به بهانه فیلم «آناتومی یک سقوط» (Anatomy of a Fall)
ورای یک شک معقول
سعید متین
جاستین تریه فیلمساز فرانسوی در آخرین اثرش یعنی «آناتومی یک سقوط» به نظر میآید هوشمندی قابلتأملی به خرج داده و برخلاف آنچنان که بایستی بر اساس موضوعات رایج و کاراکترهای معمول این روزهای سینمای جهان، فیلمش را جلوی دوربین میبرده اما خیلی زیرپوستی به طرف مقابل غلتیده و با یک رویکرد دوگانه و البته با نیمنگاهی به تم فصل جوایز 2023 یعنی «جنایت موجه»، خود را به سبد فیلمهای این فصل پرتاب نموده که در اولین قدمش یعنی بردن جایزه اول و نخل طلای جشنواره فیلم کن 2023 موفق بود. شاید به خاطر سلیقه شخصی و یا شاید به دنبال سمت و سوگیری ظریف یکی دو سال اخیر سینمای حاکم که برخلاف آن جریان معمول، ساز مخالفی میزند مثلا در فیلمهای مهم فصل جوایز مانند «تار» و «بلفاست» و «شاه ریچارد» و «مثلث غم» و...
قضیه یک زوج نویسنده زن و مرد به نامهای ساندرا و ساموئل که پسری 11ساله و کمبینا به نام دنیل دارند. دنیل در اثر یک تصادف که بهخاطر سهلانگاری والدینش به خصوص ساموئل رخ داده، بینایی خود از دست داده است.
فیلم از یک مصاحبه با ساندرا برای کتابها و نوشتههایش در خانه دورافتادهشان آغاز میشود که گویا تمرینات موسیقی ساموئل آن را ناقص گذارده و با یک رفت و برگشت دنیل همراه سگشان در حول و حوش خانه، در بازگشت با جسد پدرش که روی برفها افتاده و گویا از اتاق زیر شیروانی سقوط کرده، مواجه میشویم.
همهچیز علیه ساندراست و خودکشی کمترین احتمال در این میان است. این را حتی وکیل ساندرا یعنی وینسنت هم تصدیق میکند. شواهد از جمله خونهایی که بر روی در و دیوار بیرونی خانه پاشیده شده، نشان از آن دارد که فردی ساموئل را از روی حفاظ و نردههای اتاق زیر شیروانی به پایین پرتاب کرده و شاید چنین کاری از عهده یک زن همچون ساندرا برنیاید. این تنها موردی است که میتواند ساندرا را تبرئه نماید.
از این پس شاهد بازجویی و بازسازی صحنه قتل یا خودکشی و دادگاه هستیم و روایتی که علیرغم چهره موجه ساندرا هر زمان به سویی کشیده میشود. اگرچه فیلمساز در جبهه مقابلش، دادستانی کاملا غیر کاریزما و بیمنطق و پُرسروصدا قرار داده که خیلی سریع تماشاگر را به سوی حقانیت ساندرا هل میدهد!
با پیشرفت قصه، مسائل دیگر ماجرا نیز باز میشود از جمله اینکه برخلاف آنچه مخاطب از صحنههای ابتدائی فیلم دستگیرش شده، اساسا زندگی ساندرا و ساموئل، روال آرام و بیدردسری نداشته و آنها مدام با یکدیگر درگیر حتی فیزیکی بودهاند. درگیری که به دلیل تصادم حرفهای دو نفر یعنی نویسندگی ایجاد میشده چرا که هر دو نیاز به محیطی آرام و ذهنی متمرکز داشتند، بنابراین چندان قادر به رسیدگی به دنیل نبودهاند.
هر دو نفر سوژههای بعضا همسان (شاید به دلیل محیط یا تجربههای مشترک) داشته که طبعا کپیهایی اتفاق میافتاده و یکی از همین کپیها از سوی ساندرا (اگرچه با اجازه ساموئل) اختلافات را اوج میبخشد.
همچنین باز هم با پیشبرد ماجرا، متوجه همجنسگرا شدن ساندرا شده و اینکه ساموئل نسبت به پارتنرهای مؤنث ساندرا حسادت ورزیده و حتی روابط جنسیشان را خیانت به حساب میآورده. از قضا یکی از همان پارتنرها همان مصاحبهگر ابتدای فیلم است.
ویژگی کار جاستین تریه آنجاست که همه این اطلاعات را به صورت قطرهچکانی و در طی سکانسهای مختلف و متعدد ارائه کرده و اجازه میدهد تا مخاطب حدسهای خود را امتحان کرده، قضاوتهای خود انجام داده و جبههاش را تعیین نماید. تا جایی که قبل از اینکه مثلا دریابد ساندرا به دلیل برداشت از یک ایده ساموئل با وی درگیری فیزیکی داشته یا یکی از درگیریهایش بهخاطر ارتباطات همجنسگرایانهاش بوده، کاملا در جهت او قرار میگیرد. این اطلاعات اگرچه به دلیل همان برخوردهای نامطلوب دادستان، همچنان او را در همان سمت نگه میدارد اما تا حدودی نسبت به صداقت ساندرا خصوصا بهخاطر دروغش درباره مسمومیت ساموئل، دچار تردید مینماید.
ناهمگونی ساندرا با محیطش از آلمانی بودن او شروع شده و اینکه به اجبار و از سر عشق، ساموئل شهر و دیار خود را رها ساخته و به جایی آمده که همهجور، ناگزیر از هماهنگی خودش با زبان و رسم و رسوم آن است، بهگونهای که حتی قادر نیست حرفهای دلش را به زبان مادری بگوید.
برخی معتقدند فیلم «آناتومی یک سقوط»، نسخه بهروز شده فیلم «شاهدی برای محاکمه» بیلی وایلدر در سال 1957 است که او نیز از داستان آگاتا کریستی اقتباس کرده بود با همان ظرائف و غافلگیریهای خاص کریستی، به طریقی که اساسا مخاطب به مخیلهاش هم خطور نمیکند.
در «آناتومی یک سقوط» اگرچه تقریبا تکلیف تماشاگر با خودش و ساندرا روشن است و رای دادگاه هم آن را تایید کرده و قرار است همه راضی از پای فیلم بلند شده و با خیال راحت، خاطره خوبی از این فیلم دو ساعت و نیمه پُرتنش و سؤال و تعلیق در ذهنشان باقی بگذارند (به قول آلفرد هیچکاک پتانسیل هیجانی تماشاگر به طور کامل تخلیه شود) اما دو تا آزمایش دنیل همه اینها را برهم میزند.
اول آنجا که ناغافل، مادرش را از خانه میراند و ناظر دادگاه در منزل را هم سرکار میگذارد تا نتایج خوردن مقادیری قرص آسپرین را روی سگشان آزمایش کند! آزمایشی که حقیقت روزی دیگری را روشن سازد که سگشان دچار عوارضی نامعلوم در خورد و خوراک و خواب شده بود و مشخص نشد چرا؟ روزی که پدرش مسموم شده و سگش گویا از استفراغ پدر خورده بود. همان روزی که ساندرا ادعا داشت ساموئل با آسپرین خودکشی کرد!
خوراندن مقادیر زیادی آسپرین به سگ اگرچه در ابتدا او را حتی به کما برد اما پس از احیا و بازگشت به زندگی، همان عوارض ناشناخته روز مسمومیت پدرش، در سگ پدید آمد!
آزمایش دوم دنیل در اواخر فیلم و شبی است که ساندرا از دادگاه به خانه بازگشته و او خود را روی مبل به خواب زده. ساندرا او را با همه وزنش بغل کرده و به طبقه بالا برده و روی تختش میخواباند. و حالا او باور میکند که مادرش قدرت بدنی بالایی دارد و خیلی کارها از او برمیآید!
پیش از این یعنی زمانی که واقعا دنیل در گناهکاری یا بیگناهی مادرش درمانده بود از ناظر دادگاه خواست که پاسخش را بدهد، او اگرچه اظهار داشت به نظرش ساندرا بیگناه است اما اذعان داشت در چنین شرایطی که دلائل کافی برای قضاوت وجود ندارد، بستگی به نوع تصمیم آدمها دارد که بخواهند ماجرا چگونه پیش برود یعنی علل آنچه میخواهند را ابداع کرده و وانمود کنند حقیقت است!
به نظر میآید که دنیل نیز به همین توصیه ناظر دادگاه توجه کرده و اول مادرش را بیگناه اعلام کرده و سپس آزمایشی را انجام میدهد تا بیگناهی یا گناهکاری مادر بر خودش ثابت شود ولو با آنچه در دادگاه گفته متفاوت باشد.
شاید صحنه پایانی فیلم و بعد از اینکه ساندرا، دنیل را به اتاق خوابش برده و متوجه میشود بیدار است و سکوتی که مابین آنها برقرار میشود و تنها جملهشان این است که میترسیدند ساندرا به خانه برگردد! گویای همان تفاوت و نوع نگرش دنیل برای شهادتش در دادگاه باشد.