kayhan.ir

کد خبر: ۲۶۷۸۴۰
تاریخ انتشار : ۰۵ تير ۱۴۰۲ - ۱۹:۳۲

گنج باارزش امام‌ هادی(ع) به یک مالزیایی در حج (حکایت اهل راز)

 
 
یکی از همکاران بعثۀ رهبر معظم انقلاب گزارش کرد: 
روز چهارشنبه‌ای که تولّد امام ‌هادی(ع) بود، پس از نماز ظهر به حرم رفتیم. در مسیری که می‌رفتم متوسل به حضرت موسی بن جعفر، امام رضا، حضرت جواد‌الائمه و امام ‌هادی(علیهم‌السلام) شدم و به طور خاص به امام‌ هادی عرض کردم: مولای من! توفیقی نصیب فرمایید تا امروز با کارم دل مادرم فاطمه زهرا(س) را شاد کنم و کار آن روز خود را هدیه به آن بزرگواران کردم.
خود را به خداوند سپردم تا خود مرا هدایت نماید که به کدام سو بروم، با که سخن بگویم، چه بگویم و....
به طبقۀ دوم رفتم. برخلاف هر روز که کنار پاکستانی‌ها می‌نشستم، آن روز کنار یک مالزیایی نشستم. گویی ندایی در درونم می‌گفت با ایشان سخن بگو. پس از معارفه ابتدایی، از رشته تحصیلی و شغلم پرسید. 
گفتم: دکتری ادیان و عرفان دارم و استادیار دانشگاه هستم. 
پرسید: آیا در مورد طریقت تحقیق داشته‌اید؟ 
گفتم: بله. 
گفت: نظر شما در‌باره طریقت چیست؟ 
گفتم بسیاری از فرق صوفیه به انحراف رفته و می‌روند. مهم‌ترین خطای ایشان این است که به شریعت توجه نمی‌کنند. امکان ندارد که انسان بدون توجه دقیق به شریعت الهی به قرب پروردگار نائل شود. 
در تأیید صحبت من گفت: دوستم مرا به جلسات فرقۀ نقشبندیه در مالزی برد، در آن‌جا دیدم شیخ این فرقه با خانم‌های مرید، دست می‌دهد. این کار حرام است. مرید، حقّ سؤال و جواب از مراد خود ندارد. به ایشان گفته می‌شود ایمان بیاورید و چیزی نپرسید و یا اینکه صاحب‌خانه برای ایشان در ظرف نقره‌ای غذا آورد و ایشان خوردند. مگر این کار حرام نیست؟
گفتم: بله، این همان نکتۀ ظریفی است که به شما گفتم.
از حرف‌های ایشان متوجه شدم که دغدغه‌های معنوی دارند و طالب حقیقتند. مشغول قرآن خواندن شد. نیرویی مرا در کنار او نگه می‌داشت.
در فرصت مناسب به او گفتم: سراسر حج، معنویت است. فیض و رحمت الهی همه جا را دربر گرفته است. ما باید موانع را از درون خود برداریم تا بتوانیم این معنویت و رحمت الهی را دریافت کنیم و یکی از مهم‌ترین موانعی که مانع دریافت فیض و رحمت الهی می‌شود، بدگمانی و بدبینی به مسلمانان است. خوب است اگر انسان نکته‌ای را نمی‌داند، بپرسد و تحقیق کند و سپس داوری کند.
نگاه عمیقی کرد و به فکر فرو رفت و سپس گفت: من سؤالاتی دربارۀ شیعه دارم. و سپس سؤالات خود را دربارۀ تحریف قرآن، جانشینی پیامبر، جایگاه صحابه نزد شیعه و... پرسید.
بسیار روشن و تیز بود و اگر پاسخی موجه و قابل دفاع بود، می‌پذیرفت و در نهایت از پاسخ‌ها اظهار رضایت کرد و ‌گفت: من می‌دانم بسیار مضحک است که می‌گویند شیعیان، علی را نبی می‌دانند یا می‌گویند شیعیان معتقدند که جبرئیل، ‌اشتباه کرده است.
با اینکه حدوداً چهار ساعت از گفت‌وگویِ ما می‌گذشت، مشتاق شنیدن بیشتر بود.
به او گفتم: به نظر می‌رسد شما خیلی دغدغۀ معرفت پروردگار را دارید و حتماً از او طلب کرده‌اید تا شما را به خود نزدیک کند؟ 
اشک می‌ریخت و می‌گفت: همین‌طور است که شما می‌گویید و یادداشت‌های خود را که در روز عرفه نوشته بود بیرون آورد و به من نشان داد که چگونه عاجزانه از خداوند، طلب معرفت کرده است!
گفتم: می‌خواهی راه میان‌بر را به شما نشان بدهم؟
مشتاقانه گفت: بله.
گفتم: راه معرفت پروردگار، معرفت اهل بیت(ع) و ولایت ایشان است.
گفت: ولایت یعنی چه؟
آیۀ ولایت را بیان کردم. ولایت مطلقۀ الهی را برایش توضیح دادم. معنای واژه «ولیّ» و اینکه ولایت رسول خدا چه ارتباطی با ولایت «الله» دارد و در مرتبۀ بعد «والذین آمنوا...» را توضیح دادم، که با توجه به قیودی که آیه بیان می‌فرماید قضیۀ عمومی نیست و شخصیه است. 
بعد پرسیدم: خب، مصداق این قضیۀ شخصیه، کدام شخص است که این آیه در حقّش نازل شده است و ولایتش در طول ولایت رسول خدا و خداوند است و به بیان دیگر، همۀ این ولایت‌ها مراتب یک حقیقت است؟
گفت: نمی‌دانم.
منتخب تفسیر الطبری همراهم بود. ذیل آیۀ 55 از سورۀ مائده را نشانش دادم که می‌گوید: برخی گفته‌اند «اُنزِلَت فی عَلیِّ بنِ أبی طالِبٍ، مَرَّ بِهِ سائِلٌ فی رُکوعٍ، فَنَبَذَ إلَیهِ خاتَمَهُ...». در ادامه گفتم پیامبر خود فرمودند: «أنَا مَدینَةُ العِلمِ وعَلیٌّ بابُها» (المستدرک علی الصحیحین: ج ۳ ص ۱۳۸ ح ۴۶۳۹، المناقب لابن المغازلی: ص ۸۰ ح ۱۲۰ ) باید از در وارد شد و الّا نمی‌توان به حقیقت دست یافت.
چهره‌‌اش باز شده بود و ‌اشک در چشمانش حلقه زده بود. مشتاق شنیدن بیشتر بود، بسیار خوب مرا همراهی کرد و با سؤال‌های دقیق خودش مرا به توضیح بیشتر تشویق می‌کرد. 
گفتم: قرآن کریم می‌فرماید: (لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى)(شوری، آیه 23)؛ و در جای دیگر می‌فرماید: (مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَن شَاء أَن يَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلًا) (فرقان، آیه 57). از کنار هم گذاشتن این دو آیه چه می‌فهمید؟ قسمت اوّل دو آیه مشترک است، پس قسمت دوم آیه (مستثنی) هم تباین ذاتی ندارد و بیان یک حقیقت است، و مثال‌هایی از ریاضیات برای فهم این مسئله زدم. 
خود نتیجه گرفت و گفت: پس راه رسیدن به خدا مودّت قُربی است.... 
مصادیق «اهل بیت» را با توجه به آیۀ مباهله برایش گفتم و نام ائمه را پرسید و یادداشت کرد. 
به امام دوازدهم که رسید، گفتم: ایشان، امام حیّ و حاضر است. 
بیشتر می‌خواست بداند. گفتم: ایشان از فرزندان فاطمه(س) است و پیامبر(ص) فرموده‌اند: «المهدی منّا أهل البیت» ایشان به حال ما مطلعند و امام معصومند... در مکتب اهل بیت‌، زمین هیچ‌گاه از حجت، خالی نیست. هیچ دوره‌ای را نمی‌بینی که امام- که ‌هادی امت است و معصوم است- در میان امت نباشد. در حال حاضر نیز چنین است. اما در مکاتب دیگر اسلامی پس از مرگ پیامبر تا دوره‌ای این فترت و خلأ مشهود است.
پرسیدم: تا پیش از شکل‌گیری اوّلین مکتب فقهی (از مذاهب چهارگانۀ اهل سنّت)، مسلمانان چه می‌کردند؟
گفت: نمی‌دانم. این، جای تأمّل است.
گفت: ارتباط شما با ائمه و امام زمان چگونه است؟
برایش از توسّل بیشتر گفتم و نقش «وسیله بودن» اهل بیت را بیشتر توضیح دادم و گفتم: شیعه اظهار ادب و ارادت می‌کند و خدمت امام سلام می‌کند... نسبت به امام حی و زنده نیز چنین است.
گفت: چگونه؟ باید چه گفت؟
گفتم: «السلام علیک یا صاحب‌الزمان یا بقیهًْ‌الله...» یادداشت کرد و تکرار کرد، معنی‌اش را پرسید و نوشت.
روز جمعه پس از نماز صبح قرار داشتیم، به بعثه آمد. می‌گفت: سه روز است که از خواب که بلند می‌شوم اوّل می‌گویم: السلام علیک یا بقیهًْ‌الله یا مهدی....
در بعثه دعای ندبه برقرار بود. برایش از جمعه و انتظار و دعای ندبه و مفهوم ندبه گفتم. خیلی مشتاق به شرکت بود. او را بردم. مجلس بسیار معنوی‌ای بود، روز عید غدیر، جمعه و ندبه. 
برایش از غدیر گفتم و از حدیث نبوی«مَن کُنتُ مَولاه فهذا علیٌ مولاه». صدای یا علی یا علیِ شیعیان منتظر، فضای مجلس را پر کرده بود. دعا را تا حدّی برایش ترجمه کردم و مضمون ‌اشعاری را که مدّاح می‌خواند، برایش گفتم.
به پهنای صورتش ‌اشک می‌ریخت و می‌گفت: زمانی که شهادت جدیدم را دادم (منظورش «اَشهد اَنّ علیاً ولیّ الله» بود)، از خداوند خواستم اگر راهم درست است خداوند به من علامت نشان دهد تا قلبم آرام گیرد، از آن روز تاکنون سه علامت خداوند به من داده است: 
اوّلین علامت، شب اوّل اتفاق افتاد، با اینکه کم خوابیده بودم، انرژی کافی را برای تهجّد داشتم و هنگام اذان برای اوّلین‌بار در عمرم ‌گریه کردم.
علامت بعد در نماز بعدی اتفاق افتاد که هنگام رکوع، از محبت خداوند در نماز ‌گریستم. تاکنون چنین تجربه‌ای نداشتم.
و علامت سوم، امروز در دعای ندبه رخ داد، با اینکه زبان ایشان را نمی‌فهمیدم، در حال دعا و مناجات با خدا می‌گریستم.
عمری است که دعا خوانده‌ام، اما اثر معنوی بر من نگذاشته است. اصلاً نمی‌دانستم که می‌توان دعا کرد و به خدا نزدیک شد و ‌گریست و در نماز، چنین حالی داشت. آنچه تا حال انجام داده‌ام پوسته‌ای بی‌محتوا بوده است....
گفتم: روح عبادت، ولایت اهل بیت(ع) است که شما آن را یافته‌اید، گنجی باارزش که امام‌ هادی(ع) به شما عنایت کردند و در غدیر خم محکم شد. 
* کتاب: خاطره‌های آموزنده، نوشته آیت‌الله محمدی ری‌شهری انتشارات دار‌الحديث قم