kayhan.ir

کد خبر: ۲۶۷۷۴۰
تاریخ انتشار : ۰۳ تير ۱۴۰۲ - ۲۲:۳۷

اخبار ویژه

 

چرا شریک حماقت‌ها و خیانت‌های منافقین شدید؟!
روزنامه زنجیره‌ای اعتماد، سرنوشت سازمان منافقین را خفت‌بار و آموزنده توصیف کرد.
این روزنامه به قلم عباس عبدی نوشت: «وضعيت مجاهدين خلق [منافقین] را كه مي‌بينيم، بسيار متاسف مي‌شويم كه چگونه ممكن مي‌شود حضور مجموعه‌اي از افراد در دل چنين ساختاري ادامه پيدا كنند و در قالب فرقه‌اي متحجر درآيند و انواع و اقسام شكست‌ها و خفت‌ها را تجربه كنند، ولي همچنان در سنين بالاي ۵۰ تا ۷۰ سالگي به چنين خط‌مشي احمقانه‌اي ادامه دهند. اين تداوم وضعيت در حالي است كه مي‌بينند، حتي فرزندان و نوه‌هاي آنان، راه خويش را جدا كرده‌اند و در مسير ديگري قرار گرفته‌اند. در اين يادداشت مي‌خواهم دو شاخص را براي فهم و سنجش آينده اين نيروها يا هر نيروي ديگر معرفي كنم. اولين مورد، شاخص آزادي است. هر گروه سياسي يا دولت اگر به آزادي نقد و بيان به ويژه نزد نيروهاي داخلي خودش ملتزم نباشد، دير يا زود يا از هم مي‌پاشد يا به فرقه تبديل مي‌شود. موضوع آزادي نقد و بيان چنين است كه اگر جلوي آن گرفته شود، حد يقفي ندارد و مجبور مي‌شوند دايره را تنگ‌تر و تنگ‌تر كنند، سپس به جايي مي‌رسند كه به يك باره كل ساختارِ ضدِ نقد فرو مي‌ريزد، مثل آنچه در سازمان چريك‌هاي فدايي خلق رخ داد يا به سوي فرقه‌اي شدن پيش مي‌رود كه آزادي را به سوي صفر مي‌برد، مثل آنچه در فرقه مجاهدين يا رجوي رخ داده است. شايد براي ما قابل تصور نباشد كه يك فرد چگونه ممكن است تا اين‌اندازه تابع رهبري فرقه شود كه جنگ داخلي را تجربه كند و هزاران نفر را بكشد و كشته شود، سپس برود عراق با دشمن دو ملت ايران و عراق به نام صدام همدست شود و فاجعه فروغ جاويدان يا مرصاد را رقم بزند.
بعد در اردوگاه‌هاي مبتذل بدون ذره‌اي آزادي زندگي كند و صدايش در نيايد و آخر هم با اين وضعيت در آلباني كه خارج از جهان سياست است پرتاب شود و حيات و ممات آنها به دست آمریکا باشد كه روزي افتخار اين گروه ترور چند نفر از مستشاران آمریکايي در تهران بود. اين وضعيت محصول فقدان آزادي بيان است. آزادي درون‌گروهي در هر ساختاري، اعم از حزب، گروه، دولت يا كشور و... براي بقاي آن ضروري است و هر نهاد و ساختاري كه اين ويژگي را نداشته باشد، سرنوشت آن در بهترين حالت چريك‌هاي فدايي خلق است كه پس از شكست از روي اجبار تن به تغيير خط‌مشي دهند و در بدترين حالت سازمان مجاهدين خلق است كه چهارنعل راه گذشته را ادامه دهد و اعضاي فرقه را از بديهي‌ترين حقوق براي درك از حقيقت محروم كند و اقدامات مبتذل رهبري سازمان را با لطايف‌الحيل توجيه كند. چقدر گردان‌هاي سايبري توجيه‌گر اين نوع ساختارهاي بسته، شبيه يكديگرند؟
معيار دوم عيني‌تر است، فرزندان. هر نسل يا سازماني يا حكومت يا هر ساختار ديگري كه نتواند با نسل بعد از خود تعامل داشته باشد، به‌طور قطع و يقين نابود خواهد شد. البته اين مسئله نيز مربوط به موضوع آزادي است ولي عيني‌تر است و قابل پوشاندن نيست.
 فيلمي كه از اردوگاه‌ اشرف منتشر شد، ظاهرا فاقد نيروي جوان بودند، متوسط سن حاضران آن اردوگاه بايد بالاي ۵۵ تا ۶۰ و ۶۵ سال باشد. چنين گروهي نياز نيست كشته شوند يا بميرند، به قول حافظ «بر او نمرده به فتواي من نماز كنيد.» جوان يعني آينده، مجموعه‌اي كه آنان را ندارد، يعني فاقد آينده است. همان‌گونه كه زاد و ولد موجب ادامه حيات جامعه مي‌شود، در سازمان‌ها و حكومت‌ها و نهادها نيز زاد و ولد موجب تداوم حيات آن مي‌شود. البته نه هر جواني كه جوانان رانتي بلاي جان چنين نهادها و حكومت‌هايي خواهند بود. با اين دو معيار مي‌توانيم آينده هر جريان و نهاد و ساختاري از جمله مجاهدين خلق را در ايران پيش‌بيني كنيم».
یک بار دیگر قضاوت نویسنده روزنامه اعتماد را مرور کنید: «تجربه انواع و اقسام شکست‌ها و خفت‌ها، خط‌مشي احمقانه‌، کشتن هزاران نفر، همدستی با دشمن متجاوز و رقم زدن فاجعه فروغ جاویدان، اردوگاه مبتذل بدون ذره‌ای آزادی، حیات و ممات‌شان دست آمریکاست، زندگی فرقه ای، گروهی مَرده و بی‌آینده».
اینها قضاوت درستی است و اکنون باید از باب «الزموهم بما الزموا علیه انفسهم»، از برخی مدعیان اصلاح‌طلبی در این روزنامه و فراتر از آن پرسید، اگر سازمان منافقین به همین نکبتی و بی‌آیندگی است که بیان می‌کنید -و بدتر از اینها هم هست- چرا در بسیاری از پروژه‌های آمریکایی و صهیونیستی که این سازمان تروریستی هم در آن به بازی گرفته شده بود، نقش‌آفرینی کردید و پذیرفتید همبازی فسیل‌های سازمان منافقین و سلطنت‌طلبان و بهائیان و کومله و ریگی و نهضت آزادی و... باشید؟ آخرین بار که همین گروهک‌های وطن‌فروش در اغتشاشات پاییز معرکه گرفته بودند و از دروغ‌پراکنی، عوام‌فریب، آشوب‌افکنی، شرارت و آدم‌کشی، مسجد سوزی و هتک حرمت مقدسات دریغ نمی‌کردند و توهم‌ براندازی داشتند، چرا شما و سران‌تان با ‌اشرار آشوبگر همراه شدید و نام این شرارت سازمان یافته را هم اعتراض مدنی گذاشتید؟!
یا مثلا چرا در فتنه و آشوب 1388 با دروغ شرم‌آور تقلب در انتخابات
(که خاتمی و تاج‌زاده و عطریانفر و ابطحی و امثال آنها به دروغ و نا ممکن بودن تقلب آن هم در مقیاس 13 میلیون رای معترف بودند)، زمینه معرکه‌گیری گروهک‌هایی مانند منافقین و آشوب علیه جمهوریت و اسلامیت را فراهم ساختید؟ سازمان وطن‌فروش منافقین خائن‌تر بود یا شما‌ها که اغلب مقدمه‌ساز تحرکات گروهک‌های مزدور بوده‌اید؟!

تحلیلگر آمریکایی: بایدن با حقارت در حال امتیاز دادن به ایران است
تحلیلگر «موسسه امریکن اینترپرایز» با بیان این‌که «جو بایدن» برای فرار از نظارت کنگره، معامله با ایران را توافق نمی‌نامد، افزود: این عقب‌نشینی دولت بایدن در مقابل ایران است.
متیو کانتینتی در مورد ماهیت توافق محتمل ایران و آمریکا نوشت: به عنوان یک مقام ارشد امنیت ملی تصور کنید!. یک قدرت خارجی با دیدگاه انقلابی چند دهه تلاش کرده تا قدرت و اتحادهای آمریکا را در یک منطقه حساس تضعیف کند. این کشور بزرگ‌ترین حامی تروریسم در جهان است و به حمایت و هدایت نیروهای نیابتی می‌پردازد که نیروهای آمریکایی را کشته‌اند یا معلول کرده‌اند.
هدف آن کشور بیرون راندن ایالات متحده از منطقه‌ای از جهان و نابودی نزدیک‌ترین متحد آمریکا در خاورمیانه بزرگ است. این کشور پهپادها و سایر تسلیحاتی را که روسیه برای تداوم جنگ اوکراین مورد استفاده قرار می‌دهد، تامین می‌کند.آیا شما تمایل دارید با چنین رژیمی توافق کنید؟ اگر پاسخ شما- برخلاف همه شواهد- مثبت است، می‌توانید منتظر یک شغل کوتاه‌مدت و ناخوشایند در وزارت امور خارجه جو بایدن باشید. چرا که رئیس‌جمهور بایدن با دادن جایزه به جمهوری اسلامی ایران برای اقدامات نامطلوب مختلف آن، در آستانه خیانت به کنگره قرار دارد.
براساس گزارش‌های خبری، بایدن آماده است تا در ازای آزادی زندانیان آمریکایی، توقف حملات شبه نظامیان به نیروهای آمریکایی در عراق و سوریه، همکاری با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، نفروختن موشک بالستیک به روسیه و توقف غنی‌سازی اورانیوم در ۶۰ درصد (اورانیوم غنی شده ۹۰ درصد درجه تسلیحاتی محسوب می‌شود)، میلیاردها دلار به ایران بپردازد. بایدن خواهد گفت که این ترتیبات معیوب برای آزادی بیگناهان و جلوگیری از وقوع جنگ ضروری است. کاری که او قادر به انجام آن نخواهد بود این است که آن را یک معامله بنامد.
بایدن نمی‌تواند این معامله را یک توافق بنامد زیرا می‌خواهد آن را از بررسی کنگره دور نگاه دارد. قانون بازبینی توافق هسته‌ای ایران در سال ۲۰۱۵، رئیس‌جمهور آمریکا را از لغو تحریم‌های هسته‌ای جمهوری اسلامی بدون تایید کنگره منع می‌کند. اقدام خط‌شکنانه دولت حول محور قانون اگرچه هوشمندانه است، اما تاثرآور نیز می‌باشد.
معامله‌ای که جرأت نمی‌کنند نام آن را به زبان بیاورند، قدرتی نخواهد داشت. این معامله به طور کامل به حسن نیت «آیت‌الله علی خامنه‌ای» زیرک بستگی خواهد داشت.
روزنامه «نیویورک تایمز» گزارش داد که او به این شرط اجازه توافق را داده که زیرساخت‌های هسته‌ای ایران پابرجا بماند. لحظه‌ای که بایدن به منطق پرداخت باید بیشتر به ایران شک کند، رهبر ایران یک بار دیگر چرخیدن سانتریفیوژهای خود را شروع خواهد کرد و اگر گروه‌های شبه‌نظامی‌ تحت کنترل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به آمریکایی‌ها خمپاره شلیک کنند- او می‌تواند بگوید که از سوی شبه‌نظامیانی صورت گرفته است که وی هیچ کنترلی روی آنها ندارد.
توجه داشته باشید این توافق که توافق نیست، چون در آن چیزی در مورد مرگبارترین نماینده ایران، حزب‌الله، یا در مورد رفت و آمد هواپیماهای بدون سرنشین ایران چیزی گفته نشده است. این نادیده گرفتن با عادت ناخوشایند بایدن برای فروختن متحدان آمریکا از جمله دولت افغانستان، مردم لبنان، سوریه و البته اسرائیل، یا اوکراینی‌ها همخوانی دارد. رشوه بایدن یعنی همان چیزی که «ریچارد گلدبرگ» از بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها آن را استراتژی «پرداخت کن و دعا کن» برای تقویت ماشین ترور ایران، به این امید که هسته‌ای نشود – از نظر دامنه محدود و فاقد پاسخگویی است و هدف استراتژیک ندارد. اهداف آن سیاسی هستند.
بایدن می‌خواهد خاورمیانه را پیش از انتخابات ۲۰۲۴ آرام نگه دارد. او با وجود کمک‌های ایران به روسیه، اجازه داد تا این مذاکرات در عمان ادامه یابد؟ چرا دولت او از تنش‌زدایی بین عربستان و ایران که چین در ماه‌آوریل میانجی آن بود، استقبال کرد. و چرا او تسلیم حقارت پرداخت به سرکشان، به خاطر قول آنها برای رفتار خوب در چند حوزه مشخص شده است؟ این روایت تا حدی به کاهش انتظارات دیپلماتیک مربوط است. بایدن پول می‌پردازد تا صرفا بماند. این نیز عرصه دیگری از حماسه بی‌کفایتی جو بایدن است. پرزیدنت بایدن در معدود بحث‌های خود از سیاست خارجی، روابط بین‌الملل را به عنوان مبارزه‌ای بین دموکراسی و استبداد ترسیم کرده است. من تمایل دارم این موضوع را بپذیرم. وقتی به اقدامات او نگاه می‌کنم، او تمایل وحشتناکی دارد که دست برتر را به اقتدارگرایان بدهد.
مماشات با ایران هیچ کمکی به دموکراسی نمی‌کند؛ همان‌گونه که تلاش برای تنش‌زدایی با چین که از زمان حادثه بالون جاسوسی در اوایل سال جاری، با آن به شدت افزایش یافته است، نتیجه نمی‌دهد؛ همان‌طور که تحویل کُند تسلیحات به اوکراین در حالی که آینده آن در ناتو در‌هاله‌ای از ابهام قرار دارد، موثر نخواهد بود.بایدن در معامله با ایران دچار‌اشتباه می‌شود چون این معامله منجر به شکست شده و مورد دیگری در فهرست اقدامات ناامیدکننده او به حساب خواهدآمد.

کشورهای منطقه فهمیدند آمریکا نمی‌تواند با ایران بجنگد
روزنامه سعودی  تاکید کرد آمریکا قادر به درگیری نظامی با ایران نیست و کشورهای عربی هم با مشاهده ناتوانی آمریکا، به این نتیجه رسیده‌اند که با ایران تفاهم و سازش کنند.
روزنامه «الشرق‌الاوسط»، درباره اجرای وعده‌های غرب به ویژه آمریکا به دولت‌های عربی برای برخورد با ایران، ابراز ناامیدی کرد و نوشت: «درگیری پیش‌بینی شده میان ایران و غرب به یک شوخی تبدیل شده است. آمریکا و اسرائیل تهدید‌های خود را عملی نکردند و ایران بدون نگرانی به توسعه برنامه هسته‌ای خود ادامه داده است. چرا این یک شوخی است؟ زیرا در واقعیت امر، آن را مشاهده کرده‌ایم: از تهدید‌های پرزیدنت بوش علیه ایران گرفته تا تهدید اوباما، ترامپ و در نهایت اظهارات بایدن که نوامبر گذشته اعتراف کرد که توافق برجام مرده است. بنابراین، منصفانه است که بگوییم ایران صادق‌تر بوده و آمریکا و متحدان‌اش دروغگوتر بودند؛ آنان به ایران حمله نظامی نکردند و زمانی که ترامپ از برجام خارج شد و ایران غنی‌سازی اورانیوم خود را افزایش داد و هزاران سانتریفیوژ نصب کرد، آمریکا و متحدان‌اش هیچ کاری انجام ندادند.
در واقع، آمریکا از رویارویی با ایران اجتناب ورزیده است. اکنون ایران دانش فنی و ذخایر اورانیوم غنی شده به‌اندازه کافی برای ساخت یک بمب اتمی را در اختیار دارد. در مورد این که چرا ایران تاکنون بمب اتمی را نساخته، می‌توان دو موضوع را ذکر کرد. مقام عالی رهبری جمهوری اسلامی ایران دستیابی به بمب اتمی را از نظر شرعی حرام دانسته‌اند. نکته دوم آن‌که ایران نمی‌خواهد پیشرفت خود را به خطر بیندازد و به همین دلیل تصمیم گرفته با صراحت پاسخ دهد و بهانه‌ای ندهد و از برنامه هسته‌ای برای تقویت موقعیت خود در عرصه بین‌المللی و منطقه‌ای استفاده نماید.
اجازه دهید بپذیریم که سیاست ایران، پیچیده و هوشمندانه بوده است. ایرانی‌ها همواره حواس‌شان به تحولات منطقه‌ای و جهانی بوده است. منظور از پیچیدگی، آن است که ایران به جای آن‌که منتظر بماند، خود شرایط مناسب را ایجاد می‌کند. منظور از هوشمندانه بودن، آن است که ایران در هر مرحله محاسبات دقیقی انجام می‌دهد و می‌داند چه زمانی باید عقب‌نشینی کند تا آنچه را که به دست آورده، هدر ندهد. اکنون مذاکرات میان ایران و آمریکا از طریق میانجی‌گری عمان در حال انجام است و دو طرف اکنون نیاز به یک توافق جدید به جای برجام را احساس می‌کنند.
در واقع، رهبری آمریکا قانع شده که شرایط منطقه‌ای و بین‌المللی ایجاب می‌کند بین بد و بدتر انتخاب کند. اگر ایران به دانش و مواد مورد نیاز برای ساخت بمب دست پیدا کند، بد است، اما اگر ایران بمب اتمی بسازد بدتر است. در حالت دوم، جنگی که ایالات متحده در شرایط کنونی طرفدار آن نیست، آغاز خواهد شد. اصرار واشنگتن بر نادیده گرفتن نتانیاهو نخست‌وزیر اسرائیل و هشدار او در مورد اقدام نظامی ممکن است نشان‌دهنده این باشد که ایالات متحده، اکنون مشتاق اجتناب از رویارویی با بدترین سناریو است. با این وجود، پرسشی مبرم در این‌جا بی‌پاسخ باقی می‌ماند: چرا آمریکا شرط‌بندی خود بر روی ایران را باخت؟ و موضع اعراب در قبال این تحولات چه خواهد بود»؟
اولا آمریکا زمانی‌که قدرت بلامنازع در جهان تک قطبی بود، با حمله نظامی به عراق به جای حمله به ایران، متحمل شکست شد. بدتر از آن این‌که آمریکا در عراق و افغانستان، با ایران همکاری کرد و شبکه شبه نظامیان مورد حمایت ایران که در جهان عرب برای محاصره اسرائیل و کشور‌های متحد ایالات متحده در حال ایجاد بود را نادیده گرفت. این موضوع باعث شد که بسیاری در جهان عرب به این نتیجه برسند که آمریکا با ایران سازش کرده است.
ثانیا وضعیت ژئوپولیتیک منطقه‌ای و بین‌المللی تغییر کرد. جنگ اوکراین، این فرصت را به ایران داد که حمایت روسیه را در ازای حمایت نظامی ایران تضمین کند. این بدان معنا بود که نمی‌توان از طریق شورای امنیت سازمان ملل اقدامی علیه ایران انجام داد و از مشروعیت بین‌المللی برخوردار شد. علاوه‌بر این، رقابت بین آمریکا و چین، به ایران این امکان را داده است که روابط خود را با چین گسترش دهد.
ایران همچنین متوجه شد که اعراب از دریافت کمک آمریکا و متحدان‌اش ناامید شده‌اند و از این موقعیت به نفع خود استفاده کرد. این خود ضربه بزرگی به غرب است. رقبای چینی آنان جایگاه خود را در منطقه‌ای محوری برای تجارت جهانی و تامین انرژی تقویت کرده‌اند. به نظر می‌رسد موضع اعراب با تغییراتی که در منطقه در حال انجام است، همسو شده است. اعراب متقاعد شده‌اند که جنگ به نفع آنان نیست. دیگر هیچ چیز آنان را دور یکدیگر جمع نمی‌کند. مذاکرات با ایران می‌تواند به آنان فضای تنفسی بدهد و به آنها اجازه دهد تا رویکردی برای توسعه ظرفیت نظامی خود و ایجاد اتحاد‌ها و منافع تجاری ایجاد کنند.