علم، خادمِ جنایت! (نگاه)
امینالاسلام تهرانی
این روزها که فیلم جدید «کریستوفر نولان»، نویسنده و کارگردانِ مشهور هالیودی در بسیاری از کشورهای جهان به روی پرده سینما رفته است و از قضا این روزها مصادف شده با سالروز حملات اتمی آمریکا به ژاپن در جریان روزهای پایانی جنگ جهانی دوم (و به تعبیری جنگ جهانی سوم که باید در جای خود مطرح شود و در این جستار نمیگنجد) خوب است که به برخی از «پشتِ صحنههای» جنگ بپردازیم. مسلماً در این روزها که مصادف با سالروز حملات اتمی آمریکا است مکرر در رسانهها خوانده و شنیدهاید که این «حملات در چه تاریخی رخ داد» یا «نام آن بمبها که بر سر هزاران ژاپنی فرود آمد چه بود» یا «چند نفر در پی این حملات کشته شدند» یا اینکه «ژاپن پیش از این حملات تسلیم شده بود» و دهها نکته دیگر که هر سال تکرار میشوند و تکرار. اما خیلی کمتر این مسئله مطرح میشود که «آن دانشمندی که بمب اتمی را ساخت که بود؟»
حالا در این روزها که نولان فیلم جدیدش را روی پردههای سینما آورده، زمان خوبی است که به این پرسش بپردازیم. «اوپنهایمر»، جدیدترین ساخته جاهطلبانه کریستوفر نولان، فیلمی چند لایه است که به گونهای بیوگرافیِ «پدر بمب اتمی»، دانشمندی به نام «رابرت اوپنهایمر»، است؛ پدرِ همان بمبی که افزون بر گرفتن جانِ هزاران ژاپنی حالا به تهدید اصلی برای حیات بشر تبدیل شده است. نقد این فیلم مجال خود را میطلبد و متخصص خود را، اما همین فیلم که گاهی به نعل میزند و گاهی به میخ را بهانه میکنیم تا نگاهی بسیار سریع به زندگی این «پدر»! بیندازیم تا ببینیم چگونه «علم خدمتگزارِ جنایت شد».
جولیوس رابرت اوپنهایمر (متولد سال ۱۹۰۴ – درگذشته به سال ۱۹۶۷) متخصص فیزیک نظری آمریکایی بود. او طی جنگ جهانی دوم، رئیس آزمایشگاه «لُسآلاموس» بود و به سبب نقشش در پروژۀ منهتن، که در جنگ جهانی دوم به ساخت نخستین جنگافزارهای هستهای انجامید، «پدر بمب اتمی» لقب گرفت. جالب است که ارتش آمریکا و افبیآی از سابقه چپگرایانه اوپنهایمر آگاه بودند، اما از آنها چشم پوشیدند تا علمِ او را برای خود به خدمت گیرند. در واقع در جریان جنگ جهانی دوم، او برای کار در پروژه منهتن استخدام شد و در سال ۱۹۴۳ بهعنوان مدیر آزمایشگاه لُسآلاموس در نیومکزیکو گماشته شد که وظیفهاش کمک به تولید سلاح بود. او از جمله شاهدان آزمایش ترینیتی بود که در آن، نخستین بمب اتمی در سال ۱۹۴۵ با موفقیت منفجر شد. او بعدها گفت که هنگام این انفجار بهیاد قطعهای از بهگود گیتا (یکی از کتابهای حماسی و البته مقدس هندوها) افتاده است: «خودِ مرگ شدهام، ویرانگر دنیاها.» (البته همین جمله در فیلم نولان گویا در یکی از صحنههای غیراخلاقی آمده که اعتراض گسترده هندوها را به دنبال داشته است!)
مسئله تنها آزمایش این بمب نبود، بلکه در اوت ۱۹۴۵ یعنی مردادماه 87 سال پیش، همین بمب اتمیِ حاصلِ علمِ اوپنهایمر و همکارانش، بمبهایی شد که هیروشیما و ناگاساکی را ویران کرد. اوپنهایمر پس از پایان جنگ، رئیس کمیته مشاوره عمومی کمیسیون تازه تأسیس انرژی اتمی آمریکا شد. او بعد از این خدماتش به جنایت (که البته از آنها صریحاً برائت هم نجست)، به منظور کنترل بینالمللی انرژی هستهای و در راستای جلوگیری از گسترش سلاحهای هستهای و مسابقه تسلیحات هستهای با اتحاد جماهیر شوروی تلاش بسیاری کرد! اما جالبتر از همه نکات پیش گفته است که در اوج مککارتیسم، «لویس استراوس»، رئیس هیئتمدیره کمیسیون انرژی اتمی آمریکا (AEC)، که شواهدی بر جاسوسی شوروی از برنامه اتمی آمریکا داشت، به سبب پیشینه چپگرایانه اوپنهایمر و مخالفتهایش با توسعه اتمی آمریکا، بهویژه توسعه بمب هیدروژنی، به او ظنین بود، یک دوره بازجویی یکماهه از اوپنهایمر ترتیب داد و سرانجام، مجوز امنیتی او را لغو کرد تا این دانشمندِ خادم، مزد خود را به طور کامل از دولت آمریکا بگیرد. به هر حال مسئله اصلی چنان حاکمانی هستند که علم را در مسیری میاندازند که تباهی درو کنند.