kayhan.ir

کد خبر: ۲۷۴۶۲۰
تاریخ انتشار : ۱۸ مهر ۱۴۰۲ - ۱۹:۰۷
حیات‌نامه فکری و سیاسی علامه محمدتقی مصباح یزدی از تولد تا پیروزی انقلاب اسلامی(1357-1313) – ۸۸

منشأ فکری گروه های التقاطی

 
 
 
دکتر سهراب مقدمی شهیدانی
از جمله مسائل مهمی که در بازکاوی تأثیرات منفی آثار و افکار شریعتی باید مورد بررسی قرار گیرد، تأثیر آن در پیدایش و گسترش احزاب التقاطی و سازمان‌های مسلحانه است. موضوعی که نشان می‌دهد، حساسیت و دغدغه‌مندی امثال آیت ‌الله مصباح در مواجهه علمی با پدیده شریعتی، تا چه‌اندازه درست و حساب‌ شده بوده است. آیت‌‌‎الله مصباح در تبیین این موضوع چنین می‌گوید: «تقریباً می‌شود گفت که به جز کسانی که مستقیماً با حضرت امام و نزدیکان ایشان مثل مرحوم آقای مطهری ارتباط مستقیم داشتند، همه گروه‌های سیاسی آن زمان افکار و عقاید و ایدئولوژی خود را از آنها دریافت و تصحیح می‌کردند. غیر از گروه‌هایی که مثل هیئت مؤتلفه بودند، سایرین کما بیش به صورت‌های مختلف تحت تأثیر افکار دکتر شریعتی واقع شده بودند و این تأثیرات در زندگی آنها اثر داشت. این تأثیرگذاری در عده‌ای مثل گروه فرقان خیلی شدید و به صورت تعصب‌آمیز در آمده بود و در عده‌ای دیگر کمتر و کمرنگ‌تر وجود داشت؛ ولی به‌طور کلی در قشر جوان و روشنفکر آن زمان اثر بسیار گسترده‌ای گذاشته بود.1 ... الان من هیچ شکی ندارم که اگر افکار دکتر شریعتی نبود، لااقل درصد زیادی- شاید بیش از هشتاد درصد از گروه فرقان و گروه‌های دیگر وابسته به آن، هواداران مجاهدین خلق و امثال آنها اصلاً به این خطوط کشیده نمی‌شدند. دامی که افراد را به سوی این گروه‌ها می‌کشاند، کتاب‌های دکتر شریعتی بود که جاذبه داشت، بیان زیبا و شیوایی داشت، چاشنی مسائل اسلامی داشت و این‌ها دانه‌هایی بود که آگاهانه یا ناآگاهانه- خدا می‌داند، من نمی‌خواهم درباره کسی قضاوت کنم- در این دام افشانده شده بود.... من قاطع هستم که عامل تشکیل امثال گروه فرقان در کتاب‌های شریعتی بود و در پیشگاه الهی هم شهادت خواهم داد، اثبات خواهم کرد و اگر جرمی هم دارد به گردن می‌گیرم که کتاب‌های شریعتی بسیاری از افراد را به مجاهدین [خلق] پیوند داد و آنها را تحت تاثیر آنها قرار داد و موجب پیدایش گروه‌هایی امثال گروه فرقان شد.  این موضوع مؤیدات فراوانی دارد، از جمله آن کسانی از همین دوستان مدرسه حقانی که بعد از پیروزی انقلاب در دستگاه‌های قضاوت شرکت پیدا کردند. خود آنها آمدند برای من نقل کردند که در بازجویی‌هایی که از گروه فرقان و کسانی که مرحوم شهید مطهری را به شهادت رساندن به عمل آمد آنها تصریح کرده بودند که انگیزه ما برای کشتن مطهری این بود که ایشان از اسلام خارج شده بود، به خاطر این‌که با شریعتی مخالفت کرده و دلیلش این بود که ایشان شریعتی را شهید نمی‌دانست! این موجب شد که ما مطهری را از اسلام خارج بدانیم؛... »2
تبیینی از اختلاف رویکردهای روحانیان مبارز 
در نهضت امام خمینی(ره)
با مجموع شواهد موجود، به نظر می‌رسد آیت ‌الله مصباح از منظر مرزبانی عقیدتی و فکری به پدیده شریعتی می‌نگریست و گرایش جوانان انقلابی و مذهبی به سوی گروه‌های سیاسی التقاطی را از ‌پیامدهای غیر قابل قبول‌اندیشه او می‌دانست. اما در مقابل، برخی عالمان مبارز مانند شهید بهشتی، ضمن پذیرش اشکالاتی در آثار شریعتی، مراعات مصالح بالاتر در عرصه مبارزات سیاسی را در اولویت می‌دانستند. آنچه در بازخوانی این ماجرا نباید مغفول افتد آن است که، شریعتی و روش مواجهه با او در میان روحانیان انقلابی اکنون نیز، نباید موجب ایجاد گسست و اختلاف گردد. طبق اصول بدیهی در تفکر شیعی، این بزرگان همگی مجتهد بوده‌اند و شرعاً و منطقاً باید در مدار استنباط خود حرکت می‌کردند و نباید انتظار داشت که یک طیف تابع طیف دیگر باشد. صد البته این نسبت در مواجهه با ولایت فقیه، کاملاً متفاوت است و بر فرض اختلاف در استنباط، بنا به همان مبانی فقهی و کلامی، هر نوع اعلان نظر و اتخاذ رویکرد که تضعیف تلقی شود، نیز جایز نیست. در تاریخ سراغ نداریم که طرفین به این مسئله راهبردی بی‌توجه باشند. با این توضیحات اولاً اختلاف ‌نظر درباره دکتر شریعتی و آثار و افکار او وجود داشته و دارد و قابل کتمان نیست. ثانیاً این قبیل اختلافات فکری، در فضای اجتهادی شیعه کاملاً پذیرفته و امری عادی است. ثالثاً طرفین در ابراز نظر مخالف خود، آداب اختلاف‌نظر را مراعات کرده و هرگز روابط شخصی و تشکیلاتی آنان تحت ‌‌الشعاع آن قرار نگرفته است. تجلیل‌های آیت ‌الله مصباح از شهید بهشتی و همکاری طولانی ایشان با آیت ‌الله مصباح، شاهد صدق ماجراست.3 ‌خدمت صادقانه و خاضعانه آیت ‌الله مصباح به نظام اسلامی در دوران رهبری حضرت‌ آیت ‌الله خامنه‌ای نیز نشان داد که بدخواهانی که با برجسته‌‌سازی برخی اختلافات جزئی و حاشیه‌ای در تدارک اختلاف‌اندازی بودند، کاملاً ناکام مانده‌اند! تعابیر بلند طرفین در حافظه تاریخ ثبت شده است. عجیب آن‌که حاشیه‌پردازان اصلی این اختلاف‌ نظرهای علمی، نوعاً کسانی هستند که خود را طرفدار آزاداندیشی و آزادی بیان قلمداد می‌کنند و از درک بدیهی‌ترین لوازم آن عاجز مانده‌اند و تلاش می‌کنند یک اختلاف فکری طبیعی را بهانه‌ای برای القاء شکاف عمیق در میان یاران و بزرگان انقلاب قلمداد کنند. واقعیت آن است که اختلاف مشرب‌های مبارزاتی در میان شاگردان امام و روحانیان مبارز، یک واقعیت انکارناپذیر و در عین حال امری عادی است. چراکه هر کدام از این بزرگان در مقام اجتهاد قرار داشتند و بر اساس حجت شرعی، به تکلیف خود عمل می‌کردند. طبعاً با چنین پیش‌فرضی گرچه نقد و نظرهایی نسبت به عملکرد یکدیگر داشته‌اند اما این امر هیچ‌گاه به تقابل با یکدیگر منجر نشد و آنان همواره با حفظ احترام متقابل و همکاری سیاسی، در خدمت نهضت امام خمینی بودند. تحلیل بسیار مهم رهبر معظم انقلاب اسلامی پیرامون سیره مبارزاتی شهیدین مطهری و بهشتی و تفاوت آن با سیره سیاسی خود ایشان، شاهد صدق مدعاست. ایشان چنین می‌فرماید: «در این‌جا باید یکی از مشخصه‌های مهم نهضت اسلامی ایران را بیان کنم. این مشخصه عبارت است از وجود دو خط در این نهضت، که تعامل میان این دو خط، تشکیل‌دهنده روند تکاملی حرکت به سمت اسلام در این کشور بوده: نخست، خطّ مقابله دینی با دستگاه حاکم، که برخاسته از عقیده‌ دینی بود. دوم، خط بیدارگری فکری و ارائه برنامه اسلامی برای زندگی، با گفتمانی نو. یا به عبارت دیگر: خط نو‌سازی‌اندیشه دینی. از یک‌سو، کسانی بودند که خط مقابله با دستگاه حاکم را درپیش گرفتند، ولی از یک‌اندیشه مترقّی اسلامی برخوردار نبودند، بلکه دچار تحجّر و جمود فکری بودند. آنها به انگیزه غیرت اسلامی‌شان به مقابله با قدرت حاکمه‌ای برخاسته بودند که حریم مقدّسات مسلمانان را مورد اهانت قرار داده بود. از سوی دیگر، کسانی هم بودند که در خطّ بیدارگری حرکت می‌کردند و افکار روشنی در زمینه اسلام داشتند؛ می‌کوشیدند دین را با زبان روز به جامعه عرضه کنند، با کجروی‌های فکری هم مبارزه می‌کردند، اما در خطّ مقابله با قدرت حاکمه حرکت نمی‌کردند. در آغاز نهضت امام خمینی رحمه‌الله در سال 1342 با آن‌که ایشان خود پیشگام عرصه بیدارگری فکری بودند، اما عامل «مقابله»، در نهضت برجستگی داشت. در اوایل، تمرکز نهضت روی مبارزه با دستگاه حاکمه دین‌ستیز بود. پس از آن‌که روحیه مقاومت دینی در جامعه محکم و استوار شد و نهضت توانست به سمت ارائه نظریّه‌اندیشه اسلامی به نحو مطلوب پیش برود، متحجّران عقب ماندند؛ اما کسانی که بصیرت دینی داشتند و از فکر باز و روشن بهره‌ای داشتند، در مسیر نهضت ماندند. سپس، به ویژه طیّ سال‌های 1345 و 1346 که دشوارترین سال‌ها برای انقلابیون بود و شاه همه گروه‌های مقاومت سیاسی را قلع و قمع و از میدان بیرون کرده بود، بسیاری از شخصیت‌های نهضت اسلامی، گرایش به خط دوم (خط روشنگری دینی) را ترجیح دادند.کسانی بودند که هم در آغاز و هم در پایان زندگی جهادی خود، در میدان مقاومت حضور داشتند، اما در سال‌های یاد شده، همّ خود را مصروف روشنگری فکری کردند. شهیدان بزرگوار، مطهری و بهشتی و باهنر از این جمله‌اند. در این‌جا باید برای ثبت در تاریخ بگویم که من از ‌اندک افراد معدودی بودم که در همه لحظات نهضت، هر دو خط را با هم آمیختم و به این ویژگی معروف بودم. در تمام زندگی مبارزاتی خود، همواره هر دو خط «مقاومت» و «روشنگری» را باهم ادامه دادم و معتقدم این دو را کاملاً باهم درآمیختم.  نهایت سعی من این بود که دین را چنان‌که خدای متعال خواسته، به‌عنوان روشی برای رفتار عملی، و برنامه‌ای برای زندگی، و تغییری مستمر به‌ سوی کمال مطلوب بفهمم و ارائه کنم. در همه کارهای فکری و عملی‌ام، و در سخنرانی‌ها و درس‌هایم، روی این خط تمرکز داشتم. همین گرایش به درک آگاهانه و روشن از اسلام، مرا واداشت تا به کتاب‌های اسلام‌گرایان عرب روی بیاورم؛ که این مطلب را در جای خود بیان خواهم کرد. در کنار این، به هر فعالیّتی که می‌توانست مردم را علیه قدرت حاکم بسیج کند و به صورت هسته‌ای برای رهبری مردم به سوی برپایی حکومت اسلامی درآید، دست می‌زدم. میان برادران‌مان نیز کسانی بودند که این هر دو خط را باهم ادامه دادند.... البته برادرانی که در «خط فکری» بودند، ما را پشتیبانی و یاری می‌کردند.4... برادرانم، برخی به مبارزه سیاسی می‌پرداختند و برخی نمی‌پرداختند؛ اما چنان‌که گفتم، با یکدیگر همکاری و تشریک مساعی داشتیم. فعالیت اسلامی اقتضا می‌کند که همه نیروها با قابلیت‌ها و سلیقه‌های گوناگون جذب شوند. مردم در این زمینه باهم متفاوتند. در حدیث مأثور آمده: «لو عَلِمَ الناسُ کیفَ خَلَقَ الله تبارک و تعالی هذا الخَلقَ لم یَلُم اَحَدٌ اَحَداً»5 و این با اصل اختیار منافاتی ندارد، بلکه بر وجود اختلاف در طبیعت افراد بشر تأکید دارد.
به عقیده من اگر فعالیت آگاهانه فکریِ اسلامی از جنبش و مبارزه جدا شود، خشک و بی‌روح می‌شود. روح مبارزه دینی هم اگر از آگاهی و‌اندیشه عاری گردد، دچار ارتجاع و تحجر می‌گردد. ترکیب مقاومت با آگاهی‌بخشی و رشد فکری، خط انقلاب اسلامی را تشکیل می‌دهد.»6
بر اساس تحلیل روشنگرانه مقام معظم رهبری از صحنه میدانی مبارزات نهضت امام، اولاً دو گرایش عمده وجود داشته، ثانیاً بنا به دیدگاه ایشان هر دو خط مبارزه، برای تداوم نهضت، امری لازم بوده است.  جالب آن‌که در تقسیم‌بندی مقام معظم رهبری، شهید بهشتی نیز در جرگه «خط مبارزات فکری» قلمداد شده و لذا از این جهت با آیت ‌الله مصباح از حیث روش مبارزاتی، کاملاً نزدیک بوده است. توجه به اختلاف سلیقه‌ها و اختلاف قابلیت‌های نیروها، امر مهمی است که در این تحلیل بدان تأکید شده و نکته محوری آن‌که، این اختلافات موجب نمی‌شد که تشریک مساعی و همکاری قطع شود. در بازخوانی اختلاف ‌نظر آیت ‌الله مصباح با شهید بهشتی اگر دقت‌های لازم صورت نگیرد و یا جهت‌گیری‌های سیاسی برآن تأثیر بگذارد، ممکن است ماجرا به گونه‌ای قلمداد شود که گویا شهید بهشتی به طرد و اخراج آیت ‌الله مصباح اقدام کرده است. 
طبعاً این سنخ روایت‌ها، بزرگ‌ترین اجحاف به طرفین، به ویژه شهید بهشتی است و با دغدغه و‌اندیشه ایشان مبنی بر جذب حداکثری و صیانت از انسجام نیروهای مبارز و مراعات مصالح عالیه نهضت امام، در تنافی آشکار است. ترویج‌کنندگان چنین‌اندیشه‌ای در هر سوی ماجرا که باشند، در حقیقت به القائات غلط مخالفان و منافقان مبنی بر تمامیت‌خواهی و انحصار طلبی شهید مظلوم بهشتی، مهر تأیید خواهند زد. حقیقت آن است که اختلاف استنباط در ساحت‌اندیشه و اختلاف برداشت در مقام جری و تطبیق، در منظومه معرفتی شیعه، مادامی که طبق ضوابط فقهی و با مراعات جهات اخلاقی صورت گرفته باشد امری عادی است و در تاریخ تشیّع نظائر آن فراوان است. آنچه در بازخوانی این قبیل موضوعات حائز اهمیت است، آن‌ است که این بزرگان بر طبق حجت شرعی عمل نموده‌اند، تمام ظرفیت خود را در راه اسلام ناب و انقلاب اسلامی به میدان آورده‌اند، همگی مغضوب دشمنان درجه یک اسلام بوده‌اند و برخی با حذف فیزیکی و برخی دیگر توسط دشمن ترور شخصیتی شده‌اند، به ولی‌ فقیه زمان‌شان وفادار مانده‌اند، از خدمات و مجاهدت‌های یکدیگر به نیکی یاد کرده‌اند، و از همه مهم‌تر آن‌که توفیق عاقبت به خیری یافته‌اند.
پانوشت‌ها:
1- ذوالشهادتین امام، ص183.
2- همان، ص139.
3- آیت ‌الله مصباح بسیار تحت تاثیر شخصیت شهید بهشتی بود و حتی به جزئی‌ترین رفتارهای شهید بهشتی توجه نشان می‌داده است. به عنوان نمونه برای آقای بیات -محافظ خود- تعریف می‌کند: «نظم و انضباط را مرهون شهید بهشتی هستم. ایشان در تمام کارهایش منظم بود. برای مثال همیشه از دهلیز راست وارد مدرسه فیضیه می‌شد و از دهلیز چپ خارج می‌گردید، و به هنگام خروج، حتی اگر دهلیز چپ شلوغ بود و دهلیز راست خلوت بود، از دهلیز راست استفاده نمی‌کرد. وقتی علت را از او سؤال کردیم، جواب داد که انسان باید در همه کارهایش منظم باشد، حتی در مسیر ورود و خروج!» حقیقت شرق: نگاهی بر زندگی و خاطرات حکیم فرزانه حضرت آیت ‌الله مصباح، ص 73. آیت ‌الله مصباح معتقد است «من معتقدم که هنوز بیش از ده درصد عمق شخصیت این دو بزرگوار، دکتر بهشتی و مرحوم آقای مطهری، شناخته نشده است؛ این ده درصد را هم اول دشمنان شناختند؛ لذا تصمیم گرفتند آنها را به شهادت برسانند.» ذوالشهادتین امام، ص 204.
4- ایشان در این زمینه از شهید مطهری و دکتر شریعتی یاد کرده و چنین نوشته‌اند: « شهید مطهری هجده سال از من بزرگ‌تر بود _ یعنی یک نسل از من مسن‌تر بود_ با این‌همه، باهم دوستیِ فوق‌العاده‌ای داشتیم. ایشان همواره می‌کوشید از جایگاه اجتماعی من حمایت کند و در سخنرانی‌ها و مجالسِ خود از من یاد می‌کرد. دکتر شریعتی نیز زندگی اسلامی خود را در میدان مقاومت آغاز کرد و سپس به روشنگری و آگاهی‌بخشی روی آورد. من درباره افکار او ملاحظاتی دارم که در جای خود بیان خواهم کرد.»
5- اگر مردم بدانند خداوند مخلوقات را چگونه آفریده، کسی کسی را سرزنش نمی‌کند. اصول کافی، ترجمه مصطفوی، ج 3، ص 73.
6- خون دلی که لعل شد، صص 56-59.