حیای خدایی و حیای انسـانی
منصور حسینی
حیا، حالتی انسانی است و او هنگام مواجهه با رفتار و گفتار زشت و نابهنجار، واکنش عاطفی از خود نشان میدهد بهگونهای که چهره و رخسارش به سرخی میگراید و حالات چشمان به شکل گرد و فروهشته میشود و جسم به شکلی جمع میگردد و در خود فرو میرود. در هنگام حیا، سخنان به سختی گفته میشود و آهنگ صدای انسان تغییر محسوس و ملموسی پیدا میکند.
بروز این حالات در زنان بهویژه دختران بیشتر از مردان و پسران است. از اینرو بسیاری گمان به خطا بردهاند که حیا و شرم اختصاص به دختران و زنان دارد، در حالی که واقعیت خلاف این را در قول و عمل نشان میدهد، زیرا مردان و پسران دارای نفس سلیم و فطرت پاک نیز اینگونه هستند هرچند که واکنشهای احساسی آنان همانند دختران و زنان شدید نیست. به نظر میرسد که نمیتوان چنین صفتی را برای خداوند اثبات کرد و او را به حیا و شرم متصف نمود. با این همه برخی از آیات قرآن حیا را برای خداوند نسبت داده است. بنابراین باید درباره مقصود از حیای الهی تحلیل و تحقیق کرد؛ زیرا این مسئله هم درباره شناخت خداوند و هم چگونگی تعامل و رفتار آدمی با این مسئله حیاتی، در زندگی اجتماعی بشر مهم است.
نویسنده در این مطلب با واکاوی دادههای قرآنی، مقصود از حیای الهی را تبیین کرده و اهمیت و لزوم حیا را برای انسان تشریح کرده است.
***
مفهومشناسی حیا
حیا را به شرم، آزرم و... معنا کردهاند، هرچند که به نظر میرسد که برای آن معادل فارسی وجود ندارد؛ زیرا شرم و آزرم ترجمه واژه خجالت میباشد. حیا در اصطلاح عبارت است از ملکهای برای نفس که موجب جلوگیری از انجام امور زشت میشود که باعث بیزاری از انجام دادن خلاف آداب از روی ترس از ملامت میگردد.
بنابراین تعریف، حیا یکی از ویژگیهای ذاتی انسان است که فقط اختصاص به او دارد، یک ویژگی شخصیتی انسانی است و از اجزای تشکیلدهنده شخصیت اوست. حیا عامل بازدارنده از ظهور و انجام امور زشت است، چه در فعل، چه در سخن، چه در اخلاق، چه در پوشاک. حیا، هم عامل بازدارنده است، هم ملامتگر؛ وقتی کسی کار زشتی انجام میدهد، حیـا او را از درون ملامت میکند و روحش را میآزارد. سرچشمه حیا در انسان از موضع عزت و اقتدار است.
آنچه از ذلت و ناتوانی بروز میکند حیا نیست، زبونی وترس است. حيا به معناى انقباض و خوددارى نفس از زشتيها و ترك زشتيهاست.(مجمعالبيان، ج 5-6، ص 646) به نظر میرسد که این معنا از حیا نمیتواند درباره خداوند جاری شود و او را به صفات خلق از این دست متصف کرد. از اینرو بسیاری از اندیشمندان و مفسران بنام اسلامی، درباره مفهوم و معنای حیا در خدا، به تفصیل سخن گفتهاند؛ زیرا با آنکه نمیتوان خداوند را به صفات انفعالی متصف کرد، با این همه شماری از آیات قرآن خداوند را به این صفات توصیف کرده است. به این معنا که واژه حیا را به طور مشترک درباره خود و خلق به کار برده است و همانگونه که خود را به صفت حیا ستوده خلق را نیز بدان ستوده و ترغیب کرده است.
البته در برخی از آیات، خداوند به صراحت خود را از حیا منزه دانسته است و با آنکه حیا را برای بشر یک صفت کمالی و فضیلت انسانی معرفی میکند اما خود را از آن پاک و مبرا و منزه میداند. این بدان معناست که واژه حیا در معانی چندی به کار رفته است. از اینرو محققان و زبانشناسان بنام که در عرصه فرهنگ قرآن تحقیق و تفحص کردهاند معانی متعددی را برای حیا برشمردهاند. از جمله میتوان به راغب اصفهانی اشاره کرد که با ذکر معنای حیا برای انسان مینویسد که معنای انقباض و شرم و آزرم درباره خداوند معنای درستی نیست بلکه باید برای آن معنا و مفهوم دیگری جست. وی همانند دیگران از جمله علامه محقق، طبرسی درباره واژه حیا و اصطلاح و مفهوم آن در انسان مینویسد که مراد از حیا در انسان همان خودداری نفس از زشتیها و ترک آن میباشد اما حيا درباره ذات بارى بدين معنا نيست، زيرا خداوند منزّه از وصف انقباض نفس است که به معنای تأثر و تأثیرپذیری وی میباشد،(مفردات، راغب اصفهانی، ص 270، «حيى») بلكه مقصود از حيا درباره خداوند ترك قبيح و زشتیهاست بیآنکه تحت تاثیر کس و یا چیزی قرار گیرد.(مجمعالبيان، ج 1-2، ص 165)
به سخن دیگر، انسان تحت تاثیر فضای اجتماعی که در آن قرار میگیرد، از برخی اعمال و رفتارها که در تنهائی مشکلی ندارد و زشت نمیباشد، پرهیز و خودداری میکند؛ زیرا فضای اجتماعی اجازه نمیدهد تا انسان اینگونه ظاهر شود و یا رفتار را انجام دهد و یا سخنی را به زبان آورد. به عنوان نمونه انسانها هنگام تنهائی میتوانند با لباسهای ساده به سر برند، ولی در هنگام حضور در جمع حتی دو نفره از این نوع پوشش خودداری میکنند و حیا میورزند؛ زیرا چنین پوششی را در جمع زشت میدانند. همچنین مردان و زنان در اجتماعات خاص خود بهگونهای میگردند و یا سخن میگویند و میخندند که در حضور جنس مخالف برای آنان شرمآور میباشد.
قرآن درباره راه رفتن، ویژگیهایی را بیان میکند که عمل بر اساس آن را به عنوان حیا میشناساند. به عنوان نمونه اگر زنان بهگونهای گام بردارند که برجستگیهایشان آشکار نشود و زینتهایشان دیگران را به خود متوجه نسازد، (نور، آیه 31) چنین رفتار و گام برداشتنی را به عنوان رفتار برخاسته از حیا معرفی میکند و آن را میستاید.(قصص، آیه 25) اینکه حضرت آدم(ع) و همسرش حوا، پس از خوردن از میوه ممنوع و آشکارشدن عورتشان، از برگ درختان برای پوشش عورت خویش استفاده کردهاند (اعراف، آیه 22 و طه، آیه 121) خود بیانگر این معناست که حیا و آزرم جزو فطرت آدمی است و انسان حاضر نیست تا عورت خویش را در معرض دید دیگران قرار دهد. از اینرو حتی در اجتماعات ابتدائی نیز مردان و زنان به هر وسیله گیاهی و حیوانی و چوبی، میکوشند تا دستکم عورتهای خویش را بپوشانند. در روایت است که پوشش عورت حتی در مکانی که فرد به تنهائی به سر میبرد پسندیده است، زیرا دستکم ناظر محترمی چون خداوند وجود دارد. به نظر میرسد تاکید بر پوشش عورت حتی در خلوتها از آنرو است که زمینه روحی و فرهنگی برای ادامه رفتار مناسب در اجتماع فراهم آید. کسی که درخلوت خویش نیز پوشیده زیست میکند این ظرفیت را در خویش فراهم کرده است که در میان جمع حیا ورزد.
بنابراین کسی که در خلوت از پوشش عورت خودداری میکند، از نظر روحی این زمینه را دارد که بیحیایی و وقاحت ورزد و رفتاری زشت از خود بروز دهد. از اینرو حضرت پیامبر(ص) چوپان خویش را که در بیابان زیر بوتهای، لخت و عور و به دور از هرگونه پوشش عورتی به سر میبرد از کار برکنار میکند و او را شایسته کارگری حتی در بیابان و شبانی گوسفندان نمیداند؛ زیرا رفتار وی در خلوت خود بیانگر وقاحت رفتاری در اجتماع میباشد و یا زمینههای بروز رفتار نابهنجار را در وی تقویت میکند.
بنابراین شرم و حیا ارتباط مستقیم با مسئله اجتماع و مناسبات و عرفیات دارد. فضای اجتماع و مطالبات آن است که رفتارها را مشخص میکند و برای برخی از اعمال و گفتارها مجوز صادر میکند و پارهای دیگر را برنمیتابد و کسانی را که مرتکب آن شوند به عنوان انسانهای وقیح سرزنش میکند. انسان وقیح کسی است که ملاحظات اجتماعی را مراعات نمیکند و از انجام نابهنجاریها و زشتکاریها و یا گفتن سخنان زشت و ناپسند باکی ندارد. این چنین اشخاص میان موقعیتها تفاوتی نمیگذارند و هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد را نمیشناسند و یا اگر بشناسند بدان پایبند نمیباشند. از اینرو بیتوجه به جا و مقام، سخنان بیجا و بیمقام میگویند و مراعات حرمت و حریم نمیکنند. این در حالی است که انسان سالم و با شخصیت، اهل حیا و شرم است و عفت کلام را مراعات کرده و سخنان و رفتارها را با توجه به موقعیت میگوید و انجام میدهد. از بیان سخنانی که عفت عمومی جامعه و یا اجتماع و محفل را بههم میزند پرهیز و از رفتارهای زشت اجتماعی دوری میکند.
علامه مفسر، طبرسی نقيض حيا را وقاحت میشمارد(مجمعالبيان، ج 1-2، ص 163)، زیرا چنین انسانی حیا را خورده و وقاحت را قی کرده است. انسانی که حیا نداشته باشد و شرم در حالات وی مشاهده نشود و در رفتار و گفتار خویش، نابهنجاریها را بروز دهد و سخنان درشت و زشت بر زبان آورد، انسان وقیح شمرده میشود.
حیای الهی
خداوند در آیاتی چند از جمله آیه 26 سوره بقره و 53 سوره احزاب، ضمن بیان حیای الهی، بر این معنا تاکید میکند که برخی از رفتارها نمیتواند در دایره حیا توجیه شود. به این معنا که نمیتوان به عنوان آنکه حیا دارای فضیلت ذاتی است، از بیان حقایق خودداری کرد. بنابراین حیای انسان نباید مانع بیان حقایق و تبیین آن باشد، چنانکه خداوند اینگونه عمل میکند و با آنکه در تبیین حقایق حیا و عفت کلام را در حد مناسب مراعات میکند ولی آن را عامل بازدارنده قرار نمیدهد تا حقایق کتمان بماند.بسیاری از مردم به سبب حفظ حیا و عفت کلام، از بیان حقایق و آموزههای اسلامی خودداری میکنند که آثار و تبعات آن بسیار زیانبارتر از بیحیایی است. لذا مراعات حیا باید تنها در چارچوب مشخص و معینی باشد و اینگونه نیست که حیا خط قرمز باشد. بلکه آنچه خط قرمز است عدم بیان حقایق است.
هرگاه حیا موجب شود تا حقیقتی کتمان شود و یا از بیان آن خودداری شود این حیاورزی نوعی عمل ضد اسلامی و ضد اخلاقی است. در تفسیر مجمعالبیان درباره اینکه خداوند میفرماید:
ان الله لایستحیی ان یضرب مثلاً ما بعوضهًْ فما فوقها، آمده است: واژه استحیاء به معنای حیا کردن در مورد کارهای زشت و ناپسندی به کار میرود که انسانی خردمند از ارتکاب آنها احساس شرمساری میکند، آنها را برای خود مایه عیب و عار میداند و انجامدهنده آن را در خور نکوهش میبیند.
قرآن در برابر بهانهجویانی که مثل زدن به جانداران کوچک را زشت میپنداشتند، هشدار میدهد که این کار برای تبیین حقایق و ترسیم روشن مفاهیم است و ناپسندی در آن نیست.(مجمعالبیان- ابوعلی الفضل بن الحسن الطبرسی- جلد 1- صص 150 تا 159)
آیتالله عبدالله جوادی آملی مینویسد: «خدای سبحان در مقام فعل حیی (با حیا) است و از کاری که با کمال او منافی باشد حیا دارد، مانند خالی برگرداندن دست مؤمن نیازمندی که به سوی او دراز شده است. اما مثل زدن به چیزهای حقیر برای تبیین مطلب عالی جای حیا نیست چون با هیچ وصف کمال خدا منافی نیست تا از آن حیا کند. غرض آن است که، مدار حیا یا عدم حیای الهی، حق وباطل بودن چیزی است، نه قراردادهای اعتباری و منظور از حق و باطل همان کمال وجودی و نقص آن است که امری است تکوینی، نه اعتباری. جریان ضرب مثل از راه جماد، نبات و حیوان برای تبیین معارف امری است حق و خداوند از هیچ حقی حیا ندارد. از اینرو بدون حیا جریان پشه، مگس و امثال دیگر را بازگو میکند.» (تسنیم- جوادی آملی- جلد 2- صص 508 تا 544)