kayhan.ir

کد خبر: ۲۷۱۱۰۰
تاریخ انتشار : ۲۴ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۹:۴۵
محرم نامه- 10

هل من ناصر ینصرنی....

 
 
 
ابوالقاسم محمدزاده
زمین گرم است و از آسمان هم آتش می‌بارد . تشنگی بی‌داد می‌کند،  72 سرباز، 72 جان فدا در خیمه دارالحرب تشنگی را فریاد کرده‌اند و جان را اهدا، قطعه قطعه و چاک چاک؛ و چه سخت تنهایی و بی یاوری را بر عصای بی‌کسی تکیه زد و فریاد برآورد؛ 
- هل من ناصر ینصرنی.... 
و چه سخت معنا پیدا کند تشنگی و سیراب شدن با شمشیرهای آخته. چه سخت است برای خواهر به چشمم ببیند همه هستی‌اش را که قطعه قطعه شد و حتی او را نشناخت و فریاد زد :
گلی گم کرده‌ام می‌جویم او را
به هر گل می‌رسم می‌بویم او را
چه ها دید و چه کشید زینب‌(س) بر سر کشته برادر... هیهات که ما بفهمیم درد و داغ زینب(س) را...