kayhan.ir

کد خبر: ۲۷۹۳۰۰
تاریخ انتشار : ۲۲ آذر ۱۴۰۲ - ۲۱:۰۲

آی مردم، دعا کنیم امشب صاحب ذوالفقار برگردد(چشم به راه سپیده)

 
فدای هیبت تو
چه کنم با فراغ دلبر خویش
این غمِ ناتمام را چه کنم؟
عمر من پا گذاشت در پیری
گر نبینم امام را، چه کنم؟
چند قرن است عشق دنبالِ
سیصد و سیزده نفر گردد
آی مردم، دعا کنیم امشب
صاحب ذوالفقار برگردد
غرق دلشوره‌ایم و حق داریم
ای دو عالم فدای هیبت تو
غرق دلشوره‌ایم و می‌ترسیم
شیعه عادت کند به غیبت تو
خبری از عزیز زهرا نیست
غصه سرگرم درددل بافی است
چه بگویم هنوز در گوشم
صحبت شیخ احمد کافی است
«نوجوان‌هایمان که پیر شدند
پیرهامان اسیر خاک شدند»
سیدی بی‌کسیم رحمی کن
عاشقان از غمت هلاک شدند
سیدی خسته‌ایم دور از تو
خسته از این همه پریشانی
ای شفاخانه خدا نفست
حال ما خوب نیست می‌دانی
خسته‌ات کرده‌ایم زین همه لاف
ما نبودیم لایق حدت
ای امام کریم رب کرم
بگذر از ما به حرمت جدت...
احمد بابائی
بی‌قرارها
دربر گرفته خلوت دل را غبارها
ای علت شکفتن گل در بهارها!
با چلچراغ و آینه و آب سال‌هاست
صف بسته‌اند در طلبت بی‌قرارها
ای ناگهان درخشش بی‌ادعا، ببار
بر ‌شانه‌های مویه‌ شب‌زنده‌دارها!
ما چشم بر نهایت راهت نهاده‌ایم
تا ممکن است باشد ازین انتظارها!
زهرا محدثی خراسانی
صبر ایوب
خاکم اگرچه، نیم نگاه تو کیمیاست
باور بکن که منتظرم، خاک، بی‌ریاست
صبرم اگرچه رشته‌ ایوب بافته‌ست
اما مگر تحمل این رشته تا کجاست؟
«ای غایب از نظر که شدی همنشین دل»
من عاشقم، حساب من از دیگران جداست!
دستی بکش به خاک من این بار بشکفد
پروانه‌ای که از قفس صبح و شب رهاست
صبحم، طلوع کرده‌ام از ابتدای خویش
آنجا که قلب منتظران غرق در دعاست
ای صاحب تمام زمان‌ها، ظهور کن
غوغایی از حضور شما در دلم بپاست
خاکم اگرچه، در نفس صبح‌های من
هر لحظه‌ای که می‌شکفد، ردی از شماست
؟؟؟؟؟
فردای تو
دامن دریای دل، فرش قدم‌های تو
رقص‌کنان موج‌ها، مست تماشای تو
ای نفس آسمان از نفست در طپش
فرش زمین پیشکش، عرش خدا جای تو
ای نظر آفتاب در نظرت تیرگی
جلوه‌ هر صبحگاه، خنده‌ زیبای تو
می‌رسد از هر طرف، یاد تو با چنگ و دف
ای که ملائک به صف، خم شده بر پای تو
دست زمین را بگیر، ‌ای مدد بی‌نظیر
ای همه آفاق پیر، در غم فردای تو
؟؟؟؟؟
سواری که در راه است 
و بی‌تو اشک در آغاز راه سد شده است
حریم باغچه در زیر پا لگد شده است
چگونه بی‌تو مسافر شود در این وادی
دلی که تازه ره عشق را بلد شده است
و بی‌تو ثانیه‌ها مثل قرن می‌گذرد
ببین چگونه زمان با من و تو بد شده است
شکوه سبزه و گل جای خود ولی‌ ای عشق!
گل حضور تو امروز سرسبد شده است...
تو می‌رسی و دلم تا به خود نجنبیده است
تمام ثانیه‌ها مثل باد رد شده است
نگاه پنجره در کوچه خیره می‌ماند...
و چشم محو سواری که می‌رسد شده است...
زهرا بیگدلی