ستاره شصت و دوم؛ بیسنگر
ابوالقاسم محمدزاده
دلم هوایی میشود. میخواهد پر بگیرد و تا رسیدن به سنگر و خاکریز و عبادتگاه که نه! به جایگاه عبادت آنهایی که خود بیپناه بودند و برای دیگران مامن میساختند تا آنها بتوانند در پناه خاکهای بیجانی که روی هم تلانبار میشوند و شکل میگیرند و جانپناه میشوند مامن بگیرند، بیاسایند، ایستادگی کنند و مقاومت و پایمردیشان را به رخ مزدوران بعثی بکشند و به جهانیان ثابت نمایند که همه برادریم و کسوتمان ایستادگی و شجاعت و جهاد در راه دین و عقیده است و پیروی از مکتب حسین. حالا ناممان ارتشی باشد، سپاهی باشد، بسیجی باشد و یا نیروی جهادسازندگی، تفاوتمان اگر نام باشد چه فرقی میکند. در عمل و عقیده یکسو و هماهنگیم و مطیع امر ولایت.
و ستاره امروز من ستارهای است که در دل شب، در روشنایی روز، در گرماگرم نبرد، پیشاپیش دیگران بود و برایشان مامن و جانپناه میساخت و گاه پیکرش، ترکش گیر رزمندهای بود که تفنگ به دست، مقابلتانک دشمن میایستاد و میجنگید.
ستاره امروز من، در سال ۱۳۴۰ در بخش صفیآباد شهرستان اسفراین دیده به جهان گشود. او علاوهبر تحصیل، در مزرعه نیز یاور پدر خانواده بود. پس از پایان مقطع ابتدایی، برای ادامه تحصیل راهی شهرهای اسفراین و سبزوار گردید و سرانجام در سال ۱۳۵۸ موفق گردید تا تحصیلات دوره متوسطه را در رشته علوم تجربی به پایان ببرد.
روزهای تحصیل غلامحسین در دبیرستان، همزمان با روزهای پر شور انقلاب بود و او به عنوان یک دانشآموز روشنفکر با اعلام پیام انقلاب، دیگر دوستان و همکلاسیهایش را نسبت به افقهای روشن آگاه مینمود و پس از پیروزی انقلاب، با اتمام دوره خدمت نظام وظیفه، که در جهاد سازندگی قدم گذاشت تا با فعالیت در این نهاد انقلابی، در راستای تحقق آرمانهای انقلاب گام بردارد.
او ابتدا، به عنوان مسئول کمیته آبرسانی جهاد سازندگی شهرستان اسفراین، هدفی جز خدمت به محرومان روستایی نداشت.
در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی، روستاهای زیادی از توابع شهرستان اسفراین از نعمت آب محروم بودند و او به برکت جهاد سازندگی و با همت والای خود آب را به این نقاط محروم هدیه کرد و با وجود مشکلات زیادی که پیش رو داشت، لحظهای از تلاش باز نماند.
متانت و بردباری از خصوصیات اخلاقیاش بود و در نهایت ادب، احترام و تبسمی که همواره نقشبند چهرهاش بود، خود را در دل دوستان و اهالی روستا جای میداد.
او هیچگاه از تلاش و کار برای خدمت به روستائیان احساس خستگی نمیکرد. خیلی کم حرف میزد و بیشتر مرد عمل بود و این جلوه اخلاقیاش، او را محبوب دل دوستان و مردم خونگرم روستایی میکرد.
غلامحسین مرد شجاعت و غیرت بود. زمانی که احساس کرد جبهه به او نیاز دارد عازم جبهههای نبرد حق علیه باطل شد و با هدف ساخت و استقرار پلهای شناور، گام مهمی برای پیروزی رزمندگان در میدان نبرد برداشت و به عنوان سنگرسازی بیسنگر، در ستیز حضور پیدا کرد.
او در هیبت رزمندهای جهادگر، دلیر مرد لحظههای نبرد بود و در احداث پل معروف خیبر و در عملیات بدر، نقش بسزایی داشت زیرا این پل، راهی برای پیروزی رزمندگان اسلام گردید.
غلامحسین در لحظههای حضورش در جبهههای نبرد، هدفی جز رضای خدا نداشت و شهادت را تنها مسیر وصال میدانست.
سرانجام در بیست و دومین روز از اسفند سال۱۳۶۳ زمانی که در ناحیه شرق دجله مسئول حراست از وضعیت فنی بخشهایی از پل خیبر بود، بر اثر بمباران هوایی دشمن و اصابت ترکش، شربت شهادت نوشید تا سبکبال به سوی معبود پر بگشاید.
روحش شاد و راهش پررهرو باد.
موضوع: شهید غلامحسین قرایی