kayhan.ir

کد خبر: ۲۷۰۸۰۹
تاریخ انتشار : ۲۰ مرداد ۱۴۰۲ - ۲۲:۱۵
حیات‌نامه فکری و سیاسی علامه محمدتقی مصباح یزدی از تولد تا پیروزی انقلاب اسلامی(1357-1313) – ۶۵

تفسیر غلط از یک اختلاف نظر

 

دکتر سهراب مقدمی شهیدانی
ماجرای اختلاف آیت ‌الله مصباح و شهید بهشتی بر سر موضوع شریعتی و آثار او با پیچیدگی‌هایی مواجه است که گاه نتیجه‌گیری‌های ناصوابی را به دنبال داشته است. به عنوان نمونه برخی این قضیه را منجر به قطع رابطه آقای مصباح با مجموعه مدرسه حقانی و پیوستن به مؤسسه در راه حق و ایجاد تشکیلات فکری‌ در آن‌جا می‌دانند. اگرچه با مطالعه خاطرات خود آقای مصباح که توسط نهادهای مختلف تدوین شده است در نگاه اول این قضیه به همین شکل می‌نمایاند و برخی همچون آقای رسول جعفریان شاید با همین مستندات، قضیه را این‌گونه تفسیر کرده‌اند،1 اما واقعیت امر آن است که آیت ‌الله مصباح از سال 1351 به مؤسسه در راه حق رفته و بخش آموزشی آن را پی‌ریزی نموده است. این درحالی است که قدیمی‌ترین موضع‌گیری‌های جدی ایشان علیه شریعتی را می‌توان در سال‌های 1353 و 1354 مشاهده کرد و حداقل بین این دو موضوع دو سال فاصله وجود دارد. بنابراین نمی‌توان گفت که بر اثر اختلاف آقای مصباح و شهید بهشتی، با یکدیگر قطع رابطه کرده و آقای مصباح به مؤسسه در راه حق رفته است. آقای مصباح خود می‌گوید: «من شخصاً از مقطعی حساسیتم نسبت به ایشان زیاد‌ شد که جزوه‌های سخنرانی‌اش به نـام «دروس اسـلام‌‌شناسی» مـنتشر می‌شدند و در هر جزوه‌ای یکی دو تا از سخنرانی‌های ایشان در این موضوع درج می‌شد.»2 با توجه به اینکه، جزوه‌های اسلام شناسی آقای شریعتی در سال 1351، یک به یک منتشر می‌شد3 حال چگونه ممکن است دقیقاً همان سالی که این جزوه‌ها تازه به انتشار می‌رسید، - و مسلماً با امکانات آن روز، با کمی تاخیر به دست آقای مصباح می‌رسید،- جلساتِ نقد آقای مصباح در حدی گسترش و شدت یابد که اختلاف او با شهید بهشتی به اوج رسیده و موجب ترک مدرسه حقانی و رفتن به مؤسسه در راه حق شود؟ مسلماً این روند، سیری چندساله داشته است و همین دلیل بر آن است که پیوستن ایشان به مؤسسه در راه حق به جهت قطع رابطه با مدرسه حقانی نبوده است. به نظر می‌رسد اگر در بیانات و دغدغه‌های آیت ‌الله مصباح، که توسط خودشان بیان شده، دقتی دوباره شود به این نتیجه رهنمون می‌شویم که ایشان به بحث تخصصی کردن علوم اسلامی، فراتر از یک مدرسه یا یک مؤسسه می‌نگریسته و به دنبال ایجاد یک مرکز بین المللی بود تا بتواند در سطح جهانی، زمینه فعالیت طلاب علوم دینی را فراهم سازد و روحانیونی کارآمد و آگاه به علوم روز تحویل دهد چنان‌ که خود ایشان می‌گوید: «من به فکر افتادم که اگر بشود یک واحد دیگری در کنار مدرسه [حقانی] تأسیس و از تجربیاتی که در آن‌جا به دست آمده برای گسترش این برنامه‌ها استفاده بشود؛ ولی من خودم هیچ امکاناتی و موقعیت اجتماعی نداشتم، نه محیطی داشتم و نه کس دیگری که حرف من را بخواند. فقط همین، ایده‌ای در ذهن بود. تا این‌که مسئولین مؤسسه در راه حق و بیش از همه مدرسه آقای خرازی دعوت کردند که در مؤسسه در راه حق بیایید تا یک نوع کارهای پژوهشی را شروع کنیم.»4 یا در جایی دیگر می‌گوید: «این موجب شد که تدریجاً همکاری من با دوستان در مدرسه حقانی کمی ضعیف بشود من به دو دلیل به فکر ایجاد یک واحد آموزشی دیگر افتادم: یکی این‌که اصلاً از اول هم هدف بر این بود که ابتدا یک واحد فرهنگی به وجود بیاوریم و با تجربه‌هایی که می‌اندوزیم تدریجاً آن را توسعه بدهیم تا به یک مدرسه منحصر نباشد. بعد توسعه بدهیم تا تدریجاً در حوزه این روش و این برنامه بیشتر گسترش پیدا کند. این از اول هم منظور بود...»5 با همین تصور، ایشان دعوت آیت الله خرازی در مؤسسه در راه حق را پذیرفت و آن را در راستای آرزوی دیرینه خود دید و شروع به برنامه‌ریزی آموزشی در آن نهاد علمی نمود. این در حالی بود که آیت ‌الله مصباح هنوز با شهید بهشتی اختلاف جدی پیدا نکرده بود؛ همگان تصریح دارند که اوج اختلاف شهید بهشتی و آقای مصباح در سال 1356 و بعد از فوت دکتر شریعتی اتفاق افتاد. شواهد و اسناد هم نشان می‌دهد که عملاً آقای مصباح در سال 1356 به شکل رسمی مدرسه حقانی را ترک کرده است. کما این‌که در ویژه نامه «حکیم جریان ساز...» که در اسفند 1399 توسط مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی رحمه‌الله منتشر شده است نیز به این جمع‌بندی رسیده‌اند که آیت ‌الله مصباح از سال 1345 تا 1356 در مدرسه حقانی فعالیت داشته‌اند.6 موضوع دیگر درباره اختلاف بین شهید بهشتی و آیت ‌الله مصباح آن است که برخی این اختلاف را شاهدی بر تأیید افکار دکتر شریعتی توسط شهید بهشتی می‌آورند. در حالی که باید توجه داشت که شهید بهشتی و همچنین آیت ‌الله خامنه‌ای و برخی دیگر، نه تنها افکار دکتر شریعتی را صد در صد تأیید نمی‌کردند بلکه آن را آمیخته به اشتباه می‌دانستند.7 مهندس بازرگان نیز در سال 1356 به همراه شهید مطهری بیانیه‌ای را در نقد افکار شریعتی صادر کردند، البته مدتی بعد، به علت جوّ حاکم بر فضای جامعه، مهندس بازرگان بیانیه‎ای مجدد صادر کرد، و در بیانیه تازه صادر شده‌اش نیز، افکار شریعتی را تأیید مطلق نکرد.8
پانوشت‌ها:
1- ر.ک: جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی- سیاسی ایران(از روی کار آمدن محمدرضا شاه تا پیروزی انقلاب اسلامی 1357- 1320)، ص470-467 و 812.
2- ذوالشهادتین امام، ص144.
3- ر.ک: سایت بنیاد فرهنگی دکتر علی شریعتی، http://drshariati.org/.
4- ذوالشهادتین امام، ص216.
5- همان، ص135.
6- ر.ک: حکیم جریان‌ساز: آیت ‌الله مصباح از نهضت اسلامی تا تمدن ‌سازی اسلامی، گروه تاریخ ‌اندیشه معاصر، قم: مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره)، 1399، ص21.
7- به عنوان شاهد، شهید بهشتی می‌گوید: «دکتر یک قریحه سرشار سازنده و آموزنده است خطا اشتباه و لغزش در کار او هست و نمی‌تواند نباشد»ر.ک: سیدمحمد حسینی بهشتی، «دکتر شریعتی جست‌وجوگری در مسیر شدن»، تهران: بنیاد نشر آثار و ‌اندیشه‌های آیت ‌الله شهید دکتر بهشتی، 1379، صص22-23.
8- شهید‌ مطهری درسال 56 در‌ پی‌ برخی از فضا‌سازی‌ها، تصمیم گرفت اعلامیه‌ای علیه افکار شریعتی صادر کند، ایشان به قدری در این زمینه در میان دوستان تنها بـودند که اعلامیه را با امضای خود و مهندس بازرگان منتشر کردند. متن آن اعلامیه که تنها امضای شهید مطهری و مهندس بازرگان را داشت از این قرار بود:
«بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین 23/9/56
نظر به این‌که مسائل مربوط به مرحوم دکتر علی شریعتی مدتی است موضوع جنجال و اتلاف وقت طبقات مختلف و موجب انصراف آنها از مسائل اساسی و حیاتی و وسیله بهره‌برداری افراد و دستگاه‌های مغرض گردیده است، این‌جانبان تبادل نظر در این مسائل را ضرور دانستیم و در پی یک سلسله مذاکرات به این نتیجه رسیدیم که تا حدود زیادی وحدت نظر داریم، و با توجه به این‌که بیشترین افرادی که دچار به این سردرگمی و بیهوده کاری هستند از قشر حقيقت طلبند، وظیفه شرعی دانستیم عقاید و نظریات مشترک خود را در این زمینه، نخست به طور اجمال و سپس به طور تفصیل، به اطلاع عموم و به ویژه این قشر برسانیم، باشد که وسیله خیری برای رهایی از این سردرگمی و بازگشت وحدت و الفت میان مسلمانان گردد، که البته موجب رضای خدای متعال خواهد بود. آنچه درباره آن مرحوم شایع است یا مربوط است به جنبه گرایش‌هایش و یا به استنباط‌ها و اظهار نظرهایش در مسائل اسلامی که در آثار و نوشته‌های او منعکس است.
این‌جانبان که علاوه ‌بر آشنایی به آثار و نوشته‌های مشارالیه، با شخص او فی الجمله معاشرت داشتیم، معتقدیم نسبت‌هایی از قبیل سنی‌گری و وهابی‌گری به او بی‌اساس است و او در هیچ یک از مسائل اصولی اسلام از توحید گرفته تا نبوت و معاد و عدل و امامت گرایش غیر اسلامی نداشته است. ولی نظر به این‌که تحصیلات عالیه و فرهنگ او غربی بود و هنوز فرصت و مجال کافی نیافته بود در معارف اسلامی مطالعه وافی داشته باشد، تا آن‌جا که گاهی از مسلمات قرآن و سنت و معارف و فقه اسلامی بی‌خبر می‌ماند هر چند با کوشش زیاد به تدریج بر اطلاعات خود در این زمینه می‌افزود. در مسائل اسلامی- احیاناً در مسائل اصولی- دچار اشتباهات گردیده است که سکوت در برابر آنها ناروا و نوعی کتمان حقیقت و مشمول سخن خداست که: إن الذين يکتمون ما انزلنا من البينات و الهدى من بعد ما بيناه للناس في الکتاب اولئک يلعنهم الله و يلعنهم اللاعنون. از این رو با توجه به اقبال فراوان جوانان به کتب مشارالیه و این‌که خود او در اواخر عمر در اثر تذکرات متوالی افراد بی‌غرض و بالاتر رفتن سطح مطالعات خودش، متوجه اشتباهات خود شد و به یکی از نزدیکانش وکالت تام برای اصلاح آنها داد، این‌جانبان بر آن شدیم، به حول و قوه الهی، ضمن احترام به شخصیت او و تقدیر از زحمات و خدماتش در سوق دادن نسل جوان به طرف اسلام، بدون مجامله و پردہ‌پوشی و بدون اعتنا به احساسات طرفداران متعصب و یا دشمنان مغرض، طی نشریاتی نظریات خود را درباره مطالب و مندرجات کتاب‌های ایشان بالصراحه اعلام داریم. از خداوند متعال مدد می‌طلبیم و از همه افرادی که بی‌غرضانه نظریات مستدل خود را در اختیار ما قرار می‌دهند و ما را در این راه یاری نمایند متشکر خواهیم شد./ والسلام علی من اتبع الهدی-مرتضی مطهری- مهدی بازرگان» جو‌سازی و سمپاشی بر ضد شهید مطهری و مهندس بازرگان که بنا داشتند به نقد علمی کتاب‌های شریعتی بپردازند تا آن پایه اوج گرفت که بازرگان را وادار به عقب‌نشینی و پراکندن بیانیه‌ای دیگر و توجیه و توضیح واداشت. او در بیانیه‌ای که در دوم بهمن ۱۳۵۶ پخش کرد با شگفتی و نگرانی آورد: «مشروحه‌ای به تاریخ 23/ ۹/ 56
با امضای مشترک جناب آقای مطهری و این‌جانب، به دست اشخاصی رسیده است که با تعجب و تأسف تمام مشاهده شده برخلاف آنچه منظور نظر بوده است تا «وسیله خیری برای رهایی از سردرگمی و بازگشت وحدت و الفت میان مسلمانان گردد که البته موجب رضای خدای متعال خواهد بود» برداشت‌های نادرست از آن مشروحه، خود «موضوع جنجال و اتلاف وقت طبقات مختلف و موجب انصراف آنها در مسائل اساسی و حیاتی و وسیله بهره‌برداری افراد و دستگاه‌های مغرض گردیده است.» بازرگان در بخش دیگری از این بیانیه نوشته است: «... ضمن آن‌که همیشه اعتراف به اطلاعات ناقص در معارف و متون اسلامی و احتیاج به استمداد از اساتید فن و علمای صاحب نظر داشته‌ام، دچار اشتباه دانستن، مگر نفی کلی خدمات و رد نظریات و مکتب کسی را می‌نماید؟ غرض از مسائل اصولی و اساسی نیز که در آن‌جا ذکر شده و وعده بحث و نشر آن را داده‌ایم اصول دین و ضروریات مذهب نبود که قبلاً تصریح به عدم گرایش‌های انحرافی در آن زمینه به عمل آمده بود... مگر خارج از وحی الهی و غیر از چهارده معصوم هیچ بشری اگرچه هم تراز با بزرگ‌ترین متفکرین جهان چون سقراط و ارسطو و دکارت و نیوتن یا صدرالمتألهین باشند می‌تواند مصون از خطا و اشتباه تصور شود؟ آیا سزاوار است کسی را چنین پنداریم؟ در نزد انسان اشتباه کردن لازمه کار کردن است و اشتباه داشتن شریعتی لازمه پرکاری و تراوش‌های فکری فراوان اوست. آیا شرط اصلاح افکار و عقاید و تکامل اجتماعات متحرک، بی‌غرضی و انتقاد نیست؟ آنچه خطرناک و خلاف راه حق و صواب است شخص‌پرستی- چه مثبت و چه منفی آن- و تعصب و جمود فکری است و آنچه به سود جامعه و مورد نیاز مردم پوینده حق و حقیقت است، آزاد‌اندیشی و سعه صدر است... » ر.ک: نهضت امام خمینی، ج3، ص382-385.