kayhan.ir

کد خبر: ۲۷۲۵۶
تاریخ انتشار : ۲۸ مهر ۱۳۹۳ - ۱۸:۴۴

از خدمات باغچه‌بان تا خیانت مونته‌سوری

فرزند انسان همچون نهالی نورس می‌باشد که برای درآمدن از آب و گل و تبدیل شدن به درختی تنومند، نیازمند مراقبت مدام و مصون ماندن از آفات محیطی است. همانطور که باغبان دلسوز و کاربلد، از هیچ کاری برای مراقبت از نهالش دریغ نمی‌کند و آبیاری را با سمپاشی و هرس همراه کرده، در سوز سرما آن را می‌پوشاند و ساقه ظریف نهال را به چوبی راست و محکم می‌بندد تا آن را به مسیر درست رشد هدایت کند، والدین هم برای مصونیت کودکان خود از گزند طوفان حوادث و استقامت در کوران ناهمواری‌های روزگار پیش رو، آنچه از آداب باغبانی جسم و جانِ حاصل عمرشان وظیفه و در چنته دارند را به جا می‌آورند.
عباس علوی

اما از یک باغبان کاردان، کوتاهی در رسیدگی و اشتباه در مراقبت، پذیرفتنی نیست. اگر وی در آبیاری سهل‌انگاری کند، نهالش می‌میرد، اگر در برابر سرما آن را نپوشاند، خشک می‌شود و اگر آفت را به درستی تشخیص ندهد و از سم دیگری استفاده نماید، نهالش می‌پژمرد.
در باب اصول تربیت و بایدها و نبایدهای آن سخن بسیار گفته‌اند و هر کس بر اساس یک مکتب و مشرب فکری، آموزه‌های تربیتی مختص خود را ارائه کرده است، اما در این فرایند برخی اصول مبتنی بر فطرت و تخطی ناپذیرند، لذا تمامی نحله‌های تربیتی ناچار به پذیرش آن شده‌اند.
اسلام به عنوان یک مکتب مترقی که هدفش را ساختن انسان الهی می‌داند، معتقد به تربیت در دو ساحت فردی و اجتماعی است. متفکر شهید، استاد مطهری، از نظریه‌پردازان معاصر در زمینه تربیت اسلامی، بر فطری بودن این امر تأکید کرده و می‌گوید: «اگر انسان دارای یک سلسله فطریات باشد قطعاً تربیت باید با درنظر گرفتن همان فطریات صورت گیرد، چون تربیت یعنی رشد و پرورش دادن و این براساس قبول کردن یک سلسله استعدادها و به تعبیر امروزی‌ها یک سلسله ویژگیهای انسان است.» یعنی انسان تراز آن است بر اساس اصول فطری رشد کند و به همین ترتیب، دور شدن این آموزه‌ها از فطرت، انحراف تربیتی محسوب می‌گردد.
جایگاه تربیت در دوران کودکی
کودکان هر چه از روز تولد فاصله می‌گیرند مقاومت بیشتری در برابر یادگیری نشان می‌دهند. استاد مطهری در این رابطه اعتقاد دارد: «روح انسان در زمان کودکی، حالت قابل انعطافی دارد و مانند همان ماده شل است. هرچه انسان بزرگتر شود قابلیت انعطاف آن کمتر می‌شود، اینکه گفته اند: العلم فی الصغر کالنقش فی الحجر [علم آموزی در دوران کودکی همچون حکاکی روی سنگ است]. البته دانشمندان امروز هم به تربیت دوران کودکی بیشتر اهمیت می‌دهند. بچه ای که در کودکستان است از بچه دبستانی و بچه دبستانی از نوجوان دبیرستان و نوجوان دبیرستانی از جوان دانشگاه، جنبه پذیرشش بیشتر است.»
امروزه در عصر بعد از مدرنیسم و در زمانی که خانواده به اولویت چندم آدم‌ها بدل شده است، کودکان اگر با آغوش مادر بیگانه نباشند، حداقل از او حرف‌شنوی ندارند و گویا قرار است وظایف تربیتی تمام و کمال در ید مراکز نگهداری کودکان باشد که انحراف از همین جا شروع می‌شود! آن جا که هرگروهی تلاش می‌کند براساس اهدافی که در سر دارد سیستم فکری خود را، در راه سعادت یا شقاوت، در قالب آموزش‌های دوران کودکی،با استفاده ازبازی، اسباب‌بازی، شعر، داستان‌، تصویر و فیلم و به دست مربیان مراکز آموزشی در کودکان نهادینه کند.
در این میان نهادهای پشت پرده بین‌المللی وابسته به فراماسون‌ها با تفکرات مبتنی براندیشه‌های کابالا، اهداف خود را بسیار زیرکانه و با ایجاد تغییراتی ناپیدا در سیستم‌های آموزشی محبوب و کارآمدی همچون روش آموزشی مونته‌سوری دنبال می‌کنند. آن‌ها ابزارها و روش‌ها را با مفاهیم اندیشه‌ای تئوسوفیستی می‌آمیزند و در قالب انواع بازی‌ها و روش‌های جذاب و اثرگذار و به واسطه مربیانی که به این روش مجهز شده‌اند به کودکان می‌آموزند. البته منظور این نیست که مربیان مهدها همگی دست‌پرورده و جیره خواران این سیستم هستند! کما اینکه تعداد بسیار زیادی از آنان را افراد مومن و متعهد و پایبند به آداب دینی تشکیل می‌دهند، اما آنچه محل اشکال است سهل‌انگاری در انتقال مفاهیم و اندیشه‌های شیطانی کابالایی و خداناباورانه در چارچوب این قبیل روش‌ها می‌باشد.
استحاله اصول دینی
شاید عجیب به نظر برسد اما به جز «مهدکودک‌ها و مدارس قرآنی» هیچ شکل آموزشی- تربیتی مدون و برنامه ریزی شده ای در سراسر کشور در حال حاضر اجرا نمی‌شود. در طول ده سال گذشته نیز طرح تربیتی غربی مونته‌سوری به صورت «خودجوش» در اغلب مهدکودک‌ها و مدارس ابتدایی شهرهای بزرگ و کوچک کشور با سرعت قابل توجه و به شکل فراگیر به مرحله اجرا گذاشته شده است.
در روش مونته‌سوری بنا بر «استقلال کودک» گذارده می‌شود، به این نحو که در این سیستم بر اساس اصل «تجربه انگاری» هر آنچه از کودک سر می‌زند ناشی از طبیعت اوست. در این روش با بی‌قیدی تمام در مواجهه با کودک از هر گونه «آموزش» به نحو جدی سرباز زده می‌شود به نحوی که «خودآموزی» در مقابل «معلم محوری» به صورت جدی ترویج می‌شود. در واقع این سیستم در مقابل روش «پاداش و تنبیه» قرار دارد که آموزش «درست و غلط»، «حق و ناحق» و امور «اخلاقی و ضداخلاقی» را از سنین ابتدایی به کودک آموزش می‌دهد.
«معلمی شغل انبیاء است»؛ این جمله امام خمینی (ره) برآمده از دومین اصل مشترک همه ادیان توحیدی، یعنی «نبوت» است. این معلم است که در اولین مواجهه کودک با دنیا مفاهیم اولیه زندگی الهی را به وی آموزش می‌دهد. واضح است که در دوره انبیاء و اولیاء الهی «مهدکودک» وجود نداشته اما مفهوم تعلیم و تربیت از قدمتی به اندازه عمر بشر برخوردار است. با تکیه بر یکی ازاصول مونته سوری مبنی بر نفی شدید هر گونه آموزش و تاکید جدی بر امر انفعال مربی در قبال آموزش کودک، مفهوم نبوت و امامت نقض می‌گردد.
مثال دیگر در رابطه با انحراف در مفاهیم اساسی دینی، مربوط به یکی دیگر از اصول مهم در سیستم آموزشی مونته سوری یعنی مقابله جدی با شیوه آموزشی مبتنی بر «بشارت و انداز» است که روش تربیتی همه ادیان الهی است. با نقض آموزش بر اساس «پاداش و عقاب» اصل مهم «معاد» نیز در زندگی کودکی که با این اصول و در چنین دستگاه تربیتی رشد می‌یابد به صورت جدی زیر سوال می‌رود. علاوه بر اینکه «معاد» جز در قیامت تجربه‌پذیر هم نیست!
خانه کودک مونته‌سوری ایران حتی پا را فراتر نیز گذاشته است. گروه روان‌شناسی بازی این مرکز در تعریف «خویشتن‌داری» تأکید می‌کند: «مهار کردن افکار و اعمال خود به گونه‌ای که هرگونه فشار داخلی یا خارجی را متوقف سازید و به شیوه‌ای عمل کنید که آن را دوست می‌دارید و احساس می‌کنید درست است.» پیداست مروجان مونته‌سوری به سر باز زدن از تعالیم ادیان آسمانی بسنده نکرده‌اند و با دعوت مخاطبان خردسال خود به تکیه بر اصالت انسان، «انسان‌محوری» و تسلیم شدن در برابر احساسات شخصی را به جای «خدامحوری» در وجود آن‌ها نهادینه می‌سازند.
موارد فراوانی در این زمینه وجود دارد که حتی فراتر رفته و اصل وجود خدا را که محور مشترک تمام ادیان توحیدی است انکار می‌کند! در این روش از طریق بازی‌هایی همچون ساییدن دو سنگ به یکدیگر و پیدایش جرقه تلاش می‌شود نظریه ضدخدای «بیگ بنگ» (Big Bang) را به کودکان بیاموزند. در این نظریه که نظریه پرداز آن، استفان هاوکینگ، آشکارا و به طور رسمی وجود خدا را انکار کرده است، عامل پیدایش جهان یک «انفجار بزرگ» در آغاز خلقت قلمداد می‌شود که در ادامه بر اساس «نظریه تکامل» و نظریه «انتخاب طبیعی» (Natural Selection) داروین، شکل‌گیری زمین و حضور انسان و سایر موجودات زنده بر روی آن کاملاًاتفاقی بوده است!
این روش آموزشی همچنین اشکالات عدیده‌ای دارد که نه تنها در تضاد کامل با باورهای اسلامی قرار دارد، که در غرب نیز مورد مناقشه است. مونته‌سوری با تأکید بر انجام کلیه امور بصورت فردی و نهی از انجام کارهای گروهی به القاء و تقویت فردگرایی می‌پردازد. این مسأله بسیار مورد علاقه نظام سلطه اقتصاد لیبرال می‌باشد که اساس اندیشه‌هایش مبتنی بر «فردگرایی» و «سود محوری» است. آن‌چه بسیاری از اندیشمندان غربی را نگران کرده است همین تسلط نگاه فردگرایانه است که باعث فروپاشی خانواده و اخلاق در غرب شده است. علاوه بر این، از نظر منتقدان غربی تأکید این روش بر تجربه‌گرایی باعث کور شدن قوه تخیل و افت سطح خلاقیت در کودکان می‌شود.
مونته‌سوری اسلامی!
با اوصافی که از برخی ایرادهای وارده بر اندیشه‌های خداناباورانه و زمینه‌های انحرافی مستتر در آموزش‌های این روش آمد، در راستای اصلاح روش‌های تربیتی با تأکید بر متون دینی دو دیدگاه وجود دارد.
در یک دیدگاه اعتقاد بر این است که مونته‌سوری یک سیستم فراگیر جهانی است که امکان نادیده گرفتن آن وجود ندارد! لذا باید آن را پذیرفته و در این چارچوب آموزشی عناوین دینی و مذهبی را گنجانید. حامیان این دیدگاه استحاله‌شده در مبانی غربی که عموماً از واردکنندگان و مروجان مونته‌سوری بوده و اینک با پی بردن به عواقب سهمگین این روش، آموخته‌های خود را در بوته نقد و رد می‌بینند، با‌ آن‌که ممکن است علاقه و ارتباط پنهانی با سکانداران بین‌المللی آن نداشته باشند، اما در حقیقت حاضر به پذیرش حذف این سیستم خطرناک نبوده و در برابر تولید و اجرای روش‌های جایگزین مقاومت می‌کنند. ایراد بزرگ این دیدگاه استفاده از ظاهر آیات و روایات اما در چارچوب و در تأیید همان مفاهیم مورد نظر مونته‌سوری است. این دیدگاه یادآور نگاه مارکسیست‌های وطنی است که در مواجهه با اسلام ناب تقلا می‌کردند با آوردن آیات و احادیث در کنار دیدگاه‌های مارکس و لنین به توجیه و تطهیر آراء مارکسیستی و ارائه خوانشی مبتذل از اسلام عدالت‌طلب مبادرت کنند!
غیر از خدا هیچ کس نبود...
اما در دیدگاه دوم، اصل بر مطالعه منابع دینی و تولید روش‌های آموزش بومی و ریشه‌دار در آموزه‌های دینی و ملی است. طرفداران این نگاه اعتقاد دارند باید مفاهیم دینی و ملی را با  «ابزارها و روش‌های بومی» همراه کرد. همانطور که مادران این سرزمین همواره داستان آخر شب را در کنار رختخواب کودکانشان  با «یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود» شروع می‌کردند و درجوار گاهواره نوزادشان با انگشت اشاره به وحدانیت خدا اشاره می‌کردند، پس باز هم می‌توان با ابداع روش‌های آموزش بدیع اعم از بازی، اسباب‌بازی، عبارات و تمثیل‌های جذاب، منابع دینی را با روش‌های ساده و بومی به کودکان بیاموزند. این مهم، آرزویی دست نیافتنی و دور از ذهن نیست، که در همین کشور افرادی بوده‌اند که به ابتکار در فرایندهای آموزش دست زده و ماندگار شده‌اند. جبار باغچه‌بان نمونه‌ای روشن در این زمینه است. کمتر از صد سال پیش، باغچه‌بان علی‌رغم دشواری‌های وسیع چاپ و کلیشه، انتشار کتاب‌های ویژه کودکان را با نقاشی‌هایی که خود می‌کشید آغاز کرد. روش شفاهی در تعلیم ناشنوایان، آموزش روش حساب ذهنی به ناشنوایان، گاه‌نما که وسیله‌ای برای نشان دادن پستی و بلندی‌های اقیانوس‌ها روی نقشه به کودکان، الفبای گویا و گوشی استخوانی یا تلفن گنگ از نوآوری‌های این معلم دلسوز برای کودکان ناشنوای این سرزمین بوده است. آیا ایجاد روش‌های نو برای کودکانی که حتی مشکل شنوایی ندارند سخت‌تر و پیچیده‌تر از کاری است که جبار باغچه‌بان یک قرن پیش وبدون کمترین امکاناتی به انجامش همت گماشت؟
حضرت امیر(ع) نیز در نامه 31 نهج‌البلاغه خطاب به فرزندشان امام حسن(ع)، مرامنامه تربیت اصیل دینی را بیان کرده‌اند که لبریز از معارف ناب علوی است.
«پسرم! هنگامى كه ديدم ساليانى از من گذشت، و توانايى رو به كاستى رفت، به نوشتن وصيّت براى تو شتاب كردم، و ارزش‏هاى اخلاقى را براى تو بر شمردم. پيش از آن كه أجل فرا رسد، و رازهاى درونم را به تو منتقل نكرده باشم، و در نظرم كاهشى پديد آيد چنانكه در جسمم پديد آمد، و پيش از آن كه خواهش‌ها و دگرگونى‏هاى دنيا به تو هجوم آورند، و پذيرش و اطاعت مشكل گردد، زيرا قلب نوجوان چونان زمين كاشته نشده، آماده پذيرش هر بذرى است كه در آن پاشيده شود. پس در تربيت تو شتاب كردم، پيش از آن كه دل تو سخت شود، و عقل تو به چيز ديگرى مشغول گردد، تا به استقبال كارهايى بروى كه صاحبان تجربه، زحمت آزمون آن را كشيده‏اند، و تو را از تلاش و يافتن بى‏نياز ساخته‏اند، و آنچه از تجربيّات آنها نصيب ما شد، به تو هم رسيده، و برخى از تجربيّاتى كه بر ما پنهان مانده بود براى شما روشن گردد.
پسرم! ... از هر چيزى مهم و ارزشمند آن را، و از هر حادثه‏اى، زيبا و شيرين آن را براى تو برگزيدم، و ناشناخته‏هاى آنان را دور كردم، پس آنگونه كه پدرى مهربان نيكى‏ها را براى فرزندش مى‏پسندد، من نيز بر آن شدم تو را با خوبى‏ها تربيت كنم، زيرا در آغاز زندگى قرار دارى، تازه به روزگار روى آورده‏اى، نيّتى سالم و روحى با صفا دارى.
پس در آغاز تربيت، تصميم گرفتم تا كتاب خداى توانا و بزرگ را همراه با تفسير آيات، به تو بياموزم، و شريعت اسلام و احكام آن از حلال و حرام، به تو تعليم دهم و به چيز ديگرى نپردازم. امّا از آن ترسيدم كه مبادا رأى و هوايى كه مردم را دچار اختلاف كرد، و كار را بر آنان شبهه ناك ساخت، به تو نيز هجوم آورد، گر چه آگاه كردن تو را نسبت به اين امور خوش نداشتم، امّا آگاه شدن و استوار ماندنت را ترجيح دادم، تا تسليم هلاكت‏هاى اجتماعى نگردى، و اميدوارم خداوند تو را در رستگارى پيروز گرداند، و به راه راست هدايت فرمايد، بنا بر اين وصيّت خود را اينگونه تنظيم كرده‏ام. پسرم! بدان آنچه بيشتر از به كار گيرى وصيّتم دوست دارم ترس از خدا، و انجام واجبات، و پيمودن راهى است كه پدرانت، و صالحان خاندانت پيموده‏اند. زيرا آنان آنگونه كه تو در امور خويشتن نظر مى‏كنى در امور خويش نظر داشتند.»