«سرهنگ ثریا» باب جدیدی از روایت و قهرمانسازی
عزیزالله محمدی (امتدادجو)
جشنواره فیلم فجر با همه فراز و نشیبهایی که سال گذشته داشت و با وجود همه حواشی که هیچگاه هم نمیخواهد این جشنواره را رها کند؛ دارای ویژگیهای متنی پررنگتر از حاشیه بود که این ویژگیها باعث شد تا توجهها به جریان پخش فیلمها کاملا منوط به مسائل فنی و تخصصی دنیای هنر و سینما شود و اتفاقهای خوبی را برای سال سینمایی کشور میشد پیشبینی کرد.
در میان فیلمهای حاضر، گونههای مختلفی از موضوعات اجتماعی و دفاع مقدس در معرض قضاوت داوران قرار گرفته بودند که در نگاهی متفاوت به تلاش خانوادههای بعضی از فریبخوردگان اعضای گروهک منافقین، به یکباره «سرهنگ ثریا» همانند کوه یخی که بیشتر آن زیر آب است روی پردههای جشنواره سر بر آورد و داوران و تماشاگران و اهل سینما را ضمن آنکه به تفکری عمیق فروبرد؛ تحسینشان را هم برانگیخت.
این روزها «سرهنگ ثریا» روی پردههای سینما و بیلبردهای شهر است که در همین ابتدا باید گفت؛ اگر مخاطب یا منتقدین با دیدن این فیلم بهدنبال شناخت دقیق و یا حتی مختصری از فرقه رجوی و منافقین هستند؛ قطعا راه به جایی نخواهند برد؛ چرا که فیلم و کارگردان اصلا بنا ندارند به معرفی منافقین بپردازند؛ بلکه با نگاهی از بیرون به پادگان اشرف و دستمایه قرار دادن عواطف مادری میخواهند ذهنها را نسبت به شناخت این فرقه برانگیزد و دریافت شناخت از این فرقه را موکول به دریافت پاسخ سؤالاتی میکنند که بعد از دیدن فیلم در ذهن مخاطب شکل میگیرد.
«سرهنگ ثریا» همانند یک شعر تقطیع شده، برشی از بیشمار زاویه دید به موضوع منافقین است که از جایی خاص شروع میشود؛ از جایی که میتوان آن را نگاهی بکر و نادیده و هنرمندانه و انسانی و حتی ارزشی به مهر مادری نامید.
یک زن در چالشی سخت با محیط نیمهنظامی، آنهم در عراق با زبان و با رفتاری متفاوت، میخواهد مقدمات اسکان تازهواردان و ملزومات زیستی آنها را فراهم کند؛ اما علائم و نشانههای از خیانت و خرابکاری بعضی از اطرافیان نیز مشاهده میشود که هوشیاری بیش از پیش را برای زن الزامی میکند.
کل داستان فیلم در مسیری حرکت دارد که برای مخاطب ناآشنا با ساکنین پادگان اشرف، میخواهد ایجاد سؤال بکند که ساکنین داخل پادگان چه کسانی هستند و در پایان شاید در ذهن نسل جوان و ناآشنا با منافقین این پرسش ایجاد شود که چرا؟
چرا یک مادر چنین پریشان و سرگردان و در غربت است؟ چرا جنبههای عاطفی و تعلق خانوادگی از سوی ساکنین اشرف به هیچ عنوان بروز پیدا نمیکند؟ چرا قدرت داخلی پادگان تا به این حد زیاد است که حتی نیروهای نظامی عراقی هم نمیتوانند وارد آنجا شوند؟ و بیشمار چرایی که کارگردان اصلا تلاشی برای پاسخ به آنها ندارد و تنها ذهن تماشاگر را به چالش میکشد تا عواطف او را با شخصیت اصلی داستان، همراه کند.
لیلی عاج، کارگردان «سرهنگ ثریا» که یک فیلم اولی برخاسته از انجمن سینمای جوان و عرصه تئاتر است؛ بخوبی توانسته حس زنانه را غالب بر تمام زوایای دیگر فیلم بکند که در چند صحنه و موقعیت، ژاله صامتی بازیگر نقش اصلی و قهرمان فیلم با تکیه بر حس مادری تنها با بهکارگیری هنرمندانه و پرعاطفه واژه «مادر» یا «مامان» عمق عواطف و احساسات یک زن و تعلق مادرانه او به فرزند را به تصویر میکشد و جریان نفسهای تماشاگران حاضر در سینما را با اشکهای چشم به سمت همذاتپنداری و همدردی با او میکشاند.
نکته قابلتامل درخصوص نقش اصلی این است که عموما ما قهرمان را با یک اتفاق خارقالعاده و یا با وجوه شخصیتی بسیار مثبت میشناسیم؛ اما آنچه در اینجا بهوقوع میپیوندد نوع دیگری از قهرمانسازی است که تاکنون به آن اصلا توجه نشده و حتی وقتی صحبت از زنان قهرمان میکنیم عموما به سراغ زنانی میرویم که یا فرزندان قهرمانی داشتهاند و یا خود در عرصههای خاصی از جامعه حائز رتبه یا مقام شدهاند.
در طی سالیان متوالی بعد از دوران دفاع مقدس بهطور مکرر چه در قالب کتابهای ادبیات پایداری و چه در فیلمهای مختلف دفاع مقدس، با موضوع نقش زنان همراه بودهایم که همواره به ازخودگذشتگیهای آنها و یا همراهی تاثیرگذارشان با رزمندگان پرداخته شده؛ اما اینکه کارگردان با استفاده از یک ماجرای واقعی توانسته است از یک موضوع تنفرانگیزی مثل منافقین بهره بگیرد و قهرمانی چون «ثریا» را که مادر یکی از فریبخوردگان است معرفی کند؛ یک امر قابل ستایش است و میتواند ذهن تحلیلگران عرصههای مختلف اجتماعی و یا حتی سیاسی را نیز دچار پرسشهای جدید بکند.
با یک فرض متفاوت از شکل کنونی و ساختهشده فیلم، بهخوبی میتوان دریافت که بدون حضور «ثریا» هیچ اتفاقی در روند حضور سایر شخصیتها در اطراف پادگان اشرف بهوقوع نمیپیوندد و ثریا عامل مضاعفی به غیر از موضوعات عاطفی است که خانوادهها به این واسطه دنبال فرزندان خود آمدهاند.
بیاغراق باید گفت سالهای سال است که خانمها ثریا قاسمی و یا بیشتر از او مریلا زارعی را در نقش زنان قهرمان پدیدههای دفاع مقدس و تحولات اجتماعی دیدهایم و کسی فکر نمیکرد که ژاله صامتی با این قدرت از بازیگری و حس و عاطفه بتواند نقش ثریایی را بازی کند که گونهای دیگر از قهرمانی را میخواهد به مخاطب بشناساند.
فارغ از سایر ابعاد فنی و هنری و منهای حواشی که متاسفانه خانم صامتی درخصوص دریافت جوایز در حواشی جشنواره فجر خلق کرد؛ میتوان تمامقد به احترام او ایستاد و به پاسبازی درخشانی که چه در فرم و چه در حس و تیپ و بیان، داشتند؛ تا دقایقی پیوسته او را تشویق کرد و مسلم است که نمیتوان نقش تجربههای او در سریال تلویزیونی «زیرخاکی» را هم در ارتباط با این حجم از موفقیت او در ثریا نادیده گرفت.
لحظههای «مادر، مادر» گفتن او از پشت میکروفون و گاهی نیز بهصورت منولوگ، علاوهبر آنکه از نقطههای قوت فیلمنامه محسوب میشود؛ از نقاط درخشان بازی او محسوب میشوند که او با سبک بازی خاص خود توانست عمیقترین احساسات و عواطف مادری و خانوادگی را برانگیزد و شرح دردناکی از فراق را به تصویر بکشد.
ساختن سکانسهای سورئال از سوی کارگردان در دل تفکر و ماجرای رئالی که با آن روبهرو هستیم؛ جلوهای از جذابیتهای بصری و هنری را در مقابل چشمان مخاطب قرار میدهد که اگر هم بخواهد از ماجرای فیلم فاصله بگیرد عملا با تماشای این سکانسها بر صندلی خود تکیه خواهد زد و منتظر میماند تا تاثیر این لحظههای سورئالگونه را بر روند و ادامه فیلم بیشتر ببیند.
در دو سکانسی که ثریا و دیگر خانوادهها تصاویر فرزندان دربند شده خود توسط گروهک منافقین را به روی سینه میچسبانند و به سمت فنسهای پادگان حرکت میکنند؛ نیرو و انرژی و اراده و انگیزی احساس میشود که گویی این انرژی و احساس میتواند بر تمام موانع موجود فائق بیاید و قطعا، پیروزی رقم میخورد.
در سکانسی دیگر و مشابه به همین سکانس قبلی، شاهد هستیم که ثریا به اتفاق چند نفر دیگر از خانوادهها بلندگوهای شیپوری سفیدرنگ بزرگ را با گامهای مسمم و تند و با ارادهای فوق عادی به روی شانههای خود گذاشتهاند و به سمت پادگان میبرند و این بلندگوها تا آخر فیلم محور چالشهای بهوجود آمده، حرکات و فعالیت ثریا و سایرین میشود و مضاف بر آن حتی تبدیل به نقطه مقابله با توطئههای طراحی شده از سوی داخل پادگان اشرف نیز میگردد.
بهرغم بازی درخشان و تحسینبرانگیز ژاله صامتی در تمامی سکانسهای مربوط به خود، از سایر بازیگران هیچگونه نقطه خاص بازیگری احساس نمیشود و همهچیز در سایه ایفای نقش خانم صامتی قرار دارد که شاید بتوان این مورد را به ضعف کارگردانی نیز تعمیم داد و یا حتی به تهیهکنندهای که در کارنامه خود سابقه کار درخشانی مثل «منصور» را دارد.
جلیل شعبانی تهیهکننده «سرهنگ ثریا» با درک این موضوع که پرداختن به جنایات منافقین یک موضوع بسیار متفاوت از سایر فیلمهای است که تاکنون با آنها روبهرو بوده، شاید نیمنگاهی هم به «امکان مینا»ی کمال تبریزی و «ماجرای نیمروز» و «رد خون» محمدرضا مهدویان هم داشته که در زمان خود توانستند نگاههای بیشماری را به سمت خود جلب کنند و ساختار جدیدی از روایت تاریخ را رقم بزنند. بهوضوح مشخص است که لیلی عاج با «سرهنگ ثریا» باب جدیدی از روایت موضوعات تاریخی و تحولات اجتماعی را گشود که آثار این جسارات تحسینبرانگیز او را میتوانیم در سالهای بعد و حتی در کنشهای سیاسی گروهک منافقین ببینیم.