kayhan.ir

کد خبر: ۲۷۹۰۰۴
تاریخ انتشار : ۱۹ آذر ۱۴۰۲ - ۲۰:۱۱

نگاهی دیگر به یک استعفا

 
عزیزالله محمدی (امتدادجو)
انتشار خبر فوت دو بانوی ارزشمند عرصه فیلم و سینما، خانم‌ها «بیتا فرهی» و «پروانه معصومی» طی دو روز فاصله از هم، دوباره نگاه‌ها را به سمت جایگاه و نقش زنان در سینما و تئاتر برد و ناخودآگاه مقایسه‌ای بین نسل‌های گذشته و نسل اکنون به‌وجود آورد؛ اما توجه به نقش مدیریتی زن در عرصه سینما و تلویزیون و تئاتر نیز موضوعی است که هر از چندی در محافل خصوصی و عمومی مطرح می‌شود و ریز و درشت دیدگاه‌های موجود؛ امواج مختلف اجتماعی و هنری و رسانه‌ای را پدید می‌آورد که هر کدام از این امواج، طرفداران خاص خود را به سمت و سویی نامعلوم می‌کشند و در نهایت، باز آنکه شاید غریب و مورد ظلم (معنوی و مادی) در سینما قرار می‌گیرد؛ زن است که در برهه کنونی، دشمن غدار و پرطمع و تحریک‌کننده‌ای به نام «رسانه‌های معاند» نیز دارد و عملا هیچ‌گاه نمی‌خواهد بگذارد مسیر ایفای نقش واقعی برای «زن» ایرانی در جامعه هنری و یا سایر عرصه‌ها به‌صورت واقع‌بینانه و بر اساس توانمندی‌ها و شایستگی‌ها به پیش برود.
شاید بتوان موفق‌ترین زن سینمای داخلی در عرصه مدیریتی را خانم «مرضیه برومند» نامید که موفق به کسب جایگاه «مدیریت خانه» سینما شده بود و در زمان کوتاهی که این سمت را دارا بود پستی و بلندی و فراز و نشیب و نق ونوق‌های فراوانی را دید که پیش از او مردهای بی‌شماری را خسته کرده بود و حالا، نوبت او بود تا با توان و هنر زنانه این جایگاه را به سمت و سویی ارزشمند و قابل قبول هدایت کند.
مرور وقایع پاییز و اسفند سال گذشته در بستر شعار فریبنده «زن، زندگی، آزادی» و توجه خاص طراحان اصلی آشوب‌ها به دنیای هنر و زبان و بیان هنرمندان سینما، چیزی نبود که بر کسی پوشیده باشد و حتی آن جماعتی که رخت عزای مهسا به تن کرده بودند نیز خود می‌دانستند که در نقشی فرو رفته‌اند که واقعی نیست؛ اما مسخ در سرمستی این نقش پرتماشاگر از سوی رسانه‌های غرب‌نشین بودند و مابین انتخاب بیداری وجدان و لذت دیده شدن به قیمت نادانی، گزینه دوم را برگزیدند و حتی بعضی سوار بر مرکب تخیل جامعه آزاد غربی، یکه‌تازی سودمند و ارزشمند در سینمای داخل را وانهادند و کوچ نمایشی را بر عروج به تعالی در داخل ترجیح دادند.
نگارنده به خوبی و با وجدان آگاه می‌گوید: خانم برومند! می‌دانیم در چه برهه‌ای و در چه شرایط سختی که جماعتی خود را به نادانی زده بودند عنان اختیار خانه سینما را برعهده گرفتید و می‌دانیم که چه فشارهای سیاسی و اجتماعی و حرفه‌ای و صنفی را نیز در آن مقطع تحمل کردید؛ اما چه شد؟ چرا استعفا کردید؟ شما که می‌دانستید با چه جماعت هوچی و نان به نرخ روزخور و عربده کشی روبه‌رو خواهید بود. چگونه شد که استعفایتان، به فاصله چند روز بعد از حمایتتان از کودکان و زنان مظلوم غزه در مراسم تشییع مرحوم مهرجویی به وقوع پیوست؟
شما هنرمند هستید، صاحب عناوین بی‌شمار و کارنامه درخشان، چارچوب فکری و اندیشه‌ای و سیاست حاکم بر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و خانه سینما به شما اعتماد داشت و از همه مهم‌تر، شما یک زن بودید که با حس زنانه و هنرمندانه و متعهدانه آنچه را که درونیاتتان و اندیشه‌تان بود به زبان آوردید.
گفتید: «با ما خوب باشید؛ با اسرائیل می‌جنگیم» و همان‌جا عده‌ای وقیحانه و بی‌شرمانه شما را هو کردند؛ ما هم از این واقعه متاسف شدیم و شما بعد از آن بیانیه دادید؛ بیانیه‌ای که گفتید: من هم مثل همه هنرمندان از جنگ و خونریزی و کشتار بیزارم، هنرمندان همواره مدافع صلح و آرامش بوده‌اند و هر جنایتی را از سوی هر جنایتکاری در هرجای جهان محکوم کرده و می‌کنند، هیچ انتظاری هم از هیچ‌کس ندارند جز احترام به هنرشان و آثاری که خلق می‌کنند، هنری که اصلی‌ترین هدفش نفی خشونت، جنگ، نابرابری و بی‌عدالتی است.
ولی چرا در بیانیه شما این بار اثری از اشاره به موضوع فلسطین و مردم غزه نبود و تنها بسنده کردید به واژه‌های کلی مثل جنگ و خونریزی و کشتار، چرا طرفین جنگ و حق و باطل را مورد خطاب و یا عتاب قرار ندادید؟ با شما موافقیم! موافق اینکه روح هنرمند با جنگ و خونریزی و کشتار نمی‌تواند به صلح برسد؛ اما هنرمند را رسالت و تعهدی است؛ مثل سرباز رزمنده‌ای که اسلحه به دست دارد و باید برای رسالت و تعهدش بجنگد. مگر مرضیه برومند و مرضیه برومندهایی که با فلسطینیان ابراز همدردی کردند جنایاتی مرتکب شده‌اند که عذر بخواهند و یا از جایگاه خود استعفا کنند.
خانم برومند! اندیشه شما ریشه در تمام جغرافیای نه تنها ایران، بلکه در جغرافیا و گستره معنا و اصالت انسانی داشت که گفتید «با اسرائیل می‌جنگیم» اندیشه شما فریاد مردم مظلومی بود که صدایشان را نیز باید در داخل تونل‌های غزه مخفی کنند؛ اندیشه شما باور انقلابی بود که نه تنها از سال 57 بلکه از سال 42 و با رستاخیز فکری تبلور یافته بود. اندیشه شما صدای شهر ما بود و ما شما را که در بستر همین انقلاب به رشد روزافزون هنری و شهرت رسیده‌اید؛ بیش از آنهایی که ناجوانمردانه درحلقه تسلسل‌وار به گرد معنای آزادی تن می‌اندیشند باور داشتیم و پنداشتیم که آری مرضیه، شجاعت زن ایرانی و نجابت فرهنگ او را تنها در چند دقیقه کوتاه به رخ هوچی‌صفتان و هیاهوسازان رساند؛ اما! دریغ و صد حیف که خیلی زود آن بیانیه و آن استعفا، رنگ و بوی دیگری به غیر از آنچه که می‌اندیشیدیم را به اذهان القا کرد.
خانم برومند! راستش دیگر به افه و قیافه مثلا روشنفکری بعضی از هم‌صنفان همیشه در صحنه شما که اغلب ضد منافع ملی و میهنی و دینی موضع می‌گیرند عادت کرده‌ایم و اصلا بر آنها دیگر نه امید و نه حرجی است؛ اما شما چرا؟ چرا به این وضوح نه در مقام حقیقی و شخصیتی مرضیه برومند، بلکه در مقام مدیر خانه سینما خیلی زود از حقیقت آنچه به زبان رانده بودید عقب نشستید؟ و حالا که با بیانیه و استعفا، مسلما خواستید صدای آن جماعت هوچی‌صفت را بر علیه خودتان خاموش کنید و عقب نشستید؛ اجازه بدهید به حکم قضاوت بر مبنی برداشت از گفتار و رفتار شما بگوییم: نکند که نامت شهره در فراموشی حق شده باشد. زخم و درد و حنجره و واژه و بیان، رسم شکوه و تجلی هنرمند است که بارها آن را خودت به تصویر کشیدی، ولی این‌بار، نمی‌دانیم! شاید ملاحظات و عافیت‌طلبی و مصلحت‌اندیشی کهولت سن بود که تو را به بیانیه و استعفا کشاند و شاید هم آنچه گفتی باوری بود که به بلوغ نرسیده بود و زود رنگ باخت و شاید...