kayhan.ir

کد خبر: ۲۷۱۸۵۲
تاریخ انتشار : ۰۳ شهريور ۱۴۰۲ - ۲۲:۴۰

اخبار ویژه

 

گزارشگر بی‌بی‌سی: نشست بریکس نشانه دیگری از افول غرب است
خبرنگار بی‌بی‌سی در ژوهانسبورگ آفریقای جنوبی معتقد است برگزاری نشست بریکس در این کشور، نشانه دیگری از فاصله گرفتن آفریقا از غرب است.
اندرو‌هاردینگ در تحلیلی نوشت: یکی از متمول‌ترین نقاط آفریقا این هفته میزبان همايشی بین‌المللی بود که‌ آمیزه‌ای است از غرور، احساس آسودگی و ‌اندکی ناراحتی. سندتون محله پرزرق و برق بانکی حومه شهر ژوهانسبورگ رو به فرسودگی آفریقای جنوبی- مکان برگزاری تازه‌ترین جلسه گروه بریکس است. بریکس، مجموعه‌ای بلندپرواز اما نامتجانس از کشورهایی است (شامل برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی) که مایل‌اند تصور تسلط غربی‌ها را بر امور جهانی به چالش بکشند. ده‌ها کشور دیگر برای پیوستن به این مجموعه در صف ایستاده‌اند.
مقامات آفریقای جنوبی از نقش میزبانی خود لذت می‌برند- و با افتخار سیلی از ای‌میل‌ها را به حساب‌های روزنامه‌نگاران روانه می‌کنند و به آنها اخبار جلسات صبحانه بریکس، نمايشگاه‌های تجاری، گفت‌وگوهای جمعی و چیزهایی از این قبیل را می‌دهند.
این میزان از ‌اشتیاق و هیجان رسمی در چشم بعضی از ناظران نشانه‌ای است از اینکه این کشور با چه سرعت و فاصله‌ای دارد از غرب دور می‌شود و نه فقط به سوی جهانی چندقطبی می‌رود، بلکه با استواری به سوی چین و تا حدود کمتری وارد مدار روسیه می‌شود.
در یک جلسه پیش از همایش بریکس متشکل از وزاری خارجه در کیپ‌تاون، یک روزنامه‌نگار روس در یک کنفرانس خبری به سوی من خم شد و گفت: «بهشت حقوق بشرتان را در غرب برای خودتان نگه دارید. ما داریم جهان را از نو می‌‌سازیم.»
بریکس شاید هنوز در دوران نوباوگی‌اش باشد ولی- دست کم در بعضی حلقه‌ها- حس راستین و تکان‌دهنده‌ای از انرژی و هیجان را ایجاد می‌کند. یکی از همکارانی که در یک کارگاه سیاست خارجی که به تدبیر دولت آفریقای جنوبی برگزار شد حضور پیدا کرده بود با من سخن از اجماع عظیمی گفت که چین را آینده جهان می‌داند و غرب را رو به افول.
دولت آفریقای جنوبی در برابر ماجرای جنگ در اوکراین، مجموعه‌ای از واکنش‌های آشفته و درهم‌جوش داشته است- ابتدا حمله را محکوم کرد، بعد آشکارا از محکوم کردن آن امتناع کرد و سپس ناتو را مقصر دانست و از آقای پوتین ستایش کرد و خود را میانجی صلح معرفی کرد، میزبان مانورهای دریایی روسیه شد و با عجله کار خود را برای واشینگتن توضیح داد و گه‌گاه مواضع گفتاری کرملین را تکرار کرد.
مسکو- به خاطر سرگی لاوروف وزیر خارجه پرسفرش و پیام‌‌های رسانه‌ای هوشمندانه- با موفقیت توانسته است- پس از دهه‌ها عدم حضور در این قاره- خود را به عنوان جایگزینی قابل اتکا برای نفوذ «استعماری» غرب در آفریقا مطرح کند.
نسخه غربی بریکس کجاست؟ بریتانیا یک «وزیر آفریقا» دارد- ولی تقریباً هیچ کس تا به حال به خودش زحمت نداده که این شغل را بیش از یک سال حفظ کند. دلبستگی به طرح‌های توسعه، شرایط سخت‌گیرانه و دعوت‌های گزینشی از رهبران عزیزکرده آفریقایی همگی این ادعا را تقویت کرده است که فرانسه، بریتانیا و سایر قدرت‌های سابق استعماری هنوز هم این قاره را چون بحرانی ملال‌آور تلقی می‌کنند که باید مدیریتش کرد نه اینکه شریکی باشد که بتوان از او حمایت کرد. نقش ارتش‌های غربی- سربازان فرانسوی و پهپادهای آمریکایی به طور خاص- در جاهایی مثل نیجر و سومالی باعث واکنش‌های بسیار شدیدی شده است. تمام اینهاست که توضیح می‌دهد چرا چشم‌انداز جایگزینی بریکس در این قاره دارد ریشه می‌دواند و چرا این بلوک می‌تواند با صدای بلند و با اعتماد به نفس در سالن‌های کنفرانس سندتون موضع‌اش را مطرح کند.

تودهنی پیشاپیش گالوپ به یک بزک‌کاری درباره آمریکا
روزنامه اعتماد در تحلیلی فاقد سند و منبع و برخلاف نظرسنجی‌های موجود مدعی شد مردم ایران متحد شدن با کشورهای غربی را بر دیگر کشورها ترجیح می‌دهند.
این روزنامه به قلم متهم پرونده فروش اطلاعات به بیگانگان نوشت: «یکی از پیمایش‌های موسسه نظرسنجی «عرب بارومتر»‌، سنجش محبوبیت کشورهای دیگر نزد شهروندان عرب است. برای نمونه محبوبیت آمریکا از حداکثر ۶۹ درصد در مراکش آغاز و تا ۱۵ درصد در فلسطین به پایین‌ترین حد خود می‌رسد. همچنین محبوبیت چین نیز از ۶۴ درصد باز هم در مراکش آغاز و تا ۳۴ درصد در فلسطین می‌رسد و کشورهای دیگر در میانه این ارقام هستند. نکته جالب در پاسخ به پرسشی است که تمایل شهروندان را به روابط اقتصادی با این کشورها می‌سنجد و مردم همه کشورهای گوناگون عربی در مقایسه با آمریکا، تمایل بیشتری را به روابط اقتصادی با چین ابراز داشته‌اند و در نقطه مقابل همه شهروندان عرب قدرت اقتصادی آمریکا را تهدید حیاتی‌تری از چین شمرده شده‌اند... در ایران هم نظرسنجی‌های مشابهی در سال‌های گذشته انجام شده[؟!]، ‌گرچه با تفاوت‌هایی. ولی مسئله مهم این است که متحد بودن با کدام کشور را ترجیح می‌دهید؟ چین پس از اروپا و آمریکا و روسیه رتبه چهارم را داشته است. این وضعیت ناشی از رویکردی است که مردم به سیاست خارجی دولت دارند. به عبارت دیگر این رویکرد مردم بیش از اینکه مبتنی بر شواهد و دلایل مستند و قوی و ظرفیت‌های چین باشد، علت‌های دیگری دارد. علت اصلی نیز بی‌اعتمادی به سیاست خارجی کشور است که نتیجه وضعیت داخلی و اقتصادی آن چنین شده است که امروز شاهد آن هستیم. از این وضعیت نتیجه مهمی می‌توان گرفت. اینکه اگر حکومت‌ها نتوانند اعتماد مردم خود را به سیاست‌های رسمی و جاری جلب کنند، مجموعه‌ای از ظرفیت‌های خود را برای اتخاذ سیاست‌های مطلوب نیز از دست خواهند داد».
فضا‌سازی بی‌سند روزنامه زنجیره‌ای در حالی است که نظرسنجی اردیبهشت‌ماه امسال موسسه گالوپ نشان می‌داد با وجود همه تلاش‌ها برای بزک کردن آمریکا، ملت ایران در غرب آسیا بالاترین بی‌اعتمادی را نسبت به آمریکا دارند. طبق این نظرسنجی موسسه آمریکایی، «۸۱ درصد مردم ایران اعتمادی به آمریکا ندارند. مردم تونس، ترکیه، فلسطین و عراق با ۷۸ تا ۷۵ درصد، در رده‌های بعدی قرار دارند. همچنین اکثریت مردم در۱۳ کشور مسلمان، به تعهد آمریکا برای دموکراسی و اینکه اجازه دهد آینده سیاسی خود را بسازند، باور ندارند. ۲۰ سال پس از حمله آمریکا به عراق، ۷۲ درصد مردم عراق نسبت به اهداف آمریکا تردید دارند و فقط ۲۶ درصد بر این باورند که آمریکا در تعهد دموکراسی جدی است. در افغانستان، تنها ۱۴ درصد معتقد به تعهد آمریکا بودند. همچنین اکثریت مردم، جدیت آمریکا درباره بهبود وضعیت اقتصادی را رد کردند.۶۰ درصد مردم عراق گفتند در مقایسه با قبل از حمله آمریکا وضعیت معیشت بدتر شده است».
نکته دیگر نگاه و تلقی افکار عمومی آمریکا درباره این کشور است. طبق نظرسنجی مرداد سال گذشته یواس‌ای تودی: فقط ۳۸ درصد از بزرگسالان آمریکایی، به آمریکایی بودن خود افتخار می‌کنند. همچنین بنابر اعلام فاکس‌نیوز به نقل از نظرسنجی جدید، ۸۸ درصد شهروندان معتقدند آمریکا در مسیری اشتباه در حال حرکت است. نظرسنجی چندی قبل فاکس‌نیوز هم نشان داد: 70 درصد مردم آمریکا امیدی به بهبود وضعیت آینده کشورشان ندارند و به شکل بی‌سابقه‌ای بر این باورند که وضعیت زندگی برای نسل آینده بهتر نخواهد شد.

آن کارنامه اقتصادی منفی و این اعتماد به نفس بالا!
اظهارات سؤال برانگیز یکی از مقامات دولت سابق نشان داد که چگونه دولت‌های یازدهم و دوازدهم، با آمار‌سازی، دست بردن در آمارها و تغییر واقعیت‌ها برای خود کارنامه و عملکرد می‌تراشیدند.
روزنامه ایران در گزارشی، نوشت: کسری بودجه 480 هزار میلیارد تومانی در سال 1400 و خالی گذاشتن خزانه، ناترازی برق، گاز و بنزین، باقی گذاشتن بیش از 500 هزار میلیارد تومان بدهی تنها به شکل اوراق مالی و از همه مهم‌تر، نابود کردن سرمایه‌های اجتماعی دولت در مقاطع مختلف از جمله در ماجرای بورس، و شبیخون بنزینی در آبان سال 98، مهم‌ترین موارد عملکرد دولت مورد حمایت آقای نوبخت است. با این حال مشخص نیست وی و دیگر مسئولان دولت گذشته با چه رویی می‌توانند همچنان در افکار عمومی ظاهر شده و به تمجید از عملکرد خود بپردازند!
رئیس‌سازمان برنامه و بودجه دولت روحانی پس از طرح آمارهای دروغین از وضعیت بدهی دولت قبلی و فعلی، به تازگی با انتشار متنی در صفحه شاخصی خود در فضای مجازی تلاش کرد عملکرد دولت متبوع خود در زمینه رشد اقتصادی را افتخارآمیز جلوه دهد. «آیا التفات دارید که طبق گزارش شماره 110 بانک مرکزی، رشد اقتصادی سال 99 معادل 4.1 درصد و در بهار 1400 برابر 6.7 درصد و مستند به گزارش رسمی مرکز آمار، رشد اقتصادی 1392-1396 بیش از 4.7 درصد و در سال 1395 برابر 14.2 درصد بود؟»
اما نگاهی به آمارهای مرکز آمار، وضعیت اسفناک رشد اقتصادی در دولت گذشته را به خوبی نشان می‌دهد. همان‌طور که از آمارها پیداست، رشد اقتصادی در سال‌های پایانی دولت گذشته کاهش شدیدی داشته است. همچنین رشد 14.2 درصدی سال 95 هم عمدتاً به خاطر فروش نفت بوده و هیچ ارتباطی با بخش غیرنفتی اقتصاد کشور ندارد. با این حال در دولت سیزدهم با وجود کرونا، تحریم و بدون پذیرش شروط FATF، رشد اقتصادی به بالای 4 درصد رسید.
نگاهی به وضعیت تشکیل سرمایه به عنوان عامل حیاتی مؤثر بر رشد اقتصادی، عمق فاجعه اقتصادی رخ داده در دولت مورد حمایت نوبخت را به وضوح نشان می‌دهد. طبق آمارهای مرکز آمار، نرخ تشکیل سرمایه ثابت در دولت گذشته زیر صفر بوده است. این یعنی نه تنها سطح سرمایه ثابت کشور در دولت گذشته بیشتر نشده، بلکه بخش بسیار زیادی از آن از بین رفته و مستهلک شده است.
مرکز آمار به تازگی با انتشار آمار هزینه و درآمد خانوار، اطلاعات مهمی درباره وضعیت توزیع درآمد در کشور در سال 1401 منتشر کرد. طبق گزارش مرکز آمار، شکاف طبقاتی در سال 1401 کاهش یافته به طوری که ضریب جینی به عنوان معیاری برای ‌اندازه‌گیری نابرابری در توزیع درآمد از 39.4 درصد در سال 1400 به 38.8 درصد در سال 1401 کاهش یافته که نشان‌دهنده کاهش شکاف طبقاتی و کمتر شدن نابرابری اقتصادی است. به گواه بسیاری از کارشناسان اقتصادی، کاهش شکاف طبقاتی در سال 1401 به دلیل اصلاح سازکار حمایتی دولت به شکل حذف ارز 4200 تومانی از کالاها و تخصیص یارانه مستقیم به مردم بود.
یکی دیگر از بحران‌هایی که یاران نوبخت در دولت گذشته برای مردم و دولت سیزدهم به ارث گذاشتند، تورم بی‌سابقه در نیم قرن اخیر بود. در چنین شرایطی دولت تلاش کرد با کنترل رشد نقدینگی، عامل اصلی رشد تورم را مهار کند تا تورم به شکل ریشه‌ای و نه موقتی کاهش یابد. جدیدترین آمارهای بانک مرکزی نشان می‌دهد نرخ رشد نقدینگی که در مهر 1400 به 42.8 درصد هم رسیده بود، در تیرماه سال‌جاری به 27.5 درصد کاهش یافته که کاهش بیش از 15 درصد در کمتر از 2 سال را نشان می‌دهد.
موارد فوق البته بخش کوچکی از بحران‌هایی است که دولت روحانی تنها در حوزه اقتصادی برای مردم و دولت سیزدهم به ارث گذاشت. هدررفتن ده‌ها میلیارد دلار ذخایر ارزی کشور در قالب سیاست ارز 4200 تومانی و تحمیل خسارات سنگین به اقتصاد کشور در پی این سیاست، کسری بودجه 480 هزار میلیارد تومانی در سال 1400 و خالی گذاشتن خزانه، ناترازی برق، گاز و بنزین، باقی گذاشتن بیش از 500 هزار میلیارد تومان بدهی تنها به شکل اوراق مالی و... بخشی از عملکرد دولت مورد حمایت نوبخت است.  
در همین حال مرور آمار چهار ساله پایانی دولت روحانی حاکی از این است که متوسط رشد اقتصادی کشور در این دوره نیم درصد بوده است!

روایت شرق از لاف گزاف اصلاح‌طلبان درباره سرمایه اجتماعی
روزنامه شرق معتقد است اصلاح‌طلبان درباره سرمایه اجتماعی و مسائلی از این دست فقط لاف گزاف می‌زنند.
این روزنامه در تحلیلی به قلم مهدی شیرزاد (پسر احمد شیرزاد، عضو فراکسیون مشارکت در مجلس ششم) نوشت: این روزها در محافل سیاسی اصلاح‌طلبان عبارت «سرمایه اجتماعی» را زیاد می‌شنویم. اصلاح‌طلبان مخالف شرکت در انتخابات مدعی‌اند که حضور اصلاح‌طلبان در انتخابات، ته‌مانده سرمایه اجتماعی این جریان سیاسی را از بین می‌برد. مدعی‌اند که مواضع اصلاح‌طلبان در همراهی با مطالبات جامعه پس از جنبش زن، زندگی، آزادی، سرمایه اجتماعی این جریان را افزایش داده است و رغبت جامعه به ایشان بیشتر شده است. این مدعاها، هیچ‌کدام سنجیده و آزمون نشده‌اند.
مدتی است که برخی اصلاح‌طلبان رویکرد «اصلاحات جامعه‌محور» را برگزیده‌اند. تاکنون کمتر توضیح داده شده که منظور از اصلاحات جامعه‌محور چیست و چه ویژگی‌هایی دارد. مهم‌ترین نقد نگارنده به اصلاح‌طلبان این است که توجه به کارکرد نهادها و سازمان‌های اجتماعی را وانهاده‌اند یا کم‌رنگ کرده‌اند و عمده تمرکزشان را معطوف به دموکراتیک‌بودن ساختارها کرده‌اند و تصور می‌کنند این تمرکز برای آنها اعتماد و در نتیجه سرمایه اجتماعی به ارمغان می‌آورد.
می‌توان درباره سرمایه اجتماعی اصلاح‌طلبان و تغییرات آن، این پرسش‌ها را مطرح کرد: 1- تغییرات رأی اصلاح‌طلبان در انتخابات‌های گذشته چگونه بوده و چه روندی داشته است؟ 2- آیا بر تعداد احزاب، نهادهای مدنی و انجمن‌هایی که تعلقی به اصلاح‌طلبان دارند، اضافه شده است؟ 3- آیا احزاب اصلاح‌طلب، در سال‌های اخیر، توفیقی در عضوگیری داشته‌اند؟ یعنی آیا مجموعا بر تعداد اعضای احزاب اصلاح‌طلب اضافه شده است؟ آیا تغییری در فراوانی هواداران این احزاب داشته‌ایم؟ آیا رسانه‌های اصلاح‌طلب در جذب مخاطب بیشتر، توفیقی داشته‌اند؟ روند تغییرات تعداد دنبال‌کنندگان این رسانه‌ها در شبکه‌های اجتماعی چگونه بوده است؟ این روند، درباره رقبای اصلاح‌طلبان به چه صورتی بوده است؟ 4- آیا احزاب اصلاح‌طلب، به نسبت گذشته، در جذب منابع مالی توفیق بیشتری داشته‌اند؟ آیا کمک‌های مالی مردم به این احزاب یا میزان دریافت حق عضویت اعضا در این احزاب، افزایش داشته است؟ آیا میزان وقتی که در این احزاب (به نفر – ساعت) صرف می‌شود، تغییری داشته است؟
من، بر مبنای مشاهده مشارکتی فعال و اطلاعی که کم‌وبیش از وضعیت احزاب اصلاح‌طلب دارم، پاسخ‌هایی برای سؤالات بالا دارم که در این مجال نمی‌گنجند؛ اما مخلص کلام اینکه تا زمانی که کلاه خود را قاضی نکنیم و واقع‌بینانه پاسخ روشنی به سؤالات فوق و امثال آنها نداشته باشیم، هر نوع سخنی درباره سرمایه اجتماعی و کم و زیاد شدن آن، فراتر از شعار و ادعای گزاف نیست. مثلا اگر مدعی هستیم که شرکت ‌نکردن ما در انتخابات، بر سرمایه اجتماعی ما می‌افزاید، باید بتوانیم نشان دهیم پیرو چنین موضعی، بر تعداد هواداران و اعضای ما افزوده شده است، یا تعداد افراد بیشتری حاضر شده‌اند به ما کمک مالی کنند تا بتوانیم ایده‌های‌مان را پیش ببریم یا رسانه‌های ما با اقبال بیشتری روبه‌رو می‌شوند.