دیوید میلر: زمام تحولات خاورمیانه از دست آمریکا در رفته است(خبر ویژه)
یک دیپلمات ارشد و سابق آمریکایی تاکید کرد: ایدهها و اهداف ایالات متحده در منطقه خاورمیانه در حال زوال است.
آرون دیویدمیلر در پراجکت ستدیکیت (وابسته بهاندیشکده کوئینسی) نوشت: رهایی از خاورمیانه، هرچقدر هم که ایالات متحده متمایل به این کار باشد، گزینه منطقی نیست. منطقه در واکنش به فاصله گرفتن آمریکا، تغییرات ژئوپلیتیکی سریعی را تجربه کرده است. این تحولات، به طرز دیوانهکنندهای پیچیده و مملو از خطرات بالقوه سیستماتیکی است که واشنگتن نمیتواند آنها را نادیده بگیرد. عوامل متعددی سبب شده کاهش رتبه خاورمیانه در سیاست خارجی آمریکا مورد استقبال واقع شود. از جمله اهمیت روزافزون اقیانوس هند و اقیانوس آرام، تهاجمی شدن فزاینده روسیه و بینیاز شدن از نفت و گاز کشورهای عربی. همچنین شکست برنامههای تریلیوندلاری برای ایجاد تغییرات در افغانستان و عراق، واشنگتن را به این درک رسانده که اصلاح اغلب مواردی که منطقه را رنج میدهد، فراتر از توانش است.
پنج ویژگی، چشمانداز سیاسی جدید منطقه را مشخص میکند. این ویژگیها مدت زیادی است که ظهور کردهاند. اگر آمریکا بخواهدشانس حفاظت از منافع خود در منطقهای که ایدههای آمریکایی در آن در حال زوال است را به حداکثر برساند، شناخت درست منطقه تغییر یافته، حیاتی است. بسیاری از کشورهای جهان عرب همچنان در آشفتگی و ناکارآمدی غیرقابل تغییری فرو رفتهاند. عراق و سوریه در برابر سازمانهای تروریستی جهادی و نفوذ ایران آسیب پذیر هستند و آمریکا در این دو کشور، درگیر سیاست ضد تروریسم شدیدی است. اما در سایر حوزهها، نقش ایالات متحده تا حد زیادی به حمایت از سازمان ملل و سایر تلاشهای چندجانبه محدود میشود که نشاندهنده فقدان تمایل و علاقه واشنگتن به رهبری تلاشها برای حل مشکلات منطقهای است.
یکی از تحولات مهم، ظهور مراکز قدرت غیر عرب است. ترکیه، اسرائیل و ایران، علیرغم چالشهای داخلی خود، همگی توانستهاند به عنوان کشورهایی نسبتا کارآمد با پتانسیل اقتصادی فوقالعاده و دارای سازمانهای نظامی و اطلاعاتی توانمند، ظاهر شوند. اسرائیل با وجود تنش کنونی بین واشنگتن و تلآویو، نزدیکترین متحد آمریکا در خاورمیانه است. ایران، دشمن دیرینه آمریکاست و ترکیه، یکی از اعضای ناتو است که در برخی از مسائل با ایالات متحده همکاری میکند، اما در موارد دیگر، به ویژه سوریه، مسیر دیگری را انتخاب کرده است.
تنها مرکز قدرت عربی که ظهور کرده، منطقه خلیجفارس است و به راحتی میتوان دلیل آن را فهمید. رژیمهای سعودی و امارات، به عنوان صادرکنندگان پیشرو نفت و گاز، یکی از ذینفعان اقتصادی اصلی جنگ روسیه بودهاند. با این حال، در حالی که اهمیت خلیجفارس افزایش یافته، از نفوذ آمریکا بر آن کاسته شده است. این تا حد زیادی به دلیل بیپروایی محمد بنسلمان است. بیمبالاتیهایی نظیر جنگ فاجعه بارش در یمن، محاصره قطر و نقض مداوم حقوق بشر از جمله قتل جمال خاشقچی در کنسولگری عربستان در استانبول. برای کسانی که از نزدیک تحولات را دنبال میکردند، پس از حملات ایران به دو تاسیسات نفتی عربستان سعودی و عدم واکنش جدی آمریکا به آن در سپتامبر 2019 نیز سرد شدن روابط واشنگتن-ریاض، مشهود بود. حتی در آن زمان و قبل از ریاست جمهوری بایدن، این احساس در میان متحدان و شرکای منطقهای آمریکا وجود داشت که سیاست خارجی ایالات متحده اولویتهای دیگری دارد. بسیاری از بازیگران منطقه، با در نظر گرفتن این موضوع و درک این واقعیت که باید وابستگی خود را به ایالات متحده کاهش دهند، به یکدیگر نزدیک شدهاند. این روند پیامدهای پیچیده و طولانیمدتی خواهد داشت، اما نمیتوان انکار کرد که روسیه و چین از بزرگترین ذینفعان آن
بودهاند.
به گزارش «انتخاب»، در ادامه تحلیل دیویدمیلر آمده است: با تشدید تنشها بین بنسلمان و دولت بایدن در مورد همه چیز، از قیمت نفت گرفته تا حقوق بشر، عربستان سعودی روابط خود را با روسیه و چین عمیقتر کرده است. بنسلمان میخواهد قادر باشد در صورت نیاز به سمت هر بازیگر منطقهای و جهانی که تمایل داشته باشد، چرخش کند. یکی دیگر از عناصر کلیدی برای موفقیت این برنامه بنسلمان، ثبات در خلیجفارس است که لازمه آن، تنشزدایی با ایران است. این تحولات، کاملا خیرهکننده بوده است. عربستان روابط دیپلماتیک با ایران برقرار کرده و با دیگر دشمنان آمریکا در تماس است و در حالی که ایالات متحده، شریک امنیتی اصلی عربستان سعودی است، سعودیها اقدام به خرید تجهیزات نظامی چینی کردهاند.
دیگر هیچ امیدی به اینکه غنیسازی ایران از طریق یک چارچوب دیپلماتیک محدود شود، وجود ندارد. برعکس، خصومت ایالات متحده با ایران به دلیل سرکوب اعتراضات و حمایت تهران از تهاجم روسیه به اوکراین، بیشتر شده است.
اگر ایران همین حالا هم یک کشور در آستانه هستهای نباشد، به زودی خواهد بود. پنج رئیسجمهور متوالی ایالات متحده متعهد شدند که ایران را از دستیابی به سلاح هستهای، بازدارند. (احتمالا در صورت لزوم با حمله نظامی). اما حقیقت ناخوشایند و بیرحمانه این است که هیچ راهحلی وجود ندارد. سیاستگذاران صرفا به این امیدوارند که میتوان مانع عبور ایران
از خطوط قرمز شد.