حدیث غـدیر گویاترین سند امامت علی(ع)
آیتالله مکارم شیرازی
آنچه در پی میآید نوشتاری است پیرامون اهمیت و جایگاه حدیث غدیر در اثبات امامت و وصایت امیرالمومنین علی(ع) که از منابع اهل سنت بیان شده و به برخی دلایل و شواهد متقن مربوط به دلالت واژه مولی بر سرپرستی و خلافت امام علی اشاره شده است. مطلب حاضر با اندک تلخیص و تصرف تقدیم خوانندگان عزیز میشود.
***
نام غدیر را همه شنیدهایم، سرزمینی است میان مکّه و مدینه، در نزدیکی «جحفه» که در حدود ۲۰۰ کیلومتری مکّه واقع شده و چهارراهی است که حجّاج سرزمینهای مختلف میتوانستند در آنجا از هم جدا شوند؛
راهی به سوی مدینه میرود، در جهت شمال.
راهی به سوی عراق میرود، در جهت شرق.
راهی به سوی مصر میرود، در طرف غرب.
و راهی به سوی یمن، در جهت جنوب.
امروزه این سرزمین، سرزمین متروکی است؛ ولی روزی شاهد یکی از بزرگترین حوادث تاریخ اسلام بود و آن، روزِ نصب علی(ع) به جانشینی پیامبر گرامیاسلامی(صلیالله علیه وآله) (در روز هیجدهم ذیالحجّه سال دهم هجری) میباشد.
گرچه خلفا روی جهات سیاسی کوشیدند این خاطره عظیم تاریخی را از نظرها محو کنند و هماکنون نیز بعضی از متعصّبان به دلایلی که ناگفته پیداست، سعی در محو یا کمرنگ کردن آن دارند؛ ولی ابعاد این حادثه آنقدر در صحنه تاریخ و حدیث و ادبیات عرب وسیع است که قابل پوشانیدن یا محو کردن نیست.
حدیث غدیر؛ سند گویای ولایت
حدیث غدیر یکی از دلایل روشن ولایت و خلافت بلافصل امیرمؤمنان علی(ع) بعد از پیامبر گرامی اسلام(ص) است و محقّقان اهمّیّت خاصّی برای آن قایل هستند.
متأسّفانه کسانی که درباره ولایت آن حضرت گرفتار پیشداوری هستند، گاهی سند حدیث را پذیرفته و در دلالت آن تردید میکنند و گاه ناآگاهانه سند آن را زیر سؤال میبرند.
برای روشن شدن ابعاد مختلف این حدیث، لازم است درباره هر دو موضوع با ذکر مدارک موثّق و معتبر سخن بگوییم.
دورنمای غدیر
مراسم «حجّهًْالوداع» در ماه آخر سال دهم هجرت به پایان رسید، مسلمانان، اعمال حج را از پیامبر اسلام(ص) آموختند و در این هنگام، پیامبر گرامی تصمیم گرفت مکّه را به عزم مدینه ترک گوید. فرمان حرکت صادر شد، هنگامیکه کاروان به سرزمین «رابغ»(1) که در سه میلی«جحفه»(2) قرار دارد رسید؛ جبرییل، امین وحی، در نقطهای به نام «غدیر خم» فرود آمد و حضرت را با آیه زیر مورد خطاب قرار داد: «یَا أیُّها الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ(3)؛ ای رسول! آنچه که از سوی خدا به تو فرستاده شده، به مردم ابلاغ کن و اگر ابلاغ نکنی رسالت خدا را تکمیل نکردهای، خداوند تو را از آسیب مردم حفظ میکند!»
لحن آیه حاکی از آن است که خداوند انجام امر خطیری را برعهده پیامبر گذارده است که همسنگ رسالت و موجب یأس دشمنان اسلام بوده است؛ چه امر خطیری بالاتر از اینکه در برابر دیدگان بیش از صد هزار نفر، علی(ع) را به مقام خلافت و وصایت و جانشینی نصب کند؟!
از این نظر، دستور توقّف صادر شد. کسانی که جلو کاروان بودند، از حرکت باز ایستادند، و آنها که دنبال کاروان بودند، به آنها پیوستند. وقت ظهر و هوا بهشدّت گرم بود، تا آنجا که گروهی از مردم قسمتی از ردای خود را بر سر و قسمتی را زیر پا میافکندند. برای پیامبر سایبانی، به وسیله چادری که روی درخت افکنده بودند، تشکیل شد، آن حضرت بر روی نقطه بلندی که از جهاز شتر ترتیب داده شده بود، قرار گرفت و با صدای بلند و رسا خطبهای ایراد کرد که عصارهاش این بود:
«حمد و ثنا مخصوص خداست. از او یاری میطلبیم و به او ایمان داریم و بر او توکّل میکنیم. از بدیها و اعمال ناشایست خود به او پناه میبریم. خدایی که جز او هادی و راهنمایی نیست و هرکس را که هدایت کرد، گمراهکنندهای برای او نخواهد بود. گواهی میدهم که جز او معبودی نیست و محمّد بنده و پیامبر او است.
هان ای مردم! نزدیک است من دعوت حق را لبیک بگویم و از میان شما بروم. من مسئولم و شما نیز مسئول هستید!»
سپس فرمود: «درباره من چه فکر میکنید!؟...» (آیا من وظیفه خود را در برابر شما انجام دادم؟)
در این موقع صدای جمعیت به تصدیق خدمات پیامبر بلند شد و گفتند:
«ما گواهی میدهیم تو رسالت خود را انجام دادی و کوشش نمودی، خدا تو را پاداش نیک دهد».
پیامبر(ص) فرمود: «آیا گواهی میدهید که معبود جهان یکی است و محمّد بنده خدا و پیامبر او میباشد؛ و در بهشت و دوزخ و زندگی جاویدان در سرای دیگر جای تردید نیست؟»
همگی گفتند: «آری صحیح است، گواهی میدهیم!»
سپس فرمود: «مردم! من دو چیز نفیس و گرانمایه در میان شما میگذارم، ببینم بعد از من چگونه با این دو یادگار من رفتار مینمایید؟!»
در این وقت یک نفر برخاست و با صدای بلند گفت: «منظور از این دو چیز نفیس چیست؟!»
پیامبرفرمود: «یکی کتاب خداست که یک طرف آن در دست قدرت خداوند و طرف دیگر آن در دست شما است و دیگری عترت و اهل بیت من است؛ خداوند به من خبر داده که این دو هرگز از هم جدا نخواهند شد!»
«هان ای مردم! بر قرآن و عترت من پیشی نگیرید و در عمل به فرمان هر دو، کوتاهی نکنید که هلاک میشوید!»
در این لحظه، دست علی(ع) را گرفت و آنقدر بالا برد که سفیدی زیر بغل هر دو برای مردم نمایان شد و او را به همه مردم معرفی کرد.
سپس فرمود: «سزاوارتر بر مؤمنان از خود آنها کیست؟»
همگی گفتند: «خدا و پیامبر او داناترند!»
پیامبر(ص) فرمود: «خدا مولاى من و من مولاى مؤمنان هستم و من بر آنها از خودشان اولى و سزاوارترم!هان اى مردم! «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ(4) اَللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَاحِبَّ مَنْ أحِبَّهُ وَ أَبْغِضْ مَنْ أَبْغَضَهُ وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ وَ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ حَيثُ دارَ؛ هر كس من سرپرست و مولاى او هستم على مولاى او است. خداوندا! كسانى كه على را دوست دارند، دوست بدار؛ و كسانى كه او را دشمن بدارند دشمن دار. خدايا! آنها كه على را يارى كنند يارى كن و آنها كه دست از يارى او بردارند آنها را از يارى خود محروم ساز و حق را بر محور وجود او بگردان!»(5)
در جاى جاى خطبه بالا(6) اگر نيك بنگريد، دلائل زنده امامت على(ع) آشكار است.
جاودانگی داستان غدیر
اراده حکیمانه خداوند بر این تعلّق گرفته است که واقعه تاریخی غدیر، در تمام قرون و اعصار به صورت یک تاریخ زنده که دلها به سوی آن جذب میشوند، بماند و نویسندگان اسلامی در هر عصر و زمانی در کتابهای تفسیر و تاریخ و حدیث و کلام، پیرامون آن سخن بگویند و گویندگان مذهبی در مجالس وعظ و خطابه درباره آن داد سخن دهند و آن را از فضایل غیرقابل انکار امام
علی بن ابیطالب(ع) بشمارند.
نه تنها خطبا و گویندگان، بلکه «شعرا» از این واقعه الهام گرفته و ذوق ادبی خود را از تفکّر و اندیشه پیرامون این حادثه و از فزونی اخلاص به صاحب ولایت، پرفروغ سازند و عالیترین اشعار را به صورتهای گوناگون و به زبانهای مختلف از خود به یادگار بگذارند. (مرحوم علاّمه امینی بخش مهمّی ازاشعار غدیریّه را قرن به قرن در تاریخ اسلام با شرح حالات این سرایندگان در مجلّدات یازدهگانه الغدیر از منابع معروف اسلامیآورده است.)
به تعبیر دیگر، کمتر واقعه تاریخی در جهان، بسان رویداد «غدیر»، مورد توجّه طبقات مختلف، از محدّث و مفسّر و متکلّم و فیلسوف و خطیب و شاعر و مورّخ و سیرهنویس واقع شده است.
یکی از علل جاودانه بودن این حدیث، نزول دو آیه(7) از آیات قرآن پیرامون این واقعه است و تا قرآن ابدی و جاودانی است، این واقعه تاریخی نیز از خاطرهها محو نخواهد شد.
معروفیت واقعه غدیر در میان ملتهای گذشته
نکته جالب اینکه از مراجعه به تاریخ، به خوبی معلوم میشود که روز هیجدهم ذیالحجّة، در میان مسلمانان به نام روز عید غدیر معروف بوده، تا آنجا که «ابن خلکان»، درباره «المستعلی ابن المستنصر» میگوید: «در سال ۴۸۷ در روز عید غدیر خم که روز هیجدهم ذیالحجّة الحرام است، مردم با او بیعت کردند(8) و درباره المستنصر باللّه العبیدی مینویسد: وی در سال ۴۸۷، دوازده شب به آخر ماه ذیالحجّه باقی مانده بود، درگذشت، و این شب، همان شب هیجدهم ماه ذیالحجّه، شب عید غدیر است.»(9)
جالب اینکه «ابوریحان بیرونی»، در کتاب «الآثار الباقیة»، عید غدیر را از عیدهایی شمرده که همه مسلمانان آن را برپا میداشتند و جشن میگرفتند!(10)
نه تنها «ابن خلکان» و «ابوریحان بیرونی»، این روز را «عید» مینامیدند، بلکه «ثعالبی» یکی دیگر از دانشمندان معروف اهل سنّت نیز شب غدیر را از شبهای معروف در میان امّت اسلامیشمرده است.(11)
ریشه این عید اسلامیبه عصر پیامبر(ص) باز میگردد. زیرا در آن روز حضرت به مهاجرین و انصار، بلکه به همسران خود دستور داد که نزد علی(ع) بروند و به خاطر ولایت و امامت به او تبریک گویند.
«زید بن ارقم» میگوید؛ از مهاجران، ابوبکر و عمر و عثمان و طلحه و زبیر، نخستین کسانی بودند که به علی(ع) دست بیعت دادند و مراسم تبریک و بیعت تا مغرب ادامه داشت!(12)
خیل عظیم راویان حدیث
در اهمّیّت این رویداد تاریخی، همین اندازه کافی است که این واقعه تاریخی را صد و ده تن از صحابه پیامبر(ص) نقل کردهاند.(13)
البتّه این جمله نه به آن معنی است که از آن گروه عظیم، تنها همین افراد، این حادثه را نقل کردهاند؛ بلکه منظور این است تنها در کتابهای دانشمندان اهل تسنّن، نام صد و ده تن به چشم میخورد.
در قرن دوّم اسلامیکه عصر تابعان نامیده میشود، هشتاد و نه تن از آنان به نقل این حدیث پرداختهاند.
راویان حدیث غدیر، در قرنهای بعد نیز از علما و دانشمندان اهل تسنّن میباشند. سیصد و شصت تن از آنها این حدیث را در کتابهای خود گردآورده و گروه زیادی به صحّت و استواری سند حدیث اعتراف کردهاند.
گروهی تنها به نقل این حدیث اکتفا نکرده، بلکه پیرامون اسناد و مفاد آن مستقلاًّ کتابهایی نوشتهاند.
عجیب اینکه طبری، مورّخ بزرگ اسلامیکتابی به نام «الولایة فی طرق حدیث الغدیر» نوشته و این حدیث را از هفتاد و پنج طریق از پیامبر نقل کرده است!
ابن عقده کوفی، در رساله «ولایت»، این حدیث را از صد و پنج تن نقل کرده است.
ابوبکر محمّد بن عمر بغدادی، معروف به جمعانی، این حدیث را از بیست و پنج طریق نقل نموده است.
از مشاهیر اهل سنت؛ احمد بن حنبل شیبانی، ابن حجر عسقلانی، جزری شافعی، ابوسعید سجستانی، امیرمحمد یمنی، نسایی، ابوالعلاء همدانی و ابوالعرفان حبان این حدیث را به اسناد زیادی(14) نقل کردهاند.
دانشمندان شیعه نیز پیرامون این واقعه تاریخی، کتابهای ارزنده فراوانی نگاشتهاند و به منابع مهمّ اهل سنّت نیز اشاره کردهاند که جامعترین آنها کتاب تاریخی «الغدیر» است که به خامه توانای نویسنده نامی اسلامی، علاّمه مجاهد، مرحوم آیتالله امینی نگارش یافته است (در نگارش این بخش، از آن کتاب استفاده فراوانی به عمل آمده.)
به هر حال، پیامبر(ص) پس از نصب امیرمؤمنان علی(ع) به عنوان جانشین خود فرمود: «ای مردم! اکنون فرشته وحی بر من نازل گردید و این آیه را آورد: «اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضیتُ لَکُمُ الإِسْلامَ دیناً(15)؛ امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را برای شما یگانه آیین انتخاب کرده و پسندیدم.»
در این موقع صدای تکبیر پیامبر(ص) بلند شد و فرمود: «خدا را سپاس میگزارم که آیین خود را کامل کرد و نعمت خود را به کمال رسانید و از وصایت و ولایت و جانشینی علی پس از من خشنود گشت.» سپس حضرت از آن نقطه مرتفع فرود آمد و به علی(ع) فرمود: «در زیر خیمهای بنشین، تا سران و شخصیّتهای بارز اسلام با تو بیعت کنند و تبریک گویند.»
پیش از همه، شیخین (عمر و ابوبکر) به علی(ع) تبریک گفتند و او را مولای خود خواندند!
حسان بن ثابت، فرصت را مغتنم شمرد، با کسب اجازه از محضر پیامبر اشعاری سرود و در برابر آن حضرت خواند که ما فقط دو بیت آن را در اینجا نقل میکنیم که بسیار گویاست:
فقال لَهُ قم یا علیُّ فانّنی
رضیتک من بعدی إماماً وهادیاً
فمن کنت مولاه فهذا ولیّه
فکونوا له اتباع صدق موالیاً
یعنی؛ «به علی فرمود برخیز که من تو را برای جانشینی و راهنمایی مردم پس از خویش انتخاب کردم.
هر کس من مولا و سرپرست او هستم علی مولای او است و شما در حالی که او را از صمیم دل دوست میدارید، از پیروان او باشید.»(16)
حدیث غدیر از بزرگترین شواهد بر فضیلت و برتری امام علی(ع) بر تمام صحابه پیامبر اسلام(ص) است.
حتّی امیرمؤمنان، در مجلس شورای خلافت -که پس از درگذشت خلیفه دوّم منعقد شد- (17) و نیز در دوران خلافت عثمان و ایّام خلافت خویش به آن احتجاج کرده است.(18)
از این گذشته، شخصیّتهای بزرگی مانند حضرت زهرا(س)، همواره به این حدیث در برابر مخالفان و منکران مقام والای علی(ع) استدلال کردهاند.(19)
مقصود از «مولی» چیست؟
مسئله مهم در اینجا تفسیر معنی مولاست که در عین وضوح، مورد بیمهریهای فراوانی قرار گرفته است، زیرا با آنچه گفته شد، شک و تردیدی در قطعی بودن سند این حدیث باقی نمیماند.
لذا بهانهجویان به سراغ ایجاد شک و تردید در مفهوم و معنی حدیث، مخصوصاً واژه «مولی» رفتهاند که از آن هم طرفی نبستهاند.
با صراحت باید گفت که واژه مولی در این حدیث، بلکه در غالب موارد، یک معنا بیش ندارد و آن «اولویت و شایستگی» و به تعبیر دیگر «سرپرستی» است و قرآن نیز در بسیاری از آیات لفظ «مولی» را در معنی سرپرست و «أولی» به کار برده است؛
واژه مولی در ۱۸ آیه قرآن به کار رفته که ۱۰ مورد آن درباره خداوند است و بدیهی است که مولویّت خداوند به معنی اولویّت و سرپرستی اوست و تنها در موارد بسیار کمی به معنی دوستی به کار رفته است.
بنابراین نباید در اینکه «مولی» در درجه اوّل به معنی اولی و شایستهتر است، تردید کرد و در حدیث غدیر نیز «مولی» به همین معناست، به علاوه، شواهد و قراین فراوانی با آن همراه است که به روشنی ثابت میکند که منظور اولویّت و سرپرستی است.
گواهان صدق این مدّعا
فرض کنید «مولی» در لغت معانی متعدّدی داشته باشد؛ ولی قراین و شواهد فراوانی در حدیث غدیر و این رویداد بزرگ تاریخی وجود دارد که هرگونه ابهامی را از میان برمیدارد و با همه، اتمام حجت میکند؛
گواه اوّل؛
همانگونه که گفتیم در روز واقعه تاریخی غدیر، حسان بن ثابت شاعر رسول خدا(ص)، با کسب اجازه از حضرت برخاست و مضمون کلام پیامبر(ص) را در قالب شعر ریخت، این مرد فصیح و بلیغ و آشنا به رموز زبان عرب، به جای لفظ «مولی»، کلمه امام و هادی را به کار برد و گفت:
فقال له قُم یا علی فانّنی رضیتک من بعدی إماماً وهادیاً(20)
«پیامبر به علی فرمود؛ ای علی برخیز که من تو را بعد از خود به عنوان امام و هادی انتخاب کردم!»
چنانکه روشن است وی از لفظ «مولی» که در کلام پیامبر بود، جز مقام امامت و پیشوایی و هدایت و رهبری امت، چیز دیگری استفاده نکرده است. در حالی که از اهل لغت و فصیحان عرب محسوب میشود.
نه تنها حَسّان شاعر بزرگ عرب از لفظ «مولی» این معنی را استفاده کرده، بلکه پس از وی سایر شعرای بزرگ اسلامیکه بیشتر آنان از ادبا و شعرای معروف عرب بودند و برخی نیز از استادان بزرگ این زبان به شمار میآیند، از این لفظ همان معنی را فهمیدند که حسان فهمیده بود، یعنی امامت و پیشوایی امّت!
گواه دوّم؛
امیرمؤمنان(ع) دراشعار خود که برای معاویه نوشته، درباره حدیث غدیر چنین میگوید: وَ أَوْجَبَ لِی وِلایَتَهُ عَلَیْکُمْ رَسُولُ اللهِ یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ(21)؛ یعنی؛ پیامبر خدا(ص) برای من، ولایتش را بر شما در روز غدیر واجب ساخت. چه شخصی بالاتر از امام میتواند حدیث را برای ما تفسیر کند و بفرماید که پیامبر خدا روز غدیر خم، ولایت را به چه معنی فرمود؟ آیا این تفسیر نمیرساند که بهاندیشه همه حاضرانِ واقعه غدیر، جز زعامت و رهبریِ اجتماعی، مطلب دیگری خطور نکرد؟
گواه سوّم؛
پیامبر پیش از بیان جمله من کنت مولاه... این سؤال را مطرح فرمود: «اَلَسْتُ أَولی بِکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ؟؛ آیا من از خود شما به شما سزاوارتر و شایستهتر نیستم؟»
در این جمله، پیامبرلفظ «اولی به نفس» به کار برده، و از همه مردم نسبت به اولویّت خود بر آنها اقرار گرفته است، سپس بلافاصله فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِیٌّ مَولاهُ؛ کسی که من مولای او هستم، علی مولای او است.»
هدف از تقارن این دو جمله چیست؟ آیا جز این است که میخواهد همان مقامی را که خود پیامبر(ص) به نصّ قرآن دارد، برای علی(ع) نیز ثابت کند؟ با این تفاوت که او پیامبر است و علی امام، در نتیجه معنی حدیث این میشود؛ هر کس من نسبت به او اولی هستم، علی نیز نسبت به او اولی است»(22) و اگر مقصود پیامبر جز این بود، جهت نداشت برای اولویّت خود از مردم اقرار بگیرد. چقدر دور از انصاف است که انسان این پیام پیامبر را نادیده بگیرد و از کنار قرینهای به این روشنی به آسانی بگذرد و چشم خود را به روی آن ببندد.
گواه چهارم؛
پیامبر(ص) در آغاز سخن خود، از مردم سه اصل مهمّ اسلامی را اقرار گرفت و فرمود:
«أَلَسْتُمْ تَشْهَدُونَ أنْ لا إِلهَ إلاّ اللهُ وَ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ و رَسُولُهُ وَ أَنَّ الجنَّةَ حَقٌّ وَ النَّارَ حَقُّ؟؛ آیا شما گواهی نمیدهید که معبودی جز خدای یکتا نیست و محمّد بنده و رسول خدا است و بهشت و دوزخ حق است؟»
هدف از این اقرار گرفتن چه بود؟ آیا جز این است که میخواهد ذهن مردم را آماده کند تا مقام و موقعیّتی را که بعداً برای علی(ع) ثابت خواهد کرد، به مانند اصول پیشین تلقّی نمایند و بدانند که اقرار به ولایت و خلافت وی، در ردیف اصول سهگانه دین است که همگی به آن اقرار و اعتراف دارند؟ اگر مقصود از «مولی» دوست و ناصر باشد، رابطه این جملهها به هم خورده و کلام، استواری خود را از دست میدهد و پیوند کلام به هم میخورد، آیا چنین نیست؟
گواه پنجم؛
پیامبر(ص) در آغاز خطابه خود، از مرگ و رحلت خویش سخن میگوید و میفرماید: «إنّی أَوْشَکُ أَنْ اُدْعی فَاُجِیبَ؛ نزدیک است دعوت حق را لبیک بگویم.»(23)
این جمله حاکی از آن است که پیامبر میخواهد برای پس از رحلت خود چارهای بیندیشد و خلأیی را که از رحلت آن حضرت پدید میآید، پر کند. آنچه میتواند چنین خلأیی را پر کند، تعیین جانشینی است لایق و عالم که زمام امور را پس از رحلت آن حضرت به دست بگیرد، نه چیز دیگر.
هرگاه ولایت را به غیر خلافت تفسیر کنیم، رابطه منطقی کلمات پیامبر به طور آشکار به هم میخورد، در حالی که او از فصیحترین و بلیغترین سخنگویان است. چه قرینهای از این روشنتر برای مسئله ولایت پیدا میشود؟
گواه ششم؛
پیامبر(ص) پس از جمله «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ...» چنین فرمود: «اَللهُ أَکْبَرُ عَلی إکْمالِ الدِّینِ وَ إتْمامِ النِّعْمَةِ وَ رِضَی الرَّبِّ بِرِسالَتِی وَ الْوِلایَةِ لِعَلیٍّ مِنْ بَعْدِی؛ الله اکبر! بر کامل نمودن این دین و به سرحد کمال رساندن نعمت و رضایت پروردگار!»
هرگاه مقصود، دوستی و یاری فردی از مسلمانان است، چگونه با ایجاب مودّت و دوستی علی(ع) و نصرت او، دین خدا تکمیل گردید و نعمت او به منتهی رسید؟ روشنتر از همه، اینکه میگوید؛ خداوند به رسالت من و ولایت علی(ع) بعد از من راضی گردید،(24) آیا اینها همه گواه روشن بر معنی خلافت نیست؟
گواه هفتم؛
چه گواهی روشنتر از اینکه شیخین (عمر و ابوبکر) و گروه بیشماری از یاران رسول خدا(ص) پس از فرود آمدن آن حضرت از منبر، همگی به علی(ع) تبریک گفته و موضوع تهنیت تا وقت نماز مغرب ادامه داشت و شیخین از نخستین افرادی بودند که به امام یا این عبارت تهنیت گفتند:
«هَنییاً لَکَ یا عَلِیَّ بْنِ أبِی طالِب أَصْبَحْتَ و أَمْسَیْتَ مَوْلایَ وَ مَوْلی کُلِّ مُؤْمِن وَ مُؤْمِنَة»(25)
«گوارا باد بر تو یا علی، صبح کردی و شام کردی در حالی که مولای من و مولای هر مرد و زن با ایمان هستی»!
علی(ع) در آن روز چه مقامی به دست آورد که شایسته چنین تبریکی شد؟ آیا جز مقام زعامت و خلافت و رهبری امّت که تا آن روز به طور رسمیابلاغ نشده بود، شایسته چنین تهنیت میباشد؟ محبّت و دوستی چیز تازهای نبود.
گواه هشتم؛
هرگاه مقصود همان مراتب دوستی علی(ع) بود، دیگر لازم نبود که این مسئله در چنان هوای گرم و سوزان مطرح شود (کاروان یکصد هزار نفری را از رفتن باز دارد و مردم را در آن هوای گرم روی ریگ و سنگهای داغ بیابان بنشاند و خطابه مفصّل بخواند)؟
مگر قرآن همه افراد جامعه با ایمان را برادر یکدیگر نخوانده بود، چنانکه میفرماید: «إنّما المُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ؛(26) افراد با ایمان برادر یکدیگرند».
مگر قرآن، در آیات دیگری افراد با ایمان را دوست یکدیگر معرفی نکرده است؟ و علی(ع) نیز عضو همان جامعه با ایمان بود، دیگر چه نیازی بود و به فرض که مصلحتی در اعلام این دوستی بود، احتیاج به این مقدّمات و این همه شرایط سخت نبود، در مدینه هم ممکن بود. بیقین مسئله بسیار مهمتری بوده که نیاز به این مقدّمات استثنایی داشت، مقدّماتی که در زندگی پیامبر(ص) بیسابقه بود و نظیر آن هرگز تکرار نشد.
پانوشتها:
1-رابغ، هماکنون در وسط راه مکه به مدینه است.
۲- یکی از میقاتهای احرام است و در گذشته راه اهل مدینه و مصر و عراق از آنجا منشعب میشد.
۳- مائده / ۶۷.
۴- پیامبر برای اطمینان خاطر، این جمله را سه بار تکرار کرد که مبادا بعدها اشتباهی رخ دهد.
۵- این فراز از حدیث غدیر و گاهی قسمت اول آن بدون قسمت دوّم یا به عکس، در مسانید زیر آمده است: مسند ابن حنبل؛ ج ۱، ص ۲۵۴؛ تاریخ دمشق؛ ج ۴۲، ص ۲۰۷ و ۲۰۸ و ۴۴۸، خصایص نسایی؛ ص ۱۸۱ و کتب دیگر.
۶- این خطبه را گروه کثیری از علمای معروف و مشهور اهل سنّت در کتابهای خود آوردهاند از جمله: مسند احمد، ج ۱، صص ۸۴، ۸۸، ۱۱۸، ۱۱۹، ۱۵۲، ۳۳۲، ۲۸۱، ۳۳۱ و ۳۷۰؛ سنن ابن ماجه، ج ۱ صص ۵۵ و ۵۸؛ المستدرک علی الصّحیحین حاکم نیشابوری، جلد ۳، صفحه ۱۱۸ و کتب دیگر.
۷- مائده / ۶۷ و ۳.
۸- وفیات الأعیان؛ ج1، ص60 .
۹- وفیات الأعیان؛ ج2 ص ۲۲۳.
۱۰- ترجمة الآثار الباقیة؛ ص ۳۹۵؛ الغدیر؛ ج1، ص /۲۶۷.
۱۱- ثمار القلوب؛ ص۵۱۱.
۱۲- ماجرای تبریک عمر بن خطّاب در مدارک بیشماری از اهل تسنن آمده، به الغدیر، ج ۱، ص ۲۷۰رجوع شود.
13 و14- مدارک این منابع و اسناد مهم در کتاب شریف الغدیر ذکر شده است.
۱۵- مائده/۳
۱۶- اشعار حسّان در منابع متعدّدی آمده است از جمله؛ مناقب خوارزمی، ص ۱۳۵؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج ۱، ص ۴۷.
۱۷- این احتجاج و به اصطلاح «منا شده» در کتابهای؛ مناقب اخطب خوارزمیحنفی، ص ۲۱۷، و فراید السّمطین حموینی باب ۵۸، و الدر النّظیم ابن حاتم شامی، و الصواعق المحرقه ابن حجر عسقلانی، ص ۷۵، و امالی ابن عقده، ص ۷ و ص ۲۱۲، و شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید، ج ۲، ص ۶۱، و الاستیعاب ابن عبدالبر، ج ۳، ص ۳۵، و تفسیر طبری، ج ۳ ص ۴۱۸ ذیل آیه ۵۵ مائده آمده است.
۱۸- فرائد السّمطین، سمط اول باب ۵۸؛ شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۳۶۲؛ اسد الغابه، ج ۳، ص ۳۰۷، و ج ۵، ص ۲۰۵؛... (الغدیر، ج ۱، صص ۱۶۳ و ۱۶۴)
۱۹- اسنی المطالب شمسالدین شافعی، طبق نقل سخاوی فی الضّوء اللاّمع، ج ۹، ص ۲۵۶؛ البدر الطالع شوکانی، ج ۲، ص ۲۹۷؛ شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید، ج ۲، ص ۲۷۳؛ مناقب علاّمه حنفی، ص ۱۳۰، بلاغات النّساء، ص ۷۲؛
۲۰- مدارک نسبت ایناشعار به «حسّان بن ثابت»، قبلاً ذکر شد.
۲۱- مرحوم علاّمه امینی، در جلد دوم الغدیر، صفحات ۲۵-۳۰ این شعر را به ضمیمه ابیات دیگر از ۱۱ نفر از دانشمندان شیعه و ۲۶ نفر از دانشمندان سنی نقل کرده است.
۲۲- این جمله «ألست أولی بکم من أنفسکم» را علاّمه امینی از ۶۴ محدث و مورخ اسلامی نقل کرده است. (الغدیر، جلد ۱، ص ۳۷۱ )
۲۳- الغدیر؛ ج1،صص ۲۶، ۲۷، ۳۰، ۳۲، ۳۳۳، ۳۴، ۳۶، ۴۷ و ۱۷۶.
۲۴- مرحوم علاّمه امینی مدارک این قسمت از حدیث را در الغدیر ج۱، صص۴۳، ۱۶۵، ۲۳۱، ۲۳۲، ۲۳۳، ۲۳۵ آورده است.
۲۵- برای آگاهی از اسناد تهنیت شیخین، به الغدیر، ج۱، صص ۲۷۰، ۲۸۳ مراجعه شود.
۲۶- حجرات/ ۱۰