مذاکره تا کجا؟ (نگاه)
علی اکبری
این اصل که اسلام هیچگاه آغازکننده جنگ نبوده غیرقابل انکار است و این اصل که برای پرهیز از خونریزی و جنگ تا آخرین لحظه سعی در توجیه و ارشاد و مذاکره دارد، ایضاً. اما زمانی که نیاز به قاطعیت و شمشیر باشد نیز قاطعتر از اسلام نخواهیم یافت. تاریخ اسلام نمونههای فراوانی برای اثبات این مدعا را ارائه مینماید. برای اثبات ضرورت مذاکره و اتمام حجت با طرف مقابل، نیازی به خدشه در شعار عاشورا و قیام کربلا نیست چرا که اصولا قیام حضرت اباعبداللهالحسین به فرموده آن حضرت برای هیچ چیز غیر از امر به معروف و نهی از منکر نبوده است. همان اصلی که این چند روزه برخی با جیغ بنفش و برخی با اسیدپاشی به دنبال به فراموشی کشاندن آن هستند. این اصل الهی و آسمانی آن قدر اهمیت دارد که سید جوانان اهل بهشت، خود و بهترین انسانهای عصر و روزگار خود را فدای احیای آن نمود. البته ممکن است رئیسجمهور محترم از تمامی درسها و عبرتهایی که میتوان از واقعه عظیم عاشورا اخذ کرد، اصل مذاکره را استنتاج فرموده و از این بابت اجتهادی کرده باشند که هر چند شاذ است لیکن ایشان برای این اجتهاد خود، دلایل و مستنداتی ارائه فرمایند. آنچه که شایسته است رئیسجمهور محترم به آن پاسخ دهند این است که اگر قرار بود ظالمانی چون معاویه، یزید و امثالهم با مذاکره و گفتوگو به راه بیایند که اصولا امیرالمومنین علی علیهالسلام دچار آن حوادث نمیگردید تا بخواهد نوبت به امام حسن و امام حسین علیهماالسلام برسد. حتی بالاتر از آن باید فقط در قرآن مجید «وجادلهم بالتی هی احسن» ذکر میشد و آیات جهاد و قتال و... از قرآن حذف میگردید. آیاتی از قبیل «اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا» و آیه شریفه «واعدوا لهم مااستطعتم من قوه» و... چگونه تفسیر خواهند شد؟ چه نیازی به جنگهای بدر و احد و... آیا ما ادعا داریم که از پیامبری که لاینطق عنالهوی بودند، بر مذاکره و اصول آن مسلطتر هستیم و بهتر مذاکره میکنیم؟ مشکل در مذاکره کردن یا نکردن نیست؛ بلکه مسئله این است که همواره ظالمان و زورگویانی وجود دارند که جز زبان زور و قدرت را نمیفهمند؛ افراد شغالصفتی که به محض این که احساس ضعفی در فردی بنمایند برای دریدن او لحظهای درنگ نخواهند کرد. برابر این افراد باید چون شیر ایستاد و غرش کرد و نعره کشید و اگر لازم شد ضربتی نیز حواله نمود تا حساب کار دستشان بیاید. به نظر می رسد بار دیگر مباحثی که در دوره اصلاحات با عنوان اسلام دین محبت است و با این گفتار، بغض و کینه نسبت به اعدا و دشمنان به کنار زده میشد، در حال تکرار است. این بار در گفتمان اعتدال بر مذاکره و گفتمان تاکید میشود و مبارزه و استقامت، به حاشیه رانده میشود. سؤال دیگر این که اصل مذاکره و اتمام حجت تا کجا و چه زمانی ادامه مییابد و اگر طرف مذاکره به اصول مذاکره پایبند نبود، چه کار باید کرد. آیا باید برای باقی ماندن طرف مقابل بر سر میز مذاکره، خواهش و التماس کرد؟
در تقابل سپاه اسلام با اصحاب فتنه جمل، امیرالمؤمنین علیهالسلام به اصحاب فرمودند کدام یک از شما این قرآن را میبرد و پیش از شروع جنگ بر آنها عرضه میکند؟ جوانی از آن میان عرض کرد: من حاضرم. پس آن جوان قرآن را بر روی دست گرفت و در میان دو صف ایستاد و گفت: خدا را! خدا را! میان ما و شما کتاب خدا [حاکم] باشد، آنها دست آن جوان را قطع کردند، قرآن را به دست دیگر گرفت دست دیگرش را هم قطع کردند، قرآن را به دندان گرفت، اما لشکر جمل آن سپاهی امیرالمؤمنین را به شهادت رساندند. پس از این واقعه حضرت امیر علیهالسلام اجازه حمله را صادر فرمودند. اگر مبنا بر تداوم مذاکره بود، حضرت باید میفرمودند که باز هم به مذاکره ادامه میدهیم و بازهم و بازهم و معلوم نبود حد یقف این مذاکرات تا چه زمانی ادامه پیدا میکرد.
در واقعه کربلا نیز امام حسین علیهالسلام نه تنها در شب عاشورا بلکه در ایام دیگر و حتی در گودال قتلگاه سعی در هدایت سپاهیان دشمن داشت اما آیا این تلاش برای هدایت دشمن، به معنای دست کشیدن از مقاومت و ایستادگی بوده است؟ آیا دشمنی که به سمت حضرت سنگ و تیر و نیزه پرتاب میکرد، امام جواب او را با دسته گل و سلام و صلوات میداد یا این که امام نیز دست به قبضه شمشیر میبرد؟
با توجه به این مقدمه باید به این سؤال پاسخ داد اتمام حجت و مذاکره توسط ایران با 1+5 تا کجا باید ادامه دهد و چرا هیچگاه نباید از طرف غربی خواست که حسننیت خود را ثابت نماید؟ علیرغم امتیازات گستردهای که در مذاکرات و توافق اولیه به طرف مقابل داده شد، مشاهده میکنیم که نه تنها خباثت و دشمنی دشمن کاهش نیافت، بلکه طرف مقابل با مشاهده رفتار مذاکرهکنندگان کشورمان، گستاختر از پیش به تشدید تحریمها و توهین مستقیم به ایرانیان پرداخت. البته این تنها نمونه تجربه رفتار دشمن در مذاکرات نبوده است. در دوره اصلاحات نیز مذاکره و اتمام حجت و نشان دادن حسننیت ایران به دشمن، کار را به جایی رساند که آن فرد خبیث انگلیسی صراحتاً اظهار داشت از درون سرویس بهداشتی، پاسخ طرف ایرانی را داده است و نهایتاً نیز حتی با وجود تعلیق تمام مراکز و اقدامات، دشمن به دنبال تعطیل کردن تدریس رشتههای علوم پایه به خصوص فیزیک در دانشگاههای کشور بود. در این سالها، دشمن نامید از موفقیت در جلوگیری از پیشرفت هستهای کشورمان، حتی فراتر از اقدامات نرم و روانی و یا تحریمهای غیرقانونی، دست به ترور و حذف فیزیکی دانشمندان هستهای کشورمان زده است. دانشمندانی که تنها جرم آنها تلاش برای پیشرفت کشور و یا تولید سوخت بیست درصد به منظور تولید دارو و جلوگیری از مرگ بیماران صعبالعلاج کشورمان بوده است. ایران باید برای اثبات حسننیت خود چه میکرده که تاکنون انجام نداده است؟ حد یقفی که طرف غربی برای اثبات حسننیت ایران در مذاکرات در نظر دارد کجاست؟ آیا غیر از برداشتن پیچومهرههای تاسیسات هستهای کشورمان و یا به عبارتی تعطیل کردن پیشرفت علمی کشورمان حد یقفی وجود دارد؟ آیا غیر از این است که آنها به مصداق آیه شریفه «ولن ترضی عنک الیهود و لا النصاری حتی تتبع ملتهم» تا زمان نوکری و تبعیت محض ما از ایشان، به این خواستههای غیرقانونی خود ادامه خواهند داد؟ اکنون اگر قرار بر اعتمادسازی نیز باشد نوبت طرف غربی است که این اصل را در دستور کار خویش قرار دهد.
بهترین راهکاری که میتوان بهعنوان یک پیشنهاد به طرف غربی ارائه کرد این است که اگر طرف مقابل در این مدت باقی مانده به خواست ایران تمکین کرد که میتوان مذاکرات را با یک توافق مناسب خاتمه داد لیکن اگر چنین توافقی امضا نشد، این آمریکا است که باعث شکست مذاکرات شده است و ایران اسلامی دلیلی برای ادامه مذاکره نخواهد داشت. ایران اسلامی به وضعیت قبلی بازخواهد گشت و متناسب با اقدامات اعتمادساز طرف غربی از قبیل احترام به حقوق حقه ایران و برداشتن تحریمها و... شاید در برخی از فرآیندها و اقدامات خود قدری نرمش به خرج دهد.