نقش عبودیت در زندگی- بخش اول
شهربانو عباسزاده
محمدرضا مصطفیپور
عبودیت از محوریترین آموزههای قرآنی و اسلامی است. در میان اقسام توحید، توحید در عبودیت از جایگاه ویژهای برخوردار است، زیرا ناظر به هدف آفرینش انسان است و زندگی در این مدار قرار گرفته و با آن معنا مییابد.
عبودیت همانند روحی است که به اعمال و عبادات و افعال انسانی حیات میبخشد؛ یعنی افعالی مانند نماز، روزه، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر با نیت عبودیت الهی معنا پیدا میکنند. عبودیت مقولهای است که اگر کسی آن را انجام دهد و روح نیت الهی در آن جلوه نکند، پذیرفته نمیشود.
هدف این نوشتار بررسی تأثیر عبودیت در زندگی انسان از جهت فردی و اجتماعی است. مطلب حاضر از نشریه پاسدار اسلام شماره 413-414 و 411-412 انتخاب شده و با تلخیص و تصرف تقدیم خوانندگان عزیز میشود.
***
چیستی عبودیت
بندگی و عبودیت، اساسیترین هدف خلقت انسان است، هدفی که اگر تحقق یابد، مقام نبوت محقق میشود. از این رو در تشهد نماز گفته میشود: « اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ» و این نشانه آن است که که نبوت و رسالت بدون بندگی تحقق پیدا نمیکند. قرآن میفرماید: «جن و انس را فقط برای عبادت آفریدم.»(1)یعنی عبودیت رابطه جن و انسان با خالق است. خدای سبحان، عبودیت را بر انسان واجب کرده است تا در سایه آن به اوج کمال برسد و شایسته قرب حق شود.
هر حرکت و رفتاری را که دور از غفلت از خدا و در مسیر کمال باشد، عبودیت گویند. از نظر لغت عرب، عبد به انسانی میگویند که سر تا پا به مولای خود تعلق داشته باشد و ارادهاش تابع اراده او و خواستهاش تابع خواسته او باشد و در برابر او مالک چیزی نباشد و در اطاعت او احساس سختی نکند.
عبودیت عامل اصلاح فکر و سخن و عمل مسلمانان است و زمینههای پیشرفت معنوی را فراهم میکند.
مفهوم عبودیت و تفاوت آن با عبادت
واژه عبودیت در اصل به مفهوم خضوع(2) و در استعمال متداول به معانی متفاوتی چون خضوع، اطاعت و پرستش است.
برخی نیز «عبودیت» را مترادف با «عبادت» دانستهاند.(3) هر «اطاعتی» عبودیت نیست، اما عبودیت بدون اطاعت معنا ندارد. نظر دیگری هم که عبودیت را مترادف با عبادت دانسته است با کاربردهای این واژه سازگار نیست، زیرا لفظ «عبادت» نوعاً درباره خدا به کار میرود،(4) در حالی که لفظ «عبودیت» در مورد انسان نیز فراوان استعمال میشود. در برخی دعاها آمده است «...ای کسی که یوسف را بعد از عبودیت [بردگی] پیامبر قرار دادی»(5) در کتب فقهی هم از واژه عبودیت برای غلام و برده استفاده شده است.(6)
به نظر میرسد واژه «عبودیت»- به دلیل کاربردهای آن- به مفهوم «بندگی»، «بردگی»، «مملوکیت»، «عبدیت» و مانند آن است.(7) عبودیت اگر به خدا انتساب پیدا کند، شخص به واسطه آن، عنوان «عبدالله» مییابد(8) و اگر به غیر خدا انتساب پیدا کند، عنوان «عبد غیر خدا» مییابد. در کتاب «شرح الاسماءالحسنی» آمده است: «در شب معراج به پیامبر خطاب شد هر چه از سعادتها که میخواهی درخواست کن! پیامبر گفت من را به عبودیت خودت منتسب کن! در این هنگام آیه سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِه... نازل شد.»(9)
بنابراین تفاوت عبودیت با عبادت، جدا از مسئله تقدیس این است که عبادت از مقوله فعل و عملی است که انسان انجام میدهد، اما عبودیت صفت است که انسان به آن متصف میشود. مثلاً میگویند فلانی صفت عبودیت دارد، اما نمیگویند صفت عبادت دارد (بلکه فاعل آن است). این در صورتی است که عبودیت به معنای اسم مصدری در نظر گرفته شود، اما اگر مصدر متعدی باشد، به مفهوم بندگی کردن و از مقوله فعل و عمل است و اگر به همین معنا به خدا انتساب یابد، بندگی خدا را کردن است، در این صورت از نظر مصداق با عبادت یکی خواهد بود.(10) بر اساس معنای اول نیز، عبادت لازمه عبودیت است و از آن قابل تفکیک نیست.
نقش و آثار عبودیت در زندگی
پیش از آنکه انسان پا به عرصه جهان بگذارد، خداوند او را مسجود ملائک کرد و به مقام جانشینی خویش در زمین شرافت بخشید. ذات حق چگونه زیستن را به انسان آموخت و آنچه برای فراگیری او لازم بود در کلام وحی خویش قرار داد و آن را بر قلب فرستادگانش جاری کرد. پیامبران الهی برانگیخته شدند تا در سایه عبودیت حق تعالی، انسانهایی الهی را تربیت کنند. بر این اساس، یکی از مهمترین جنبههای زندگی انسان، عبودیت حق تعالی است که هم بر امور فردی و هم بر امور اجتماعی او. تأثیر میگذارد. از جمله تأثیرات آن بر فرد این است که باعث ارتباط نزدیک او با خدا میشود و از تأثیرات آن بر اجتماع این است جامعه به یک جامعه آرمانی تبدیل میشود.
الف) تأثیر عبودیت بر زندگی فردی
عبودیت در زندگی و اخلاق فردی انسان نقشهای زیر را ایفا میکند:
۱- تسلط بر نفس
نخستین نقش و اثر «عبودیت»، تسلط انسان بر خواهشهای نفسانی است. در نتیجه این تسلط، «نفس اماره» مهار میشود و روح انسانی بر نفس ولایت پیدا میکند و فرد از نظر کمال روحی به پایهای میرسد که میتواند اختیار نفس اماره را به دست گیرد. به این مرحله از کمال «ولایت بر نفس» میگویند.
در آیات قرآن به این مرحله اشاره شده است چنانکه میفرماید: «...نماز از کار زشت و ناپسند بازمیدارد...»(11) نمازگزار از گناه بازمیماند و بر نفسش غلبه مییابد. همچنین میفرماید: «ای افرادی که ایمان آوردهاید! روزه بر شما نوشته شده، همانگونه که بر کسانی که قبل از شما بودند نوشته شد؛ تا پرهیزکار شوید.»(12) روزه نیز یک نوع عبودیت و بندگی برای ذات اقدس الهی است که نتیجه آن ولایت بر نفس و پیروزی بر هوی و هوس است.
در آیه ۴۲ سوره حجر میخوانیم: «(ای شیطان) تو هرگز بر بندگان من مسلط نخواهی شد!» طبق این آیه شریفه یکی از نشانههای بندگی و عبودیت این است که بنده خدا مسخر شیطان نشود و اجازه ندهد شیطان بر نفس او مسلط گردد. البته همانطور که در برخی از آیات قرآن مجید آمده، ممکن است شیطان بندگان خاص خدا را وسوسه کند و حتی آنها بر اثر وسوسههای او لغزشی هم پیدا کنند، ولی هرگز بر آنها مسلط نمیشود.(13) انسانی که عبد واقعی خدا باشد، از قید و بند آنچه غیر خداست آزاد است و اسیر شهوات و مادیات نمیشود؛ بنابراین عبودیت باعث میشود انسان از نفسش (که غیر الهی) است رهایی یابد و بر آن مسلط شود.
۲- تسلط بر افکار پراکنده و نیروی مخیله
پویندگان راه بندگی به واسطه تکامل و قدرتی که در سایه بندگی پیدا میکنند، بر تمام اندیشههای پراکنده و قوه تخیل خویش که بسان گنجشکی از این شاخه به آن شاخه میپرد، مسلط میشوند و اختیار آن را به دست میگیرند و در حال عبادت، آنچنان تمرکز فکری و حضور پیدا میکنند که از غیر خدا غافل و غرق جمال و کمال خدا میشوند، تا آنجا که در حال نماز تیر از پای آنان بیرون کشیده میشود و به آن توجه پیدا نمیکنند، فرزندشان از بلندی سقوط میکند و فریاد زن و بچه بلند میشود، اما آنان متوجه نمیشوند و پس از فراغت از نماز به اطراف خود نگاه میکنند و از جریان آگاه میشوند.(14)
شیخالرئیس ابوعلی سینا میگوید: «عبادت نوعی ورزش برای قوای فکری است که بر اثر تکرار و عادت به حضور در محضر خدا، فکر را از توجه به مسائل مربوط به طبیعت و ماده، به سوی تصورات ملکوتی میکشاند. قوای فکری تسلیم باطن و فطرت خداجویی انسان میگردند و مطیع او میشوند.»(15)
۳- بینش خاص
از آثار دیگر عبودیت در زندگی این است که انسان در سایه صفا و روشنایی درونی بینش خاصی پیدا میکند، حق و باطل را تشخیص میدهد و هرگز گمراه نمیشود: «ای کسانی که ایمان آوردهاید، اگر از خدا پروا دارید، برای شما فرقان (نیروی تشخیص حق از باطل) قرار میهد و گناهانتان را از شما میزداید و شما را میآمرزد و خدا دارای بخشش بزرگ است.»(16) مقصود از «فرقان» همان بینش خاصی است که سبب می شود انسان حق و باطل را خوب بشناسد. و نیز فرمود: «وَالَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا وَإِنَّ اللَهَ لَمَعَ المُحسِنینَ؛ و کسانی که در راه ما کوشیدهاند، به یقین راههای خود را بر آنان مینماییم و در حقیقت، خدا با نیکوکاران است.»(17)
معیت در اینجا به دو وجه آمده است: الف) به معنای نصرت و یاری محسنین؛ ب) به معنای رحمت و عنایت ویژه.(18) یعنی خداوند نسبت به نیکوکاران (و عابدان) عنایت ویژه دارد و آنها را یاری میکند تا بتوانند بینش و معرفت خاصی نسبت به نعمتهای اطرافشان پیدا کنند.
۴- بینیازی روح از بدن و تصرف در آن
در جهان طبیعت، روح و بدن به یکدیگر نیاز مبرم دارند. از آنجا که روح بر بدن «علاقه تدبیری» دارد، بدن را از فساد و خرابی بازمیدارد. اما گاهی روح بر اثر کمال و قدرتی که از ناحیه عبادت و بندگی حق پیدا میکند، میتواند خود را از بدن «خلع» کند و بدن ساعتها بیروح بماند. بندگی چنان قدرتی به انسان میبخشد که بدن تحت فرمان و اراده انسان کامل قرار میگیرد و کارهای خارقالعادهای انجام میدهد و هر تصرفی که بخواهد در بدن خود میکند. حتی این قدرت را پیدا میکند که برای یک ساعت جلوی حرکت قلب خود را بگیرد و نمیرد، یا دو ساعت نفس نکشد و نمیرد و یا طیالارض کند. این اثر عبودیت است.(19)
امام صادق(ع) میفرمایند: «هرگاه اراده انسان بر انجام عملی قوی شود و حقیقتی مورد توجه و خواست او قرار گیرد، هرگز بدن در انجام آن از خود ناتوانی نشان نمیدهد.»(20)
۵- تصرف در جهان
در حدیث قدسی آمده که خدا چشم و گوش و قلب عبد واقعی میشود و همانطور که خدا بر جهان تسلط دارد، بنده او نیز در پرتو عبادت و بندگی، نه تنها بر بدن خود فرمان میراند، بلکه جهان طبیعت هم مطیع او میشود و به اذن پروردگار، قدرت تصرف و تسلط بر تکوین پیدا میکند. مطالعه و بررسی آیات مربوط به حضرت «یوسف» و «داود» و «سلیمان» و کارهای شگفتآور آنان، ما را به این نکته هدایت میکند.(21) خدا در قرآن میفرماید: «...کور مادرزاد و پیس را به اذن من شفا میدادی و آنگاه که مردگان را به اذن من [زنده از قبر] بیرون میآوردی...»(22) و نیز در آیه دیگر میفرماید: «... مردگان را به اذن خدا زنده میگردانم...»(23)در جای دیگر قرآن میفرماید: حضرت یوسف پیراهن خود را به وسیله فردی که قرآن او را «بشیر» میخواند برای یعقوب فرستاد و گفت آن را بر چهره پدرم بیفکن، او بینایی خود را بازمییابد. بشیر پس از پیمودن فاصله مصر و کنعان، پیراهن را بر صورت یعقوب(ع) افکند و او بینایی خود را بازیافت. این قدرتی است که بر اثر عبودیت خالق و به اذن او به دست میآید.(24)
۶- عفت
تاثیر دیگر عبودیت در زندگی آراسته شدن به فضیلت عفت است. انسان عابد از گناه کردن در پیشگاه پروردگار شرم دارد (عفیف است) و اگر عفت نداشت، بهراحتی گناه میکرد. امیرالمؤمنین(ع) عفت را برترین عبادت شمرده است: «أفضَلُ العِبادَهِ الِعفاف»(25) در آیات زیر بهخوبی به این امر اشاره شده است: «و آن زن که یوسف در خانه او بود، از او تمنّای کامجویی کرد؛ درها را بست و گفت: «بیا (بهسوی آنچه برای تو مهیاست!)» (یوسف) گفت: «پناه میبرم به خدا! او
[= عزیز مصر] صاحب نعمت من است؛ مقام مرا گرامی داشته؛ (آیا ممکن است به او ظلم و خیانت کنم؟!) مسلّماً ظالمان رستگار نمیشوند!» «بانوی کاخ [چون خود را در برابر یوسفِ پاکدامن، شکستخورده دید با حالتی خشمآلود] به یوسف حمله کرد و یوسف هم اگر برهان پروردگارش را [که جلوه ربوبیت و نور عصمت و بصیرت است] ندیده بود [به قصد دفاع از شرف و پاکیاش[ به او حمله میکرد [و در آن حال زد و خورد سختی پیش میآمد و با مجروح شدن بانوی کاخ، راه اتهام بر ضد یوسف باز میشد، ولی دیدن برهان پروردگارش او را از حمله بازداشت و راه هرگونه اتهام از سوی بانوی کاخ بر او بسته شد]. [ما] اینگونه [یوسف را یاری دادیم] تا زد و خورد[ی که سبب اتهام میشد] و ]نیز] عمل خلاف عفت آن بانو را از او بگردانیم؛ زیرا او از بندگان خالص شده ما [از هر گونه آلودگی ظاهری و باطنی] بود.(26) در این آیات سخن از «عفت» و پاکدامنی یوسف(ع) است که در سختترین شرایطی که تمام اسباب گناه آماده بود، خود را حفظ کرد، به خداوند خویش پناه برد و از کوره یک امتحان بزرگ الهی، آبرومندانه بیرون آمد.(27) عفت صفتی است که هر کس داشته باشد، همه چیز دارد و اگر فاقد آن باشد، هیچ چیز ندارد. اگر زنی عفت داشته باشد، تمام عوامل و زمینههای گناه هم نمیتواند او را به گناه بکشاند، همچنانکه آسیه بهرغم فراهم بودن تمام زمینهها، آلوده به گناه نشد.(28)
۷- صبر
عابدان حقیقی در ناگواریهای روزگار به مردم شکایت نمیکنند، بلکه به پیشگاه الهی عرض شکایت میکنند که عملی شایسته است. قرآن کریم درباره حضرت یعقوب میگوید: «من شکایت غم و اندوه خود را تنها به پیش خدا میبرم و از [عنایت] خدا چیزی میدانم که شما نمیدانید.»(29) آیات زیادی در این زمینه وجود دارند که مجالی برای ذکر همه آنها نیست. به عنوان نمونه به آیه ۱۵۳ سوره بقره اشاره میکنیم: «ای افرادی که ایمان آوردهاید! از صبر (و استقامت) و نماز، کمک بگیرید! (زیرا) خداوند با صابران است.» تأثیری که عبودیت بر تعالی فرد میگذارد این است که در مشکلات صبر و روحش را به وسیله نماز قوی و مستقل میکند.(30)
عبودیت خداوند، «شرح صدر» و ظرفیت روحی وسیعی به انسان میبخشد، بهگونهای که حتی در سختترین شرایط از تحمل و رضایت خاصی برخوردار است. قرآن میفرماید: «[آنها نه تنها از تهدید دشمنان نترسیدند که] بر ایمان آنها افزوده شد و گفتند: خدا ما را بس است و خدا نیکو حمایتگری است.»(31)
۸- محبوبیت نزد خدا
عبودیت، محبت دو طرفه میان خدا و بنده است. خدای سبحان در آیات متعدد قرآن، محبوبان درگاهش را معرفی کرده است. (32) با توجه به این آیات، عبودیت، محبت خداوند را به همراه دارد. هر که عابد حقیقی باشد، به خدا عشق میورزد و خدا نیز به او محبت میکند.
۹- رستگاری و ورود به بهشت
از دیگر نقشهای عبودیت در زندگی، رستگاری و ورود به بهشت است. رسول خدا(ص) میفرمایند: «کسی که بداند و یقین کند که نماز، حقی است که خدا واجب کرده، داخل بهشت میشود.»(33) یعنی در سایه عبودیت حضرت حق (که یکی از آنها نماز است) انسان رستگار میشود. عبودیت باعث رستگاری و ورود به بهشت میشود، چون بالاترین فضیلت اخلاقی است و انسان را به قرب و کمال الهی میرساند.
___________________________
1. الذاریات، ۵۶.
2. تاجالعروس، ج ۲، صص ۴۱۰-۴۰۹.
3. مفردات، راغب، ص ۳۱۹.
4. لویس معلوف، المنجد فی اللغه و الاعلام، واژه «عبد».
5. محمد بن مکرم ابن منظور، محقق: جمالالدین میردامادی، لسانالعرب، ج ۳، ص ۲۷۱- البته واژه عبادت و مشتقات آن در مورد غیر خدا هم استعمال شده است، لکن یا حقیقت ثانوی است یا مجاز.
6. به عنوان مثال در کتب فقه آمده است: «و لا یجوز رد الحر الی العبودیه»، یعنی، جایز نیست انسان حر و آزاد شده را به بردگی و عبودیت برگرداند. علامه حلی، حسن بن یوسف، مختلف الشیعه، ج 5 ص ۱۷۲.
7. در کتاب بحار قضیهای را از یکی از اصحاب امام صادق(ع) نقل میکند که مشتمل بر جملهای است که میتواند شاهدی بر مطلب فوق باشد. وی میگوید: در مسافرت به مدینه همسفری داشتم که (به دلیلی) کمر به خدمت و «عبودیت» او بستم. بحارالانوار، ج ۲۷، ص ۱۵۴.
8. در روایات متعدد آمده است: بهترین نامها آن است که دلالت بر عبودیت کند، مثل عبدالله و عبدالرحمان و...؛ کلینی، الکافی، ج ۶، ص ۱۸.
9. محمد غزالی، شرح الاسماءالحسنی، مترجم: احمد حوارینسب، ص ۹۰.
10. شاید کسانی که واژه عبادت و عبودیت را به یک معنا گرفتهاند، اولاً عبودیت را «مصدر متعدی» فرض کردهاند و ثانیاً عبودیت مقصد یعنی عبودیت خداوند را منظور کردهاند. در اینجا مناسب است نظر امام خمینی درباره موضوع عبادت، که در مبحث «تعبدی و توصلی» علم اصول بیان کردهاند، آورده شود. ایشان میگویند: «عبادت واجب آن است که نیاز به قصد قربت دارد و آن بر دو قسم است؛ قسم اول عبادتی است که نفس عمل برای عبودیت و تقرب به خداوند تشریع شده است مثل نماز و حج که در زبان فارسی به آن «پرستش» میگویند. قسم دوم عملی است که نفس عمل برای تقرب به خداوند وضع نشده است، مثل زکات و خمس. این قسم هر چند عبادت است و بدون قصد قربت امتثال نمیشود، اما مصداق عبودیت وپرستش نیست». از سخنان ایشان استفاده میشود که عبادت به طور کلی عبارت است از عملی که با قصد قربت انجام شود، اما هر عبادتیپرستش خداوند نیست بلکه عملی که برای اظهار عبودیت خداوند وضع شده استپرستش است، خمینی، روحالله، تهذیبالاصول، ج ۱، ص ۱۱۱.
11. عنکبوت، ۴۵.
12. بقره، ۱۸۳.
13. محمدبن حبیبالله سبزواری نجفی، الجدید فی تفسیر القرآن المجید، ج ۴، ص ۱۸۵- آیتالله ناصر مکارم شیرازی، والاترین بندگان، ص ۱۷.
14. شهید مرتضی مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج ۲۳، ص ۴۹۵- این دو جریان در حالات امیرمؤمنان(ع) و حضرت سجاد(ع) نقل شده است.
15. ابن سینا، اشارات، ج ۳، نمط نهم، ص ۳۷۰.
16. الانفال، ۲۹.
17. عنکبوت، ۶۹.
18. سیدمحمود آلوسی، روحالمعانی، ج ۲۱، ص ۱۵.
19. شهید مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج ۲۳، ص ۴۹۳.
20. محمدبن حسن شیخ حر عاملی، وسائلالشیعه، ج ۱، ص ۳۸: «ما ضعف بدن عما قویت علیه النیه».
21. آیتالله جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج ۵، صص ۱۷۷-۱۷۲.
22- مائده،110.
23. آلعمران، ۴۹.
24. یوسف، ۹۳ و 96.
25. کافی، ج ۲، ص ۷۹.
26. یوسف، ۲۳ و 24.
27. آیتالله مکارم شیرازی، اخلاق در قرآن، ج ۲، ص ۳۱۹.
28. همو، مثالهای زیبای قرآن، ج ۲، ص ۳۱۲.
29. یوسف، ۸۶.
30. یعقوب جعفری، تفسیر کوثر، ج ۱، ص ۴۰۱.
31. آلعمران، ۱۷۳.
32. بقره، ۱۹۵ و۲۲۲؛ آلعمران، ۷۶ و ۱۴۶و 159؛ مائده، ۴۲؛ صف، ۴.
33. علاءالدین ابن حسام نوری، کنزالعمال، ج ۷، ص ۲۰۱.