تفسیر انطباق اسلام با مقتضیات زمان(2) (پرسش و پاسخ)
پرسش:
اینکه گفته میشود اسلام با مقتضیات زمان قابل انطباق است و رمز جاودانگی قرآن و آموزههای وحیانی اسلام هم همین است، چگونه قابل تبیین است و تفسیر صحیح آن چیست؟
پاسخ:
در بخش نخست پاسخ به این سوال ضمن تایید قابل انطباق بودن اسلام با مقتضیات زمان به مباحثی همچون: مفهوم مقتضیات زمان و تفسیر اول و دوم و سوم درباره مقتضیات زمان پرداختیم. اینک در بخش پایانی دنباله مطلب را پی میگیریم.
تفسیر صحیح مقتضیات زمان
تفسیر صحیح مقتضیات زمان این است که نیازها و احتیاجات واقعی در طول زمان تغییر میکند. آن وقت احتیاجی که بشر در هر زمان دارد، یک نوع تقاضا میکند. محور فعالیتهای بشر نیاز و احتیاج است. یعنی خدا انسان را در این دنیا با یک سلسله احتیاجات و نیازهای واقعی آفریده است. بشر به خوراک، پوشاک، مسکن، کشاورزی، خیاطی، حمل و نقل، مسافرت، علم آموختن و... احتیاج دارد.
نیازهای ثابت و متغیر
یک سلسله از نیازها و احتیاجات بشر ثابت و لایتغیر است و لذا انسان باید به روح خودش نظام بدهد، دستورالعملهای اخلاقی بدهد و اینها در همه زمانها ثابت و یکجور است. بشر باید به اجتماع خودش نظمی بدهد، آن نظام کلی در تمام زمانها یکی است. انسان باید به رابطهای که با خدای خودش دارد نظمی بدهد و این در تمام زمانها یکی و ثابت است. همچنین در مورد ارتباطاتی که با مخلوقات دیگر نظیر زمین، درخت و حیوانات دارد. اینها احتیاجات و نیازهای ثابت و لایتغیر است. اما انسان برای تامین همین نیازها و احتیاجات ثابت، به یک سلسله ابزار و وسایل نیاز دارد که در هر عصر و زمانی فرق میکند. چون وسایل در اختیار و ابتکار خود انسان است و در قلمرو عقل او تعیین و شکل میگیرد و طبیعی است که در هر زمان و هر دوره تکمیل میشود و شکل متکاملتری پیدا میکند. دین هدف را معین میکند و راه رسیدن به هدف و تامین ابزارها و وسایل را در اختیار خود انسان و قلمرو عقل او گذاشته است و انسان به حکم قانون اتم و اکمل میخواهد از هر راه که سادهتر و کمهزینهتر باشد به هدف خودش برسد. بنابراین نیازها و احتیاجات اولیه انسان ثابت است، اما نیازها و احتیاجات ثانویه که او را به آن نیازها و احتیاجات اولیه میرساند، متغیر است.
شرایط مبنایی و شرایط مرحلهای
در واقع ما دو گونه شرایط داریم: 1- شرایط چهارچوبمداری 2-شرایط مرحلهای. شرایط مرحلهای متغیر است و نوعا رو به تکامل میرود که انسان باید هم پیشبرنده این شرایط باشد و هم تابع آنها و خود را باید با آنها منطبق نماید. ولی شرایط مبنایی و چهارچوب و مداری ثابت است مانند: عدالت، امنیت، آزادی، ایمان، راستی، فعالیت و کار، استقامت، وفا و عبادت و... ثابت و لایتغیر است. تفکیک نکردن این دو شرایط موجب پیدایش اشتباهات راهبردی میشود. بنابراین تفسیر مقتضیات زمان به پیشامدها و پدیدهها و امور رایج زمان که نو و جدید است و باید به خاطر نو بودن آن را پذیرفت و پدیده تجدد و پیشرفت و ترقی هم در این رابطه قابل توجیه است، قابل قبول نیست. و از طرفی اگر مقتضیات زمان را به ذوق و سلیقه و پسند مردم و اکثریت جامعه تفسیر کنیم که باید با آن هماهنگ و منطبق باشیم، این هم درست نیست. زیرا ممکن است اکثریت مردم جامعهای دارای سلیقه کج و انحرافی داشته باشند، لذا پدیدههای هر زمان ممکن است ناشی از یک ترقی و پیشرفت باشد و یا ممکن است ناشی از یک انحراف و اعوجاج باشد، در همه زمانها این دو امکان برای بشر وجود دارد.
منطق مادیون، تغییر تمام احتیاجات بشر
در منطق مادیون تمام احتیاجات و نیازهای بشر متغیر است و اساسا انسان نیاز ثابتی ندارد! یعنی هیچ چیزی در دنیا نیست که بشر همیشه و در تمام ادوار زندگی به آن احتیاج داشته باشد. اصل این دیدگاه آنان به دو شکل بیان میشود: 1- یکی رنگ فلسفی میگیرد 2- دیگری رنگ اجتماعی دارد. در بعد فلسفی معتقدند همه چیز در این دنیا متغیر است و هیچ چیز ثابت و باقی نمیماند و در بعد اجتماعی میگویند: هر چیز در اجتماع زاییده یک نیاز و احتیاج است و احتیاجات اجتماعی بشر در تغییر است. پس هر چیزی یک مدت موقت در اجتماع میماند. آنها علم، هنر، صنعت، قضاوت، دین و مذهب، اخلاق، سیاست و حقوق و... را به منزله شاخه درختی فرض کردهاند که همه آنها به یک ریشه وصل هستند، و آن هم امور اقتصادی است و از آنجا که امور اقتصادی با پیشرفت ابزار تولید تغییر میکند بنابراین همه آن موارد روبنایی نیز تغییر میکند و ما چیز ثابتی نداریم! بطلان این سخن هم با وجود نیازها و احتیاجات ثابت انسان و تفاوت او با حیوان ثابت و مبرهن است.