یک شهید، یک خاطره
سنگر برفی
مریم عرفانیان
زمستان بود و در منطقه كردستان حدود 5/1 متر برف در ارتفاعات باريده بود.
من و برادر انفرادی كمين داشتيم. برای اینکه بتوانيم سنگري درست كنيم، با دست برفها را ميكنديم.
گودالي در بين برف درست شد و ما بهجاي سنگر از آن استفاده کردیم. شب را تا صبح كشيك داديم. صبح كه ميخواستيم از سنگرمان خارج شویم، برادر انفرادی مكث ميكرد. پرسيدم: «چيشده؟ چرا بیرون نمیآیی؟»
جواب داد: «به یخها چسبيدهام، هر چه تقلا ميكنم نميتوانم خودم را از يخ جدا كنم.»
بالاخره با هر زحمتی بود به قیمت پاره شدن لباسش خودش را از آن وضعیت نجات داد. خنديدم و گفتم: «كسي كه كمين شبانه ميدهد همينها را هم دارد.»
برادر انفرادی جواب داد: «چي فکر کردی، ما بالاتر از اینها را بهخودمان ديدهايم، اینکه چیزی نیست.»
بر اساس خاطرهای از شهید حسن انفرادی حسنآباد
راوی: فاطمی، همرزم شهید