوارج بجنگد، هيچ سربازى جرأت نمىكرد به جنگ خوارج برود.
ولى چون على پيشقدم شده بود، آنها هم با خوارج مىجنگيدند؛ مىگفتند اينها كسانى هستند كه على با اينها جنگيده است، اگر جنگيدن با اينها خلاف حق بود على با اينها نمىجنگيد.
* مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى (اسلام و نيازهاى زمان(1 و 2))، ج21، ص: 91
با ویرایش جزئی