kayhan.ir

کد خبر: ۲۷۳۵۳۴
تاریخ انتشار : ۰۲ مهر ۱۴۰۲ - ۱۹:۵۷
حاشیه‌نگاری از دیدار هنرمندان، نویسندگان و فعالان دفاع مقدس با رهبر انقلاب

همگرایی هنرمندانه دلدادگی به رهبر 

 
 
 
عزیزالله محمدی (امتدادجو)
قرارمان با چند هنرمند، نویسنده و پیشکسوت دفاع مقدس بود. از چند روز پیش که خبر تشرف به محضر رهبر انقلاب و صدور کارت ملاقات را دادند با وجود اینکه چندمین بار بود به محضر ایشان می‌رسیدم باز هم شوق و هیجان و شکر به درگاه الهی وجودم را سرشار کرده بود. توفیق بزرگی بود و من نمی‌توانم خنثی باشم. شاید مرتبه شکر این توفیق بتواند انعکاس حس و حال موجود در حسینیه امام خمینی(ره) و زائرین حضرت آقا باشد. 
چهارشنبه 29 شهریور. صبح ساعت 7 بر سر محل قرار حاضر شدیم. جمعی از خانواده شهدا و چند پیشکسوت دفاع مقدس نیروی پدافند هوایی ارتش هم که سوابق درخشانی در دوران دفاع مقدس داشتند به ما پیوستند. با یکی از پزشکان بنام و معتبر دوره کرونا، آقای دکتر امینیان‌فر که زحماتش در حوزه تخصصی بیماریهای عفونی زبانزد و اخلاصش مثال‌زدنی است، همنشین و همکلام شدیم. سادگی کلام و اشتیاق او برای ملاقات رهبر شگفت انگیز بود و از سابقه انقلابی و مجاهدات اهالی زادگاه خود، روستای افچنگی گفت که از مجموع جمعیتی حداکثر دو هزار نفره پنجاه نفر شهید تقدیم انقلاب و دفاع مقدس کرده‌اند.
اتوبوس خیابان‌های شهر را تا به خیابان جمهوری در ترافیک صبحگاهی را طی کرد و ما متعلقات ممنوعه را در داخل اتوبوس گذاشتیم تا به هنگام ورود و خروج در صف واگذاری آنها به گیت، زمان را از دست ندهیم.
به‌صورت گروهی خیابان فلسطین جنوبی را تا مقابل بیت رهبری پیاده‌روی کردیم و در حالی که برداشتمان این بود که به راحتی وارد بیت خواهیم شد؛ اما با صفی طولانی از مشتاقان و پیشکسوتان و طیف‌های مختلف هنرمندان و نویسندگان و شعرا و مادحین و راویان و... رو‌به‌رو شدیم که لاجرم باید برای ورود به محیط حسینیه امام خمینی(ره) در انتهای این صف می‌ایستادیم.
قریب به نیم ساعت و کمی بیشتر طول کشید تا به گیت اول بازرسی رسیدیم که کارت‌های دعوت با عکس و مشخصاتی که هر مدعو روی کارت داشت مورد بازرسی قرار می‌گرفت و من آخرین کتاب خود (سفیر)را برای هدیه دادن به رهبر انقلاب به همراه داشتم که در همین نقطه توسط عوامل امنیتی و خدماتی گرفته شد و به مانند سایر افرادی که نامه یا هدیه‌ای داشتند در محلی خاص و مشخص گذاشتند و طبق اذعان آنها در فرصتی مناسب این هدایا و نامه‌ها به دست مبارک حضرت آقا خواهد رسید.
کفش‌ها را که به کفشداری تحویل دادیم؛ از شماره‌هایی که دریافت کردیم کاملا مشخص شد که دیر رسیدیم و باید درانتهای حسینیه به نحوی برای خودمان جا پیدا کنیم؛ پیش از ورود، زائرین و حاضرین و مدعوین با شربت و کیک یزدی به‌صورت هیئتی پذیرایی می‌شدند و سپس با عبور از گیت‌های بازرسی بعدی وارد حسینیه شدیم.
این تجربه چند باره من است -که دیگران هم می‌توانند تصدیق کنند- که لحظه ورود به حسینیه امام خمینی حسی متفاوت و سرشار و غرورآفرین و تعلق‌آمیز، تمام وجود آدم را سرشار می‌کند و آرامشی بی‌نظیر و مثال زدنی تمام هستی انسان را در بر می‌گیرد.
در بدو ورود تعدادی از دوستان هنرمند و بازیگران عرصه دفاع مقدس را دیدم که در محافل رسانه‌ای با هم به تبادل دیدگاه و نظر و نقد می‌پردازیم و بازار مصافحه و تعارفات کلامی و زبانی به داغی روزهای گرم اواخر تابستان بود که در آن صمیمیت چهره‌ها می‌شود انس و الفت بیشتر را دید.
مرتضی سرهنگی نویسنده و پژوهشگر دفاع مقدس در گوشه‌ای مشغول صحبت با چند نفر دیگر بود که به سلام و علیکی به هم بسنده کردیم و چند قدم جلوتر از او دوستان شاعر از جمله میلاد عرفان پور و کاظم بابایی با محسن مومنی شریف رئیس‌ سابق حوزه هنری در حال گپ و گفت بودند و خیال نازک خود را به شرح استواری قامت سرداران و اُمرا داده بودند که از کنار آنها عبور می‌کردند و دربدو ورود به حسینیه در همان ورودی نگاه عمیق به جایگاه صندلی حضرت آقا می‌دوختند.
با میلاد عرفانپور که رباعی معروف« شهدا را از آخر مجلس چیدند» را سروده دوستی قدیمی دارم و با دیدن هم، گرم همدیگر را در آغوش گرفتیم و لحظاتی به خوش و بش گذشت تا اینکه در آستانه ورود به حسینیه چفیه‌ای سفید و سربندی سرخ، متزین به نام حضرت مهدی(عج) به دست گرفتیم و وارد حسینیه شدیم.
حسینیه گویا عالم دیگری بود و گوشه‌گوشه آن پر بود از انسان‌هایی که معرفت و معنویت را می‌شد از وجودشان درک کرد؛ نزدیک به چند قدم به انتهای حسینیه صندلی‌ها نیز پر بودند و دقیقا به هنگام ورود ما، مسئولین نظم حسینیه به دلیل پر بودن ظرفیت حسینیه گفتند تازه واردها می‌توانند در بیرون از حسینیه هم بنشینند. 
به نظر می‌آمد که این ترکیب جمعیتی تاکنون در حسینیه امام خمینی(ره) این‌گونه باهم جمع نشده باشد و کاملا این موضوع دارای پیام بود که اولاً، تقریبا نصف محیط مفید حسینیه را خانم‌ها در اختیار داشتند و دقیقا به‌صورت پنجاه درصد می‌شد حضور خانم‌ها را تخمین زد که قریب به اکثریت نیز قشر جوان و فعال فرهنگی و اجتماعی به نظر می‌آمدند.
در دیوارهای طرفین حسینیه و انتهای آن، صندلی‌های تک‌نفره محل نشستن پیشکسوتان و جانبازان بود که همگی پر بودند و همنشینی و کنار هم نشستن طیف‌های مختلف از روحانی تا هنرمند، از سردار تا سروان، از امیر تا سرهنگ، از سپاهی و ارتشی تا نویسندگان و شعرا و راویان و... همه گویای آن بود که در این‌جا اصالت و هویت انقلابی و ایرانی و اسلامی فارغ از هر گونه گرایش و مذهب و قومیت مورد توجه است.
امرای ارتش در کنار سرداران، نویسندگان و هنرمندان و شعرا و بازیگران در کنار مداحان، کرد در کنار ترک، فارس در کنار بلوچ، لر در کنار ترکمن، عرب در کنار فارس، گویا تابلویی مفهومی از شرح پیکر ایران بود که حالا در همگرایی دل‌دادگی به رهبر عزیز و فرزانه ایران کنار هم جمع شده بودند و هر کس در گوشه‌ای مشغول ذکر و صلوات بود. هر از چندی یک نفر از گوشه‌ای بلند می‌شد و با رجز و یا یک شعر حاضرین را به وجد می‌آورد و طنین روح‌انگیز صلوات فضای حسینیه را پر می‌کرد.
یاد سردار دل‌ها، حاج قاسم و شهدای جنگ تحمیلی ما بین حضار، همانند هوای موجود برای استنشاق بود که از پیکره وجودی جمع جدا نمی‌شد و لحظه به لحظه ذکر صلوات، آنها را در مجلس حاضر نشان می‌داد؛ اما مسلم بود که در این حرکت، نقش خانم‌ها پررنگ‌تر است و آنها شروع به شعار دادن نیز کرده بودند.
«این همه لشکر آمده/ به عشق رهبر آمده»‌، «ای رهبر آزاده/ آماده‌ایم، آماده»‌، 
«اباالفضل علمدار/ خامنه‌ای نگهدار» و شعارهای دیگر از جمله شعارهایی بودند که خانم‌ها آغاز‌کننده آن بودند و آقایان نیز آنها را در ادامه همراهی کردند تا اینکه طاق حوصله خانم‌ها به سر آمد و شعار دادند: «ای پسر فاطمه(س)، منتظر تو هستیم» و با این شعار مترصد استقبال از رهبر عزیز انقلاب اسلامی ایران بودند. 
دکور و طراحی محیطی موجود در حسینیه کاملا متفاوت و شامل طرحی نو بود که لااقل تاکنون در حسینیه امام خمینی(ره) دیده نشده بود و اولین بار بود که در طرفین محل جلوس رهبری از پرچم‌ها و نمادهای دفاع مقدس مضاف بر آیه قرآن و پرچم جمهوری اسلامی ایران و قاب عکس حضرت امام(ره) استفاده شده بود و پرچم‌های سرخ و سبز متضمن به نام مبارک آقا امام حسین(ع) و آقا اباالفضل العباس(ع) و لااله الاالله جلوه‌ای معنادار از مقاومت و ایستادگی و شهامت و شجاعت و دیانت را ترسیم کرده بود.
ما بین پنجره‌های حسینیه در دور تا دور آن تصویری بزرگ از عملیات‌های شاخص کار شده بود که نشانگر پیکره واحد همه این عملیات‌هاست و گویای آن بود که هر عملیات ادامه عملیات‌های پیشین بوده تا در مجموع پیروزی نهایی دوران دفاع مقدس حاصل شده؛ اما مابین آنها چند عملیات محور مقاومت و مبارزه با داعشیسم جهانی نیز مثل عملیات آزاد‌سازی فوعه و کفریا نیز دیده می‌شد که این یعنی مبارزه و عملیات و مقاومت هنوز ادامه دارد و پیروزی نهایی زمانی است که سایه ظلم از صحنه هستی برچیده شود و در مکتب حق و امامت، صلح با نام آقا صاحب‌الزمان(عج) جاری باشد. 
ستون‌ها به‌طور کامل به‌طور نمادین از رنگ و بوی سنگرهای دفاع مقدس گونی‌پیچ شده بودند و هوا، هوای سنگر و صدا، صدای همسنگران بود که پیش از ورود محبوب قلب‌ها در هم می‌پیچید و صمیمیت گفتار و لبخندها و بازگویی خاطرات نقلی بود که مجلس را به شیرینی فراموش‌نشدنی تبدیل کرده بود. پیش از آنکه حسین طاهری، مداح جوان پشت تریبون قرار بگیرد، تنی چند از مادحین جوان (میثم مطیعی، مهدی رسولی، هلالی، هوشیار و... ) به اتفاق وارد شدند که توجه‌ها را به خود جلب کردند و بعد از آن حسین طاهری با رخصت از بزرگ‌ترهایی مثل حاج منصور و پدرش در پشت میکروفون حاضرین را به تمرین رجزی دعوت کرد و باز هم خانم‌ها مقدم و موفق در ارائه تمرین رجز بودند. علاوه‌بر آن تصویربرداری مراسم نیز حاوی یک نکته خاص بود که به نسبت تعداد زیاد حضور خانم‌ها، از تصویربرداران وعکاسان خانم بیشتری نیز استفاده شده بود.
ردیفی از جانبازان نیز روی ویلچر نشسته بودند که با مهربانی به دیگران تلاش داشتند تا جای کسی برای نشستن تنگ نباشد و با دست نوازش بر سر جوان‌ها، مِهر تاریخ دفاع مقدس را بر سر آنها می‌ریختند و موی سپید خود را گواه آن می‌کردند که برای پیروزی و برای عبور از سختی باید ایستاد و مقاومت کرد.
به هر طریق ممکن در سمت چپ حسینیه گوشه‌ای نصیبم شد و بعد از عبور از کنار پیشکسوتان محترمی که به نرمی‌و آرامی نشسته بودند و بعضی‌ها هنوز لباس رزم را به تن داشتند و درجه‌ها را مزین به تجربه کرده بودند؛ نشستم و تمام هوش و حواسم به وقایع و اتفاقات داخل حسینیه بود تا مبادا مورد و سوژه‌ای از نظرم پنهان بماند و واقعیتش این بود که در این لحظه‌ها به موقعیت تصویر‌برداران و عکاسان که اختیار عمل داشتند غبطه می‌خوردم ودلم می‌خواست بلند شوم و با تک تک حاضرین که هر کدام دنیایی از حرف داشتند صحبت کنم و مگر می‌شود که این همه تجربه و خاطره و حرف را یک جا به دست آورد. با خودم می‌گفتم حضرت آقا درست فرمودند که «دفاع مقدس گنجینه پایان ناپذیر است»
چاره‌ای نبود و حالا باید متمرکز می‌شدم به نقطه‌ای که در آنجا نشسته بودم؛ لحظه‌ای نگاهم به قامت رشد کرده فرزند شهید حججی افتاد که عکس پدرش را به دست گرفته بود و توجه اطرافیان را به خود جلب کرده بود. پشت سرم و تکیه به دیوار دو روحانی (یکی شیعه و یکی اهل تسنن از استان گلستان) در نهایت صفا و صمیمیت نشسته بودند و با اَمرای ارتش همجوار بودند. یکی از این امرا، سرتیپ رضا صبوری‌زاده جانباز و آزاده دفاع مقدس بود که در عرصه روایتگری و نویسندگی نیز دستی به آتش دارد و خاطرات او را از چهره او می‌توان دید که در دوران اسارت چه‌ها که با او نکردند و چه شکنجه‌ها که نشده است و جالب این بوده که او که خود فرمانده بوده است؛ شکنجه می‌شده که خود را، یعنی فرمانده را، معرفی کند و تا به آن‌جایی که دندان‌های او را تک به تک بعد از عملیات مرصاد با انبردست می‌کشند و البته او موفق به فرار هم می‌شود.
صبوری‌زاده درخصوص لحظه ورود به حسینیه و موقع بازدید می‌گفت که به هنگام عبور از گیت بازرسی چند بار رد شدم که هر بار دستگاه گیت آلارم داد و من مجبور شدم که بگویم تقصیر من نیست! بدنم پر از ترکش‌های دوران جنگ و پلاتین است که هنوز باقی هستند و لحظه‌ای لثه‌های او را دیدم که می‌شد فشار انبر دست منافقین در دهان او برای کشیدن دندان‌هایش را واقعا احساس کرد.
ناصر آخوند قزی روحانی و امام جمعه اهل تسنن شهرستان «مراوه تپه» در گفت‌وگو با اطرافیان به‌ویژه با سرتیپ صبوری زاده با محبت و کلامی ساده می‌گفت: شیعه و سنی هیچ فرقی ندارد و به ایرانی بودن عشق می‌ورزد و حالا که متوجه یادداشت برداری من شده بود؛ ارتباطمان صمیمی‌تر و وسعت نگاهمان تا تمام حسینیه رفت که در آن ترکمن‌ها با لباس بومی خود و کردها نیز با تن‌پوش بومی خود و بختیاری‌ها و لرها و عرب‌ها نیز چه مستحکم با لباس اصیل خود آمده بودند.
حالا رجزخوانی و تمرین به اتمام رسیده بود و همه با اطرافیان خود گرم صحبت و گفت‌وگو و مشغول تثبیت محل نشستن بودند که ناگهان انتظارها به پایان رسید و آفتاب جمال رهبر انقلاب اسلامی، حضرت آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای از پس پرده آبی‌رنگ طلوع کرد و شتابان همه حاضرین به پا خاستند و با اراده‌ای مستحکم مشت‌ها را گره کردند و فریاد زدند: این همه لشکر آمده/ به عشق رهبر آمده...خونی که در رگ ماست/ هدیه به رهبر ماست...
دقایقی به همین منوال در حالی‌که همگان گرایش شدید به سمت جلو آمدن داشتند؛ با شعارهای پی‌در‌پی سپری شد و حضرت آقا با اشاره دست از حاضرین خواستند که بنشینند تا برنامه شروع شود. قاری قرآن سید مصطفی حسینی، نفر برتر مسابقات مالزی با نوایی زیبا آیاتی از سوره احزاب را قرائت کرد که سرهنگ پدافند آقای شاهمرادی حافظ کل قرآن، که در کنار من نشسته بود؛ این قرائت را به لحاظ فنی برای من تحلیل می‌کرد و فراز و فرود این قرائت را در دستگاه‌ها و هواهای بیات و رست و قرار نهاوند ترجمه کرد.
روی پرده بزرگ پشت سر حضرت آقا آیه «انا فتحنا لک فتحا مبینا» نقش بسته بود که امیدها را در دل‌ها روشن نگه می‌داشت و همگان در اذهان خود تعبیر به قله رسیدن و مقاومت و پیروزی را، همزمان با قرائت زیبای قاری تصور می‌کردند.‌ پس از قرائت قرآن، بلافاصله گروه سرود نونهالان رسا که با لباس‌های بومی بختیاری و لری در حسینیه حضور داشتند به اجرای همخوانی سرود«ای ایران سلام، سلام، سلام...» پرداختند و تحسین رهبر عزیز و حاضرین را نیز بر انگیختند که این سرود مقدمه‌ای شد برای رجزخوانی جمعی با نوای 
حسین طاهری.
رجز آمیخته به مفاهیم ملی و دینی و ایمانی و انقلابی بود که با ترجیع بند «یا علی حیدر» فضا را به شدت حماسی و شورانگیز کرده بود و مشت‌ها گره کرده یکصدا چون ید واحده ندا سر می‌دادند: «یا علی از لب سردار نیفتد هرگز/ علم از دست علمدار نیفتد هرگز/ این خاک پاک حرمت دارد/ حفظ یک وجب از آن زحمت دارد/ نسل امروز مثل دیروز/ روی دین و پرچمش غیرت دارد/ کم نشود از سر ما سایه دلبستگی/ راه ندارد به تن زخمی ما خستگی/ موجیم که آسودگی ما عدم ماست/ جمهوری اسلامی‌ایران حرم ماست...
در ادامه، مجری برنامه که خود یک خانم بود خبر از سخنرانی شش نفر از فرزندان نخبه شهدا داد که به ترتیب خانم دکتر زهرا برزگر مطالبه حکمت بیان و اشتغال و مسکن داشت. دکتر میثم صالحی با زبانی ساده و محاوره‌ای گفت: همه جوره پای نظام و انقلاب و کشور هستیم و در مسیر رشد هیچ راهی جز فرهنگ دفاع مقدس نداریم و فرهنگ دفاع مقدس باید به مسئولین آموزش داده شود. خانم دکتر سمیه بروجردی فرزند مسیح کردستان تصریح کرد که اگر جهاد دیروز شهدا با هدایت‌های امام به ثمر نشست امروز دختران ایران و فرزندان شهدا در خط مقدم مقابله با توطئه و مکر دشمنان هستند. سعید علامیان نویسنده و راوی و خبرنگار دفاع مقدس با ارجاع به ناظر بودن شهدا نظام جمهوری اسلامی را امانتی دانست که در دست مسئولین امروز است. خانم فرانک جمشیدی با رویکرد جامعه شناختی به اصول و تدوین نقشه جامع گام دوم انقلاب پرداخت و نقد پذیری و آزاد‌اندیشی را لازمه رشد و توسعه در کنار دیپلماسی عزتمندانه و فرهنگ صلح برشمرد و در انتها حمید پارسا رزمنده دفاع مقدس خاطره‌ای تاثیرگذار از تاثیر پذیری قشر جوان در مواجه با حقیقت دفاع مقدس را بیان کرد و نتیجه گرفت که با تبیین و روشنگری می‌شود قشر جوان را به نظام و مملکت و انقلاب متصل کرد.
پس از ارائه نطق هر کدام از شش نفر که همگی از فرزندان شهدا یا رزمندگان دفاع مقدس بودند؛ سرتیپ بسیجی دکتر بهمن کارگر، رئیس ‌بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس به ارائه گزارش از عملکرد مجموعه‌های خود پرداخت و از کم و کیف همین مراسم و سایر برنامه‌ها گفت؛ که افزایش موزه‌های دفاع مقدس از 29 به 37 یکی از خبرهای او در خلال ارائه گزارش بود.
حضور سران نیروهای مسلح و آمیختگی رفتار صمیمی آنها (اعم از ارتش‌، سپاه و...) با جمع حاضر، ویژگی نمایان این مراسم بود که گاه هنرمندان را با مسئولین نظامی و یا مداحان را با هنرمندان و نویسندگان و شاعران می‌شد دید و همین فرصتی بود تا با تنی چند از مسئولینی که در طول سال تلاش داشتیم گفت‌وگو کنیم ولی فرصت نمی‌شد؛ هم کلام شویم و قول گفت‌وگوهای اختصاصی از آنها را نیزبگیریم.
بر اساس اعلام مجری و سرتیپ کارگر این برنامه علاوه‌بر پخش از طریق شبکه‌های تلویزیونی و رادیویی به‌طور ویدیو کنفرانسی نیز در باغ موزه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس تهران و سرتا سر کشور برای رزمندگان و مدعوین در سالنهای معین در حال پخش بود و این مراسم تحت عنوان «مراسم سراسری جهاد و مقاومت از دیروز تا امروز» در تاریخ گرامی‌داشت هفته دفاع مقدس ماندگار شد.