kayhan.ir

کد خبر: ۲۶۷۵۹۶
تاریخ انتشار : ۰۲ تير ۱۴۰۲ - ۲۱:۴۲
حقیقت فرهنگ در رسانه‌ها و فضای مجازی- بخش دوم

رسـانه‌‌ چگونه موجب خودباختگی فرهنگی و بی‌هویتی می‌شود؟

 

عزیزالله محمدی(امتدادجو)
بخش اول این یادداشت 27 خرداد 1402 با عنوان «حقیقت فرهنگ در رسانه‌ها و فضای مجازی» تقدیم حضور شما شد. در قسمت اول با ارائه تعاریف معتبر موجود از فرهنگ و با ‌اشاره به وجوه مشترک این تعاریف، نگاهی به استانداردهای دوگانه آمریکا که با استراتژی تغییر ذائقه فرهنگی جوامع هدف و به‌ویژه روی تغییر ذائقه فرهنگی جامعه ایران صورت ‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌گیرد به ویژگی‌های فرهنگی منحصر به خود و با مختصات خاص رفتار اجتماعی فرهنگ ایران پرداختیم و ارکان موثر آن را با ترسیم مثلثی در سه ضلع و حوزه (تاریخ، هنر و دین) مورد واکاوی قرار دادیم. نهایتا با محتوای تولید شده بر مبنای اضلاع این مثلث، شبکه‌های اجتماعی و مجازی با ترغیب به تایید و تکذیب مخاطب؛ کنشگری کاذب و غیر ضرور را برای جامعه به‌وجود ‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌آورند و با استفاده از فضای تفاوت رای در کنشگری، فاصله اجتماعی با میل به تخاصم نسبت به گروه مخالف شکل ‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌گیرد و مخاطب با ترغیب صورت گرفته برای کسب تنوع فرهنگی از اصالت فرهنگی خود دور و به مرحله بی‌هویتی و خودباختگی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌رسد.
و اما در ادامه، همان‌طور که وعده شده بود لازم است به محورهای اصلی ویژگی فرهنگ ایرانی بپردازیم که دقیقا با همین ویژگی‌ها به‌طور وارونه در فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی و ماهواره‌ها تولید محتوا می‌شود و مخاطب را از حالت تفاخر به فرهنگ خود به نقطه بی‌تفاوتی و یا مهاجم به فرهنگ خود ‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌رسانند.
نگاهی مجدد به مثلث تعریف شده از عناصر موثر به فرهنگ، یعنی (هنر و تاریخ و دین یا مذهب) قطعا توجه ما را به تولیدات شبکه‌های اجتماعی و فضای مجازی دقیق‌تر خواهد کرد چرا که مطابق پالایش‌های صورت گرفته، قریب به بالای 90 درصد محتواهای تولید شده فارغ از هرگونه گرایشی، در این سه حوزه است که گاه جنبه سرگرمی و گاه جنبه تخصصی تحت عنوان انتقال داده و دانش را به خود ‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌گیرند.
در دسته‌بندی مخاطبین این سه حوزه شایسته است به‌طور واقع بینانه و آگاهانه اقشار مختلف و طیف‌های گوناگون را از نظر بگذرانیم تا ببینیم که چگونه تغییر ذائقه مورد نظر قدرت‌های رسانه‌ای در جوامعی مثل ایران شکل گرفته و به نتیجه مطلوب آنان منتج ‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌شود.
اجازه بدهید دسته‌بندی‌های شکل گرفته را با نگاه کاملا ژورنالیستی و مطابق بر جریان‌های سیال و تاثیرگذار اجتماعی ببینیم که در فرآیند تولید و توزیع و استفاده از محتوای شبکه‌های اجتماعی و فضای مجازی چگونه رفتار ‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌کنند.
اگر این دسته‌بندی‌ها را به 1- متدینین و مذهبیون، 2- کهن‌گرایان، ملی‌گرایان و اساطیر دوستان، 3- هنرمندان و به اصطلاح خود روشنفکرپنداران، تقسیم کنیم؛ به‌وضوح خواهیم دید که بین این گروهها در وسعت کلی موضوع و به جز استثنائات، فاصله فکری و‌ اندیشه‌ای بسیار زیادی است که هر کدام از این گروهها خود را صاحب فرهنگ و گروه دیگر را فاقد ارزش‌های فرهنگی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌بینند.
دقیق‌تر اگر بخواهیم این مسئله را بیان کنیم باید ‌اشاره به این داشته باشیم که منظومه و مجموعه فکری دسته‌بندی‌های ارائه شده با توجه به این‌که طیف‌های دیگر در آن راه ندارند اساسا بعد از مدتی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌تواند تبدیل به انجماد فکری شده و در بستر فرهنگ تبدیل به ضد فرهنگ شود.
به‌طور مثال اگر ما محافل و مجالس مذهبی را فقط برای گروههای خاص در نظر بگیریم که در آن، همه حاضرین فقط مذهبیون و متدینین را فرهنگی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌دانند و یا اگر محیط‌های هنری(سینما، موسیقی، تئاتر و...) را فرض کنیم که فقط فعالان و علاقه‌مندان این حوزه خود را موثر و متاثر از فرهنگ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌دانند و یا اگر محیطهای دانشگاهی آشنا به امور علمی و تاریخی و اساطیری و یا مدرنیزه را در نظر بگیریم که فرهنگ را مختص خود قلمداد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌کنند؛ پس تعاریف ارائه شده از فرهنگ چگونه باید در جامعه بدون آن‌که مختص به گروه خاصی باشد خود را نمایان کنند؟ و چگونه فرهنگ باید پویا و سیال باشد؟ و چگونه فرهنگ هویت گذشته و حال و آینده یک جامعه را در نهاد خود پرورش و گسترش بدهد؟ و...
اگر شرح به‌هم‌تنیدگی و پیوستگی مجموعه‌ای از باورها، ارزش‌ها، اعتقادات، عادات، رسوم، تاریخ، هنر و... را که در تعاریف فرهنگ و در بخش اول یادداشت از زبان تیلور و علامه جعفری بیان کردیم مرور داشته باشیم، اساسا با واژه‌ای بسیار مهم رو‌به‌رو خواهیم بود که ‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌تواند گره‌گشای فواصل ایجاد شده بین گروههایی که ذکر کردیم باشد.
واژه ترکیبی و مهم (درهم تنیده و پیوسته) که پیش از اجزا و عناوین و عناصر شناخته شده فرهنگی به‌صورت قید آمده؛ از چنان اهمیتی برخوردار است که دقیقا ‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌تواند آن حلقه مفقوده از تعریف فرهنگ در جای‌جای جهان باشد؛ به‌طوری‌که در هر زمانی، هر گروهی یا فردی که خواست فرهنگ را مصادره به فکر و ‌اندیشه و رفتار خود کند در مواجهه با این دو واژه (درهم‌تنیدگی و پیوستگی) می‌تواند حقیقت مفهوم یا مفاهیم فرهنگ را درک کرده و از فکرکردن به انحصار و مصادره فرهنگ برای جریان فکری خود دست بکشد.
مسلم است که با شناخت مفهوم تنیدگی و پیوستگی عناصر فرهنگی از سوی گروه‌های سه‌گانه‌ای که مطرح شد، فاصله‌های فکری و رفتاری نیز چه در فضای مجازی و چه در محیط حقیقی کمتر شده و جامعه در حالت متعادلی به‌سر خواهد برد؛ اما! نکته دقیقا در همین نقطه قابل طرح است که با پمپاژ محتواهای تولید شده تک‌بعدی در فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی و ماهواره‌ای از سوی امپراطوری رسانه‌ای در غرب، تلاش صورت ‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌گیرد تا این فهم از مفهوم فرهنگ که عناصر فرهنگی درهم‌تنیده و پیوسته به هم هستند به جامعه رسوخ نکند و فواصل اجتماعی با تعصب‌هایی که هر گروه به داشته‌های خود دارند باقی بماند و در نهایت نیز کار به تخاصم و تقابل بکشد.
به‌طور آشکار آنچه عیان است، نقطه اختلاف تعریف از فرهنگ در جامعه‌ای مثل ایران، دقیقا فرصتی دست نیافتنی برای سیاستگذاران آمریکایی و غربی است تا با ارائه تعریف عام یا خاص مورد نظر خود از فرهنگ برای مخاطبین مشتاق فضای مجازی و یا ماهواره‌ای، بر دامنه اختلافات و ایجاد فاصله بین گروه‌های اجتماعی بیفزاید و در غایت هدف خود، جامعه را به سمتی ببرد که گروه تغییر ذائقه پیدا کرده بر مبنای تفکر آمریکایی بتواند مسلط بر رفتار و امور اجتماعی شود که مصادیق آن را در انقلاب‌های مخملی و رنگی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌توانیم جست‌وجو کنیم.
در تعاریف موجود از فرهنگ، گاه صفت و واژه «اکتسابی بودن» نیز از ویژگی‌های اصلی آن برشمرده ‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌شود که با توجه به اجزای متشکل آن، از جمله دانش‌ها، عقاید و اخلاق بر صحت به‌کارگیری این واژه«اکتسابی» برای تعریف فرهنگ بیشتر ‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌توانیم صحه بگذاریم و خود را به راحتی در معرض قضاوت خودآگاه خویشتن قرار بدهیم که از قبال دریافت یا انتقال اطلاعات فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی و ماهواره‌ای چه چیزهایی را «کسب» ‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌کنیم و با کسب این اطلاعات به چه میزان بر داشته‌های فرهنگی خود ‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌افزاییم؟
رسانه‌های مجازی و ماهواره‌ای غربی در بستر تمام فعالیت‌های خود آن چیزی را که دنبال ‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌کنند؛ به‌طور مشخص «اشاعه فرهنگی» است و برای دستیابی به این هدف نمایان، تحت تاثیر دو عامل «تمایل» و «ارتباط» در جوامع مختلف سناریوپردازی و تولید محتوا ‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌کنند.
اشاعه فرهنگی که بعد از ظهور و بروز دنیای اینترنت و مجازی تعاریف مدرن‌تری به خود گرفت در سه حالت (مستقیم، اجباری و غیر مستقیم) صورت ‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌پذیرد و مسلم است که برای کسب نتیجه «تغییرذائقه فرهنگی» در جامعه‌ای مثل جامعه ایران به‌کارگیری دو شیوه اول اگر نگوییم غیر ممکن، اما باید بگوییم که بسیار دشوار و پرهزینه و پردامنه به لحاظ به‌کارگیری زمان و انرژی خواهد بود که کارشناسان زبده رسانه‌ای و فرهنگی در شبکه‌های ماهواره‌ای و مجازی به‌خوبی این موضوع را درک کرده‌اند و بر همین مبنا استفاده از روش «اشاعه غیرمستقیم» را چاشنی اصلی و تاثیرگذار فعالیت‌های خود کرده‌اند که در این روش با تکنیک‌هایی مثل(وارونه‌‌سازی، بزرگنمایی، کوچک‌نمایی، تقطیع و برش، برچسب زنی و از همه مهم‌تر دوگانه‌‌سازی‌های نامتجانس و ناهمخوان و...) سناریوهای تعیین شده فرهنگی و رسانه‌ای خود را اجرا ‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌کنند.
اگر نگاهی گذرا و واقع بینانه به وقایع و تحولات و اغتشاشات پاییز 1401 داشته باشیم و اتفاقات اجتماعی و فرهنگی بعد از آن را مورد توجه قرار بدهیم، خواهیم دید که رسانه‌های معلوم‌الحال فارسی‌زبان چه پیش از شروع آن وقایع و چه در حین آن و چه پس از آن از یک راهبرد بسیار مهم بهره ‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌جسته‌اند که در عالم فرهنگ و رسانه به آن راهبرد، راهبرد«شوک فرهنگی» اطلاق ‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌شود.
در پس ایجاد و اجرای این شوک فرهنگی، جامعه همانند یک بیمار بدحال بستری در بخش‌های ویژه بیمارستان دچار علائم حاد فیزیکی و روحی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌شود و به قاعده بعد از چندی اگر راهکار درمانی خوب و موثری برای درمان آن پیدا نشود در نهایت به اغما و فروپاشی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌رسد که شاید که نه! اما، حتما ‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌توانیم آن را به معنای «تاخر فرهنگی» در جامعه بشناسیم.
تاخر فرهنگی (Cultural Lag) در میان کارشناسان امر، به واپس‌ماندگی یا دیرکرد فرهنگی ترجمه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌شود که در اصطلاح نوعی عدم تعادل فرهنگی به حساب ‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌آید و به معنای تمایز اجزای یک فرهنگ از نظر آهنگ حرکت آنان است که نابسامانی و ناهماهنگی در مجموعه ترکیبات فرهنگی را به‌وجود ‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌آورد؛ که به دوشکل قابل تصور است. شکل اول سازش و تطابق انسان با فرهنگ است و دیگری هماهنگی و سازش میان قسمت‌های مختلف یک فرهنگ است.
با وجود این تعاریف از تاخر فرهنگی و رفتارهای گروه‌های موجود مثلث (دین و مذهب، تاریخ و هنر) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌توان آثار تاخر فرهنگی را به‌واسطه فاصله‌ای که طرفداران هر کدام از آنها از دیگری دارند را ببینیم که رسانه‌ها و فضای مجازی با استفاده از این شکاف و فاصله، جامعه را علاوه‌بر تغییر وضعیت ظاهری و فیزیکی به سمت ناامیدی و وابستگی بیش از حد و خشم و دشمنی و دلهره و افسردگی و... هدایت ‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌کنند.
در نقطه مقابل اگر طرفداران مثلث یاد شده کمی هوشیار بوده و کمی ذکاوت به خرج دهند و اگر متولیان و مسئولین فرهنگی دقیقا به تحولات اجتماعی با دیدگاه تقسیم شده «فرهنگ خاص و فرهنگ عام» نگاه کنند؛ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌شود موضوع نسبی‌گرایی را در فاصله‌های ایجاد شده بین گروههای مختلف جامعه مطرح کرد و از این دیدگاه، راهکارهای برون رفت از تاخر فرهنگی و یا تغییر ذائقه و یا تنوع طلبی و تقابل را به دست آورد.
در مسیر دست‌یابی به راه‌های غلبه بر شوک و تاخر فرهنگی و در مقابله با شیوه‌های رفتاری رسانه‌های معاند و شبکه‌های مجازی هدفمند و هدایت شده؛ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌شود در چند جمله راهکارهای پیش رو را مطرح کنیم:
1- بررسی شیوه‌های کلامی و فیزیکی برای برقراری ارتباط موثر در فرهنگ میزبان(ایران) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌تواند موثرترین روش باشد که این روزها بنا به فرمایشات مقام معظم رهبری، ‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌توانیم این شیوه را« جهاد تبیین» بنامیم و قدر مسلم موثرترین روش برای مقابله با آنچه گفته شد بعد از اقدامات ساختارگرایانه و کارکردگرایانه است.
2- پرسش در مورد موارد مبهم در فرهنگ و تقاضای توضیح درخصوص چگونگی وجود کمی و کیفی آن از سوی متولیان فرهنگی، ‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌تواند گره‌گشای بخشی از ناهنجاری‌ها باشد که در این راستا صدا و سیما و جراید و تریبون‌های معتبر ‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌توانند نقشی بسیار مهم ایفا کنند.
3- بازهم با‌اشاره به آن مثلث معروفی که چند بار ذکر شد به صراحت ‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌توان اعلام کرد که پرهیز از نگاه متعصبانه در مورد شیوه زندگی و تفکر خود در مقابل سایرین و پذیرفتن تفاوت‌های فرهنگی در بین اطرافیان تا به زمانی که به فهم مشترک از موضوع فرهنگ برسیم؛ نقطه‌ای است که ‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌تواند کشمکش‌های فرهنگی و اجتماعی و... را کاهش دهد.
4- شاید کمی باورش سخت باشد اما! مطابق نظریه‌های فرهنگی، کنجکاوی و انعطاف‌پذیری با عناصر جدید و آموختن از عناصر مطلوب پدیده‌های فرهنگی جدید ‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌تواند یکی دیگر از راه‌های غلبه بر شوک و تاخر فرهنگی باشد.
5- مسلم است که یک جامعه با ارتباطات و تعاملات افراد با یکدیگر تحت عنوان جامعه شناخته ‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌شود و اگر بنا باشد که به دلایل خاص فرهنگی، افراد جامعه از هم فاصله داشته باشند؛ دیگر آن جامعه به رشد و پویایی نخواهد رسید؛ پس، تقویت رابطه بین فردی و تلاش برای یافتن دوستان جدید و برقراری ارتباطات صمیمی موثر، ‌‌‌‌‌‌‌‌‌می‌تواند نقشه‌های سناریوپردازان رسانه‌های متهاجم و متخاصم را نقش بر آب کند و فرهنگ عام را نیز ارتقا ببخشد.
با توجه به تحولات فرهنگی و اهمیت نقش رسانه‌ها در این تحولات و با عنایت به‌اشاره‌ای که به موضوعات (نسبیت‌گرایی، کارکردگرایی و ساختارگرایی) در حوزه فرهنگ و رسانه و شبکه‌های مجازی داشتیم؛ ضمن بررسی فرهنگ واقعی و فرهنگ آرمانی و فرهنگ القایی در آتی، ادامه بحث حاضر نیز، در فرصت دیگر تقدیم مخاطبین عزیز خواهد شد...
ادامه دارد