kayhan.ir

کد خبر: ۲۶۹۱۹۶
تاریخ انتشار : ۲۵ تير ۱۴۰۲ - ۲۰:۰۸
حیات‌نامه فکری و سیاسی علامه محمدتقی مصباح یزدی از تولد تا پیروزی انقلاب اسلامی(1357-1313) – ۵۵

تبعید امام(ره) و حساسیت ساواک نسبت به آیت‌الله مصباح

 
 
 
دکتر سهراب مقدمی شهیدانی
با تبعید امام رحمه‌الله علیه به ترکیه، فضای خفقان‌باری در کشور و خصوصاً در حوزه قم پدید آمد به طوری که نیروهای مبارز همگی زیر ذرّه‌بین ساواک قرار گرفته بودند. این فضای خفقان‌بار دست‌کم دو تأثیر مهم در فرآیند مبارزات داشت:  
نخست آن که طیفی از مبارزان به فکر مبارزه مسلحانه افتادند که اولین نتیجه آن ترور حسنعلی منصور بود. خاستگاه فکری گروه‌های مبارز مسلح گاه به مبانی مذهبی باز می‌گشت،1 گاه خاستگاه چپ‌گرایانه آشکار داشت2 و گاه برآمده از مبانی فکری التقاطی بود.3 امام خمینی(قدس سره) بنا به دلائلی هرگز روش مبارزه مسلحانه را تأیید نکرد،4 اما برخی روحانیان مبارز از جمله آقایان‌هاشمی، طالقانی، منتظری و دیگران، حامی جدی این سنخ تحرکات بودند و در مواردی از طریق تأییدیه مکتوب، از امام خواستند سازمان مجاهدین(منافقین) را تأیید کند. البته طیف زیادی از شاگردان امام با تأسی به ایشان، در میدان حمایت از مبارزه مسلحانه وارد نشدند. 
اثر دوم، تمایل به تشکل‌‌سازی و زیرزمینی شدن تحرکات مبارزاتی بود که لازمه فضای امنیتی و پلیسی است در این‌باره می‌توان به ایجاد گروه سری یازده نفره اشاره کرد.
آیت ‌الله مصباح در مورد حوادث سال1343 و پیامدهای تبعید امام، تحلیل جالبی دارد که تصویر روشنی از فضای سیاسی آن روز ارائه می‌دهد: «گرفتن مجدد ایشان [امام] باعث این شد که یک عده‌ای به فکر فعالیت‌های مسلحانه بیفتند. درواقع این انگیزه در کسانی که تحت تأثیر تربیت‌ها و تعالیم مرحوم نواب صفوی بودند و بعضی‌هایشان از شاگردان نواب بودند قوی شد که با این وضعی که حکومت شاه در پیش گرفته، صحیح نیست که فقط حرف بزنیم. ما مجاز نیستیم که فقط به حرف زدن اکتفا کنیم و باید یک حرکت مسلحانه را شروع کرد. به هر حال چند نفر از بقایای طرفداران مرحوم نواب گروهی تشکیل دادند و چند نفر را برای تیراندازی آموزش دادند. بالأخره سه جوان که یکی محمد بخارایی بود، تصمیم گرفتند که رجال وابسته به آمریکا و مخالف اسلام را ترور کنند. اول هدف اصلی‌شان شاه بود که به این زودی‌ها به او دسترسی پیدا نمی‌کردند. از شاه شديداً محافظت می‌کردند و آمریکا کاملاً از او حفاظت می‌کرد؛ ولی منصور را توانستند به راحتی در میدان بهارستان جلوی مجلس ترور کنند. پس از آن، از طرفی فشار دستگاه به روحانیت و اقشار مسلمان خیلی شدید شد و از طرف دیگر حتی فعالیت‌های بسیار ساده‌ای هم که انجام می‌گرفت به طور کلی ممنوع شد. سخنران‌های مذهبی از منبر رفتن و سخن گفتن هم ممنوع شدند. مجلات و روزنامه‌ها از هرگونه انتقادی محروم شدند و به طور کلی سانسور شدند. این جریان مدت زیادی هم ادامه پیدا کرد، این سانسور شديد شاید قريب به چهارده- پانزده سال و تا سال‌های ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ ادامه داشت. سال ۱۳۵۶ آغاز مجدد نهضت و سال ۱۳۵۷ هم که سال انقلاب بود.»5
ایشان با اشاره به دستبرد ساواک به منزل و کتابخانه امام، به کشف نامه خود به امام و زمینه‌های حساس شدن ساواک، چنین توضیح می‌دهد: «بعد از این‌که حضرت امام را گرفتند و به ترکیه تبعید کردند، منزل ایشان را هم غارت کردند. تمام اسناد و مدارک، کتاب‌ها و کتابخانه‌ای را که از طرف ایشان تأسیس شده بود بردند. تمام کتاب‌های مذهبی کتابخانه عمومی‌ای را که روبه‌روی مدرسه حجتیه برای طلاب تأسیس شده بود برداشتند و رفتند. بنده اطلاع ندارم که آن کتاب‌ها چه شد، به احتمال زیاد هرچه کتاب و آثار خود حضرت امام بود خمیر کردند. در میان آن اسناد، آن نامه‌ای هم که من به حضرت امام نوشته بودم، به دست ساواک افتاد. 
دو سوژه از من در دست ساواک بود: یکی مشارکت در تهیه مجله و نشریات به خصوص «انتقام» که کسانی از شیراز اعتراف کرده بودند که با این کارها ارتباط داریم. ساواک سرنخی به دست آورده بود که چه کسی در این کارها مؤثر است و روی من سخت حساس شده بود. دوم این نامه بود که با امضای من به دست ساواک افتاد.
ساواک روی این شخص حساس‌تر شد؛ ولی چیزی که بر همه این حساسیت‌ها افزود، مسئله دیگری بود و آن اساسنامه یک جمعیتی بود که تشکیل شده بود [که در سال 45 توسط ساواک کشف شد]. ساواک دست خط آن اساسنامه را با نامه‌ای که برای حضرت امام نوشته بودم، تطبیق داده و دیده بود که خط من است.زیر نامه هم که امضای من بود. البته امضای خوانایی نبود؛ اسم خودم را نوشته بودم. این‌ها موجب آن شد که تصمیم بگیرند
[در سال 45] من را دستگیر کنند.»6
همان‌طور که آیت ‌الله مصباح در خاطراتشان بیان کردند، ساواک به موجب نامه‌ای که ایشان برای امام رحمه‌الله علیه نوشتند روی ایشان حساس شد. روحیه کتمان آیت ‌الله مصباح و مراعات موازین پنهان کاری در فرآیند مبارزات سیاسی موجب شد که ساواک علی‌رغم حساسیت اولیه نسبت به ایشان، تا پیش از لو رفتن اساسنامه گروه یازده نفره (که به دست‌خط ایشان نوشته شده بود) نتواند مستمسکی برای دستگیری ایشان بیابد. جالب آن‌که در همین دوران نشریه مخفی «انتقام» با آن ادبیات انقلابی صریح و آتشین در حال انتشار بود ولی هرگز ساواک نتوانست ردی از ایشان در این قبیل اقدامات انقلابی مؤثر پیدا کند، لذا آیت ‌الله مصباح همچنان به طور زیرزمینی به فعالیت‌های انقلابی خود ادامه داد.
 آیت ‌الله ابراهیم امینی در مورد خفقان ایجاد شده پس از تبعید امام خمینی رحمه‌الله علیه به ترکیه و نقش شاگردان ایشان در زنده ماندن نام امام خمینی رحمه‌الله علیه می‌گوید:
«به نظر آنها تنها عنصر سرسخت و غير قابل انعطاف آيت‌‌الله خمينی بود که بايد برای کنترل او چاره‌ای‌انديشيد. محاکمه و اعدام او را هم به مصلحت نديدند. تنها کاری را که مفيد و کارساز ديدند تبعيد امام خمينی به کشور ترکيه و تحت نظر داشتن او بود. عقيده داشتند که با اجرای چنين برنامه‌‏ای نهضت انقلابی ايران با خلأ فقدان رهبری مواجه، و به ‌تدريج احساسات مردم فروکش و کنترل خواهد شد. ابزار تبليغاتی و رسانه‌‏های عمومی را هم در اختيار داشتند و می‏توانستند در تحريف واقعيات از آنها بهره بگيرند. با اين قبيل تحليل‏ها بود که امام را به ترکيه، يکی از کشورهای دوست‌شان تبعيد کردند.
در تعقيب همين سياست و به منظور به انزوای کامل کشيدن رهبری بود که عوامل اطلاعاتی سعی می‌کردند بيت امام متروک بماند، طلاب و مردم بدانجا مراجعه نکنند، سهم امام و وجوهات شرعيه به آن‌جا پرداخت نشود، شهريه‌ طلاب از آن‌جا توزيع نگردد. کسی پاسخ‌گوی فتاوای امام نباشد و در ايام سوگواری مجالس روضه‌خوانی برپا نشود. چاپ و نشر رساله‌های امام اکيداً ممنوع بود، منبری‌ها و مسئله‌گوها حق نداشتند نام امام را ببرند يا فتوای فقهی او را بگويند و اگر می‌گفتند زندانی و ممنوع‌المنبر می‏شدند.
عوامل اطلاعاتی رژيم مطمئن بودند در چنين اوضاع و شرايط خفقان‌آوری و با توجّه به خلأ رهبری، نهضت انقلابی را مهار می‌کنند و امام را به فراموشی می‏سپارند. 
غافل از اين‌که خود رهبریِ در حال تبعيد می‏تواند برای بقای خشم مردم ديندار و تداوم مبارزات بهترين سوژه باشد. 
آنها باز هم از قدرت ايمان مردم و عشق به رهبری و مرجعيت تقليد غافل بودند. آنها برای فضلا و مدرسين حوزه، و علما و منبری‌های در حال تبعيد و احساسات تند جوانان علاقه‏مند به انقلاب و شيفته‌ امام خمينی که از فطرت پاکشان سرچشمه می‌گرفت حساب خاصی باز نکرده بودند، غافل از اين‌که همين‏ها مي‏توانند به صورت خودجوش خلأ رهبری را جبران نمايند و ميدان مبارزات را همچنان داغ نگه‏دارند. با توجه به آنچه گفته شد می‏توانيد پاسخ سؤال سابق را بيابيد.
پاسخ اين است که خلأ رهبری به‌وسيله‌ی تعداد محدودی از مدرسين و فضلای مجاهد حوزه‌ علميه‌ قم که اکثرشان از شاگردان مخلص امام و علاقه‏مندان به انقلاب بودند پر شد. تعداد آنها چندان زياد نبودند می‏توانم به‌نام تعدادی از معروفان آنها اشاره کنم: آقايان شيخ عبدالرحيم ربانی شيرازی، قدوسی نهاوندی، شيخ احمد آذری قمی، شيخ حسينعلی منتظری نجف‌آبادی، شيخ علی‌اکبر‌هاشمی رفسنجانی، شيخ علی مشکينی، ناصر مکارم شيرازی، محمدتقی مصباح يزدی، شيخ احمد جنتی، محمد مفتح همدانی، آشيخ محمد فاضل لنکرانی، سيد حسن طاهری خرم‌آبادی، آشيخ محمد يزدی، آشيخ محمد مؤمن قمی، آشيخ محمد محمدی گیلانی.7 
و جمعی ديگر، تعدادی از علمای مبارز تهران که معاريف آنها عبارت بودند از: آقای شيخ مرتضی مطهری، سيد محمد بهشتی، موسوی اردبيلی، مفتح همدانی، محی‌الدين انواری و نيز تعدادی از علمای مبارز و وفادار شهرستان‌های مختلف.»8
پانوشت‌ها:
1- این طیف اغلب از ‌اندیشه‌های شهید نواب صفوی متأثر بودند و با برخی از مراجع و مجتهدان مشهور نیز مرتبط بودند.
2- مثل «چریک‌های فدایی خلق».
3- «سازمان مجاهدین خلق» و بعدها «گروه فرقان» از این طیف بودند.
4- ر.ک: نهضت امام خمینی، سیدحمید روحانی، ج 1، صص 1121و 1122.
5- ذوالشهادتین امام، صص 101-103.
6- همان، صص 101-103.
7- در متن اصلی به اشتباه نام ایشان «محمد محمدی گلپايگانی» درج شده بود که تصحیح شد.
8- خاطرات آیت ‌الله ابراهیم امینی، صص 199-197.