kayhan.ir

کد خبر: ۲۷۱۵۳
تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱۳۹۳ - ۱۹:۲۳
سنجش ایدئولوژی‌های مدرن- 9

ظهور اقتصاد سرمايه سالارمدرن (پاورقی)


Research@kayhan.ir
شهریار زرشناس
در واقع از اواخر قرن سيزدهم (وشايد حتي كمي زودتر)‌ تدريجاً انسان جديدي به نام انسان مدرن ظهور مي‌كند كه صورت مثالي‌اش، انسان بورژوا است. صورت مثالي انسان بورژوا در حد فاصل قرون چهارده تا پايان شانزده ميلادي به طور تام و تمام بر همة وجوه و شئون زندگي فردي و جمعي بشر مدرن حاكم مي‌گردد و تدريجاً از اوايل قرن هفدهم، كوشش‌هاي مستمر تئوريك به منظور تبيين هويت وي و نيز توجيه و حتي تمجيد از او آغاز مي‌گردد. از اين‌رو است كه تدريجاً «هواي نفس» به امري ممدوح بدل مي‌گردد و تسليم شدن به «هواي نفس» امري معقول و مطلوب دانسته مي‌شود كه با قدرت‌گيري نظام سرمايه‌داري مدرن از حدود قرن هفدهم، ديگر به صراحت و در آثار مكتوب و تئوري‌پردازي‌ها، «جوهر ستودني هواي نفس» از طرف مدرنيست‌ها، در سودمحوري اقتصادي سوداگرانه تعريف مي‌شود و ستايش مي‌گردد. اين‌گونه است كه بشر مدرن به اين كه حيوان اقتصادي سوداگر استثمارگر و «انسان در ذيل پول» (هرچند بريده از انسانيت) باشد، صراحتاً مباهات مي‌كند. بدين‌سان اخلاقياتي ظهور مي‌كند كه خودخواهي و خودپرستي و سودطلبي نامشروع استثمارگرانه را امري پذيرفتني و فراتر از آن معقول و مطلوب مي‌داند و اساساً حقيقت بشر را با اين ويژگي خودخواهي سوداگرانة سودجويانه تعريف مي‌كند. در عالم غرب مدرن، بشر تجسم «نفس امّاره» است و عقل و ارادة او تابع و بلكه فراتر از آن عين شهوات نفس اماره (در گام اول و بيش از هر چيز شهوت سودمحوري سكولار- اومانيستي و پس از آن شهوت لذت‌طلبي جنسي نامشروع و نامشروط و نامحدود و سكولاريستي) است. همان‌گونه كه ديويدهيوم فيلسوف انگليسي عصر ظلماني به اصطلاح روشنگري به اين نكته اشاره كرده و گفته است: «عقل فقط بردة هواهاي نفساني (شهوات) است و بايد هم باشد». بشر مدرن به لحاظ ماهيت بيش از هر چيز و پيش از هر چيز، حيوان اقتصادي سودجوي سودطلب نامشروع و حيوان در ذيل پول است و هويتش را از نسبتي كه با طبقات اقتصادي- اجتماعي مدرن (و در اصل در نسبت با سرمايه) دارد، و در ذيل مفهوم طبقه‌اي كه به آن تعلق دارد به دست مي‌آورد و اين تعلق طبقاتي، حجابي است نفساني كه او را بيش از پيش از فطرت و نيز حقيقت انسانيت دور مي‌سازد.
سودجوييِ نامحدودِ نامشروطِ نامشروعِ دم‌افزون (سودجويي سكولار- اومانيستي) ‌به لحاظ تاريخي، پديداري جديد است كه در عالم غرب مدرن ظاهر گرديده و در عوالم تاريخي غيرمدرن و ماقبل مدرن و تمدن‌هاي شرقي و غيرمدرن سابقه و نظيري نداشته است. رابرت‌هايلبرونر در اين خصوص مي‌نويسد:
اين سودجويي، اين فكر كه هركس بايد مدام درپي بهبود زندگي مادّي خويش باشد، فكري است كه براي بيشتر مردمان طبقات پايين و متوسط در مصر، يونان و رم ناآشنا و بافرهنگ قرون وسطي كاملاً بيگانه بوده است و فقط در دورة رنسانس و دورة اصلاحات در همه‌جا پراكنده شده، درحالي كه غيبت آن در بين اكثر تمدن‌هاي شرقي محسوس است. اين مشخصة اجتماعي كه در همه‌جا خودنمايي مي‌كند، چيزي شبيه صنعت چاپ، كاملاً تازه است.
در واقع ظهور و سيطرة مفهوم «سودمحوري سكولار- اومانيستي» محصول غرب مدرن است و حتي در تاريخ غرب (پيش از دوره مدرن) ظهور و سيطره‌اي نداشته است، و كاملاً به عكس، اساساً هر نوع رويكرد سودمحورانة سكولار- اومانيستي و مال‌اندوزي نامحدود نامشروط سرمايه سالارانه، شديداً تقبيح مي‌شده و «به منزلة پليدترين تمام هواهاي نفساني و مُهلك‌ترين گناهان كبيره» محسوب مي‌گرديده است.
بشر مدرن كه صورت مثالي آن با مفهوم «انسان بورژوا» ‌بيان مي‌گردد، يك حيوان اقتصادي (سودمحور و سودجوي سكولار- اومانيست) خود بنيادانديش است. انسان بورژوا در ظهور اجتماعي و عيني خود در هيأت طبقات اقتصادي- اجتماعي مدرن پديدار مي‌گردد.
ب) ظهور اقتصاد سرمايه سالارمدرن
ليبراليسم كلاسيك و همة صور ديگر ليبراليسم، ايدئولوژي نظام سرمايه‌داري سكولار مدرن و طبقه سرمايه‌دار مدرن هستند. اساساً ليبراليسم (اعم از ليبراليسم كلاسيك، نئوليبراليسم، ليبراليسم، سوسيال- دموكراتيك) به عنوان ايدئولوژي‌هاي مدافع منافع سرمايه‌داران و طبقه سرمايه‌دار سكولار مدرن (اشرافيت سرمايه‌دار) در مقابله و مبارزه و رقابت با ديگر ايدئولوژي‌هاي مدرن (كه نماينده و مدافع منافع ديگر طبقات اجتماعات مدرن هستند) و نيز انديشه‌‌ها و آرمان‌هاي غيرمدرنيستي مخالف سرمايه‌سالاري مدرن پديدار گرديد و بسط يافته است.
نظام سرمايه سالاري مدرن چيست؟ پيش از پرداختن به بحث دربارة نظام سرمايه‌سالاري و سرمايه‌داري مدرن بايد بر اين نكتة مهم تأكيد نماييم كه نظام سرمايه‌داري سكولار- اومانيستيِ مدرن ماهيتاً با نظام‌هاي ثروت‌اندوزي ماقبل مدرن تفاوت دارد و اساساً «سرمايه» مفهوماً متفاوت از «ثروت» است. «سرمايه» واقعيت اقتصادي- اجتماعي‌اي است كه به عصر مدرن تعلق دارد. در يك عبارت كوتاه بايد گفت كه سرمايه، صورت اقتصاديِ سوبژكتيويته و اومانيسم است. ثروت‌هاي حاكمان و پادشاهان در دوره‌هاي ماقبل مدرن هرچقدر هم كه عظيم بود، سرمايه محسوب نمي‌شد. سرمايه در عالمي پديدار مي‌شود كه جوهر و جان‌مايه‌اش، نسبتِ خودبنيادانگارانة نفسانيت مدارِ بشر با خود و باديگران است. سرمايه، «صورت اقتصادي مدرنيته» است؛ همان‌گونه كه ماكياوليسم، صورت سياسي مدرنيته است. به هر نوع ثروتي، سرمايه اطلاق نمي‌شود. سرمايه، ثروتِ سيّال در حركت سودمحورِ سودجويي (سودمحوري سكولار- اومانيستي) است كه ارزش آن در به كارگيري آن به منظور انباشت و سپس سودافزايي و ايجاد سرمايه بيشتر از طريق استثمار طبيعت و انسان و همة اشياء و امور عالم است. سرمايه از طريق تصرف استيلاطلبانه و استثمارگرانه در عالَم و آدم و برپايه نيروي محرك دروني‌اي به نام حرص و آزِ بي‌پايان و نامحدود و نامشروع و نامشروط سودجويي، در يك حركت مداوم بهره‌كشانه براي خود مدارهايي ايجاد مي‌كند و در هر حركت خود در يك مدار، پروسة حركت به سمت كسب سود به هر قيمت و تحت هر شرايط (يعني بي‌توجه به آموزه‌هاي ديني و احكام شرعي و حتي تعاليم اخلاقي معنوي) و انباشت سرمايه و باز حركت به سمت سود بيشتر و انباشت مجدد را به صورت لاينقطع ادامه مي‌دهد.
محرّك سرمايه در اين حركت و ايجاد مدارهاي سرمايه‌سالارانه‌ اساساً سودجويي سكولار-  اومانيستي (ونه سودطلبي محدود و مشروع وا خلاقي كه مورد تأييد دين است و حدود و چارچوب آن‌را شريعت الهي تعيين كرده) است. سرمايه تجسم نسبت اومانيستي- سوبژكتيويستيِ انسان با عالم و با ديگر انسان‌‌ها در وجه اقتصادي است. سرمايه چون از منطق سودجوييِ نامشروع پيروي مي‌كند و از طريق استثمار طبيعت و نيروي كار انسان و بهره‌كشي ويرانگر (ونه بهره‌منديِ مشروعِ عقلانيِ همدلانه با طبيعت) از عالَم و آدم به انباشت و خودافزايي مي‌پردازد، ذاتاً نامشروع و ناسازگار با عالم ديني است. سرمايه، وجهي (وجه اقتصاديِ) طغيان و استكبار بشر مدرن (بشري كه خود را به صورت سوژة نفساني تعريف مي‌كند و حقيقت وجودي‌اش، نفس اماره است) و به عبارت ديگر صورت اقتصادي نفس امارة بشري است كه در عالم مدرن و در چارچوب سرمايه‌سالاري مدرن، اصالت و سيطره و اقتدار و استيلا و قدرت يافته است.
سرمايه‌داري، نظام اقتصادي‌اي است كه برپايه «اصالت سرمايه» و سيطره و ولايت سرمايه قراردارد. سرمايه‌داري يك نظام اقتصادي- اجتماعي اومانيستي است كه تدريجاً از اوايل قرن چهاردهم ميلادي (و بنابه نقل و رأي برخي، از اواخر قرن سيزدهم) پديدار گرديده است و طي چند قرن به نظام حاكم مطلق‌العنان اقتصادي جهان بدل گرديد. اگرچه ثروت و ثروتمندان و ثروت‌مداري قبل از عصر مدرن وجود داشته است، اما سرمايه‌داري پيش از دورة مدرن وجود نداشته و محصول مستقيم عالم غرب مدرن و ذات اومانيستي آن است. نظام سرمايه‌داري به دليل اين كه تحت سيطرة سرمايه (در معناي مدرن كلمه) قراردارد، نظامي استثمارگر، ناعادلانه، تجاوزكار و سكولاريست است. در نظام سرمايه‌داري به دليلِ غلبة نگاه و انگيزش سودمحورانة سكولار- اومانيستي و رويكرد استثماري ذاتي آن (كه ريشه در تعريف بشر در مقام سوژة نفساني و نسبت سوبژكتيويستي با عالم و آدم دارد) در مناسبات اجتماعي و اقتصادي فضايي ناعادلانه پديدار مي‌گردد و هر چقدر كه سرمايه‌داران (طبقه سرمايه‌دار سكولار- اومانيست مدرن كه آن را مي‌توان اشرافيت مدرن يا اشراف سرمايه‌دار ناميد) صاحب سرمايه‌‌ها و امكانات مادّي و معنوي و سودِ بيشتري مي‌گردند، اكثريت جامعه تُهي دست‌تر مي‌گردد و در فقر و تباهي و مسكنت بيشتري گرفتار مي‌آيد و اين بي‌عدالتي و مناسبات ظالمانه ذاتيِ سرمايه‌داريِ سكولار مدرن بوده و از آن جدايي‌ناپذير است. در واقع اگر انسان مدرن پديدار نمي‌گرديد و سودمحوري سكولار-اومانيستي حاكم نمي‌شد و بشر مدرن در نسبتي خودبنيادانديشانه و نفساني با عالم و آدم قرار نمي‌گرفت، اصلاً «سرمايه‌داري مدرن» پديدار نمي‌گرديد. سرمايه‌داري سكولار مدرن و خود سرمايه مدرن (به عنوان قلب نظام سرمايه‌داري مدرن) محصول و نحوي تجسمِ اومانيسم هستند و از اين‌رو ماهيتاً در تقابل با دين و ديانت و عالم ديني قراردارند. «هارولدلاسكي» در خصوص ظهور سرمايه‌داري مدرن در غرب چنين مي‌نويسد:  در اواخر قرن چهاردهم طرز فكر سرمايه‌داري به طرز قابل ملاحظه‌أي در فكر و انديشة افراد رسوخ و تسلط يافته بود و در نتيجه انگيزة ثروت‌طلبي [سرمايه‌اندوزي] ومال‌جويي به صورت محرك اصلي فعاليت‌هاي بشري درآمد. در قرون وسطي فكر ثروت‌طلبي را قواعد اخلاقي كه از طرف مقامات مذهبي اعلام مي‌گرديد محدود مي‌ساخت لكن بعد از سال 1500 اين محدوديت‌‌ها ضعيف شدند... ولي مطلب آن‌جا است كه قبل از قرن پانزدهم هيچوقت رنگ و تأثير ثروت‌طلبي [سرمايه‌اندوزي] فكر و روح جامعه را با چنان وسعتي رنگين و آلوده نساخته بود. قبل از قرن پانزدهم اندوختن ثروت [سرمايه] في حدذاته موجب حقانيت و مشروعيت اعمال نبود، بلكه اعمال براساس پاره‌اي اصول اخلاقي توجيه مي‌گرديدند و در هر اقدامي جنبه‌هاي اقتصادي تحت‌الشعاع انگيزه‌هاي اخلاقي آن بود. در قرون وسطي چه در تجارت و چه در معاملات و چه در صنعت هميشه توليدكننده براي مشروع جلوه‌دادن اقدامات خود آنها را در چارچوب اصول اخلاق محدود نگاه مي‌داشت. البته فرد اختيار آن را داشت كه براي آسايش خود كوشش كند، ولي براي تحصيل آن ناگزير بود راهي را كه اصول اخلاقي معين مي‌كرد دنبال كند. فرد اختيار آن را نداشت كه بهاي كالاي خود را براساس عرضه و تقاضا تعيين كند. همچنين نمي‌توانست ميزان دستمزد را برحسب ارزش واقعي كار بپردازد. ساعات كار، مرغوبيت جنس، نحوة فروش، كيفيت سود و به طور كلي موضوعاتي نظير نمونه‌هايي كه ذكر شد مجموعه‌اي را تشكيل مي‌دادند كه فرد براي رستگاري روح خويش مجبور بود دربارة آنها اصول اخلاقي و معنوي را رعايت كند. سراسر دوران قرون وسطي با اين آرزو عجين بود كه فرد بايد براي حصول به هدف عالي‌‌تر، كه رستگاري در جهان باقي است، اعمال خود را در جهان فاني با اصول معنوي منطبق سازد. ثروت‌طلبي (سرمايه‌اندوزي/ سودجويي نامشروع) از نظر ذاتي معارض اين هدف بود. در قرون وسطي ثروت‌هاي مادّي حكم سرمايه جامعه را داشت. فرد مالك اصلي شناخته نمي‌شد فرد ثروتمند، ثروت خود را منحصراً صرف آسايش خويش نمي‌كرد و منحصراً در فكر تأمين منافع شخصي نبود بلكه آنچه را كه داشت متعلق به جامعه و خود را امانت‌دار آن مي‌دانست. بدين ترتيب فرد هم از نظر صرف ثروتي كه تحصيل كرده بود و هم از نظر وسايلي كه براي تحصيل آن به كار مي‌برد خود را محدود مي‌كرد، و همين مسئله است كه اساس اخلاق اجتماعي قرون وسطي را تشكيل مي‌دهد... به تدريج با پيشرفت و توسعه سرمايه‌داري اين نظرات و اين‌گونه توجيهات و تلقيات دربارة امور از ميان رفت. نظريه مالكيت جامعه جاي خود را به نظرية «مالكيت فردي» داد. اعتقاد به وجود يك قدرت خدائي كه ناظر به اعمال و رفتار باشد جاي خود را به اين نظر داد كه هر عملي وقتي سود داشته باشد مجاز و مشروع است... در فرهنگ قرون وسطي سرمايه‌داري محلي نداشت؛ به همين جهت بود كه سرمايه‌داري درصدد برآمد فرهنگي متناسب با نظرات خويش ايجاد كند. ترديدي نيست كه مقصود خود را به آهستگي انجام داد و پيروزي او حاصل نگرديد مگر بعد از سه قرن تا آن كه بالاخره توانست موانع را از ميان بردارد. سرمايه‌داري مي‌خواست كه براي سرمايه حقّي قائل شود و سرمايه را از مداخله هر قدرتي مصون و محفوظ نگاه‌دارد... سرمايه‌داري به طور ذاتي يك فلسفه است بدين جهت آنهايي كه نظرية سرمايه‌داري را مي‌پذيرفتند براي توجيه اعمال خود احتياجي نداشتند كه به دلايلي خارج از فلسفه مورد قبول خود استناد جويند. در نتيجه كليه شئون و اعمال و اقدامات افراد تحت سلطه و انگيزة ثروت‌طلبي [ميل به سرمايه‌اندوزي] قرارگرفت... در نهضت تبديل سيستم فئوداليته به سرمايه‌داري جهاني اين اعتقاد رايج را، كه رفاه و آسايش جامعه از راه نظارت جامعه در اعمال فرد حاصل مي‌شود، به جهاني مبدل ساخت كه در آن اين اعتقاد رواج گرفت، كه آسايش جامعه تنها از راه آزادگذاردن اعمال و ابتكارات فردي به دست مي‌آيد.»
باظهور و گسترش دامنة نفوذ سرمايه‌داري، نياز به ظهور ايدئولوژي‌اي كه سخنگو و مبلّغ و مدافع و مروّج منافع سرمايه‌داري سكولار نوظهور و طبقه سرمايه‌دار مدرنيست (همان‌‌ها كه مي‌توان آنها را «اشراف بورژوا» يا «اشرافيت مدرن» يا «اشراف سرمايه‌دار» ناميد) باشد نيز خودنمايي كرد. بدين‌سان در قرن شانزدهم بذر آراء و انديشه‌هايي كه به شكل‌گيري ايدئولوژي ليبراليسم كلاسيك در قرن هفدهم انجاميد، در زمين تفكر اومانيستي غرب مدرن شروع به جوانه‌زدن كرد و در قرن هفدهم و در آراء «جان لاك» به صورت ايدئولوژي ليبراليسم كلاسيك ظاهر گرديد.
دربارة آراء زمينه‌سازان ليبراليسم
ايدئولوژي ليبراليسم كلاسيك و نيز ايدئولوژي‌هاي ليبراليسم «سوسيال دموكراسي» و «نئوليبراليسم» همگي ماهيتي اومانيستي دارند. نخستين ظهورات نظري اومانيسم را در آراء و آثار «پي‌يردوبوا»، «مارسيگ‌ليو»، ««فرانچسكوپترارك»، «جيوواني بوكاچيو»، «لورنزووالاّ»، «نيكولاكوزايي»، «پيكودلاميراندولا»، «مارسيليو فيچينو»، «نيكولوماكياولي»، «مارتين لوتر»، «ژان كالون»، «دسيدريوس اراسموس» و برخي ديگر شاهد هستيم. در واقع در قرون چهارده و پانزده و در آراء و آثار نويسندگاني كه نام برديم، تعريف اومانيستي از بشر ظاهر مي‌گردد و سيطره مي‌يابد و روح سرمايه سالاري و سياست و اخلاقيات و ادبيات و هنر متناسب با آن شكل مي‌گيرد و شيوع مي‌يابد. در قرن پانزدهم «لئوناردوبروني» نويسندة اومانيست ايتاليايي در كتاب «اومانيسم» به ستايش از ماده‌انگاري و سرمايه سالاري و سرمايه‌اندوزي و لذت‌انگاري سكولاريستي مي‌پردازد، همان‌گونه كه نويسندة معاصرش لورنزووالاّ چنين كرده بود و نيز يك قرن پيش از اين دو، فرانچسكوپترارك به ستايش حرص سودجويي و سرمايه‌اندوزي پرداخته بود. در همان قرن پانزدهم «پوجيو براچسيوليني» در سال 1428 به نگارش كتاب «در باب آزمندي» مي‌پردازد و به ترغيب و تشويق و تبليغ روح سودمحور سكولار- اومانيستي مدرن مي‌پردازد. و به موازات آنها «لئون باتيستا آلبرتي» فيلسوف اومانيست ايتاليايي ديگري از وجهي ديگر به تبيين و توصيف و ترويج اين روح سرمايه سالارانة اومانيستي مي‌پردازد. و اگر بخواهيم به همة چهره‌هاي مهم و تأثيرگذار در اين خصوص اشاره كنيم فهرستي مطول پديد مي‌آيد. به منظور پرهيز از اطالة كلام، در ادامه صرفاً به ذكر مجمل و فشردة برخي وجوه اصلي آراء متفكراني مي‌پردازيم كه تا پايان قرن شانزدهم مشخصاً در شكل‌گيري آنچه كه بعد‌ها به ليبراليسم معروف شد، تأثير تعيين‌كننده داشته‌اند. در واقع، در اين بررسي دربارة برخي بسترسازان ليبراليسم (در حد فاصل سال‌هاي 1300 م تا 1600 م) به اشاره سخن مي‌گوييم.