روایت صدثانیه ای
دلم بهانه میگیرد
ابوالقاسم محمدزاده
وقتی که از خودم خسته میشوم، وقتی که دنیا برایم کوچک میشود، وقتی نگاه بیروحم از زمین بریده میگردد، دلتنگی و تنهایی به سمتم هجوم میآورد و مرا در به در کوچههای انزوا میکند و به دنبال همنشینی میگردم تا تسلایم باشد، محمد جواد میفهمی چی میگم.
دنبال همنشینی میگردم که با بدی به من نگاه نکند و نفهمد وقتی خستهام به او پناه میبرم.
راستش از دوستیهایی که بوی نامردی میدهد، از چهرههایی که رنگ عوض میکنند و نقاب دورویی به صورت دارند میترسم.
من تنهایم و به سمت دوستی میروم که رفیق بیکلکی باشد و بیهیچ حاشیهای که تبعاتی داشته باشد.
محمدجواد، رفیق قدیمی، همرزم روزهای کردستان، اگر مرا به رفاقت قبول داشته باشی پیش تو میآیم رفیقم به سمت تو میآیم توکه مرا باور داری، من بیتو و رفقای شهیدم تنهایم. دستم را بگیر، اخوی، برادر، رفیق، همرزم...
بی تو تنهام، بیشما تنهایم.
موضوع: شهید محمدجواد بهرامی، راننده شهید محمد بروجردی