kayhan.ir

کد خبر: ۲۶۷۱۵۱
تاریخ انتشار : ۲۷ خرداد ۱۴۰۲ - ۲۰:۰۳
حاشیه­‌نگاری بر بیتی از حافظ / 11

یــادی که به فریاد آورد!

 
 
 
علی قربان‌نژاد
 
هیچ شخص، گروه یا نظامی نمی‌تواند بدون مطالعه دقیق گذشته و تمدن‌های مختلف در وضعیت حال و امروزش اثرگذار شود و در فردا یا آینده امتدادی همراه با قدرتمندتر شدن و گسترده‌تر شدن داشته باشد. برای نمونه شروع تمدنی که اکنون بر جهان مستولی شده یعنی تمدن غربی را از دوره رنسانس روایت می‌کنند حال آنکه یک مقطع تاریخی بسیار مهم که مانند گردنه‌های تاریخی عمل کرده پیش از این دوره وجود دارد.
«میشل فوکو» فیلسوف فرانسوی در بررسی تاریخ به مقاطعی خاص توجه کرده و بقیه تاریخ را وامدار آن مقاطع می‌نامد. او از این بخش‌های تاریخ با عنوان «گسست تاریخی» یاد می‌کند. شاید علت اتخاذ این عنوان این باشد که بخش‌های مورد ‌اشاره در تاریخ باعث تغییرات گسترده و قابل توجهی در روند و مسیر تاریخ شده‌اند. باید در این مورد دقت کرد که عنوان «گسست تاریخی» خلاف ظاهر عنوانش که شاید به نظر منفی بیاید نه‌تنها این طور نیست بلکه عمدتا‌ اشاره به تغییرات جوامع دارد به عبارتی این اصطلاح روایتگر تغییر ریل دادن است. به گمانم می‌توانیم «گسست‌های تاریخی» فوکو را با «گردنه‌های تاریخی» که از آن یاد کردیم تقریبا منطبق بدانیم. در تاریخ کشور خودمان شاید بتوان از انقلاب مشروطه و نیز انقلاب اسلامی 1357 به عنوان دو گسست تاریخی نام برد. چرا که این مقاطع باعث تغییرات گسترده در دهه‌های پس از خود شدند. 
یکی از این گسست‌های تاریخی یک مقطع تقریبا 120ساله پیش از رنسانس است. دوره‌ای که در آن اروپا ناگاه از خواب عمیق خود بیدار شد و در این قاره گروه‌های ترجمه در رشته‌های مختلف شکل گرفت که کار آنها ترجمه کتاب‌های علمی مسلمانان از زبان علمی آن روزگار یعنی زبان عربی به زبان لاتین یا دیگر زبان‌های اروپایی بود. مثلا شخصی را که در طب سررشته‌ای داشت و زبان عربی را نیز خوب می‌دانست برای گروه مترجمان کتاب‌های طب انتخاب می‌کردند. پس مشخص است که تمدن جدید غربی که تاریک‌ترین و کشنده‌ترین تمدن بشری بوده نیز بر پایه مطالعه دقیق تمدن یا تمدن‌های پیش از خود بنا شده است. تنها در یک فقره جنگ (جنگ جهانی دوم) که ماحصل تفکرات شکل گرفته در این دوره بود تعداد کشته‌شدگان بین 70 تا 85 میلیون تخمین زده شده است.
با این حال اما چرا تمدن جدید غربی منابع رشد و نمو خود را که مطالعات علمی و یافته‌های دانشمندان مسلمان است پنهان می‌کند و در طول قرن‌های گذشته دوست نداشته تا چندان به آن پرداخته شود؟! پاسخ این است که بزرگ‌ترین ستون این تمدن بر غرور و تفرعن آدمی بنا شده همان که خداوند در مصحف شریف از آن این‌گونه یاد می‌نماید: «يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ» (یعنی؛ اى انسان چه چيز تو را در‌باره پروردگار بزرگوارت مغرور ساخته) گاهی می‌اندیشم که این آیه شریفه برای آدمیان عصر ما نازل شده است. عصری که تمدن غالب در آن بر پایه پیشرفت‌های علمی چنان دچار غرور شده که علیه خداوندی که او را آفریده و به او روزی می‌دهد شوریده است و با ترتیب دادن مکاتبی به انکار خالق خویش می‌پردازد. حال این تمدن چگونه می‌تواند اقرار کند که تمام داشته‌های علمی‌اش بر پایه یافته‌های دانشمندانی بوده که با کمترین امکانات و در دوره تنها تمدن توحیدی بشر یعنی تمدن اسلامی به اکتشافات و اختراعات شگرفی دست یافتند. بر همین اساس در دوره‌ای که تمدن جدید غربی بر آن مستولی است «روح زمانه» بیشتر به فراموش کردن و یا به یاد نیاوردن تمدن توحیدی پیشین گرایش دارد و لذا افراد جوامع مختلف نیز اکثرا در این بی‌خبری به سر می‌برند. می‌خواستم مقدمه‌ای کوتاه و البته مرتبط با بررسی بیت حافظ در این شماره بنویسم اما گویا رود کلمات مرا با خود برد. بگذریم. 
وقتی از شناخت تمدن سخن می‌گوییم مراد ما مطالعه سیر مظاهر آن تمدن است و معمولا هنرها یکی از مظاهر اصلی تمدن‌ها بوده‌اند. برای نمونه رمان و سینما دو هنری هستند که از جمله مظاهر تمدن جدید غربی محسوب می‌شوند. در تمدن اسلامی بارزترین جلوات هنری را باید در معماری و شعر جست‌وجو کرد. اگرچه شاید خود معماری یک حرفه و فن باشد اما در تمدن اسلامی معماری آنچنان با نقوش و مفاهیم و رنگ‌ها درآمیخته که واقعا سخت است که آن را هنر ندانیم. در معماری تمدن اسلامی منحنی‌ها نقش اصلی را بازی می‌کنند. در این معماری معمولا دایره و منحنی‌ها هستند که کارکرد اصلی را بر عهده‌ دارند و می‌دانیم که دایره نمادی از بی‌نهایت است. 
خب تا همین جا بحث را نگه داریم تا بیت این شماره را از پرده بیرون افکنیم و بعد ادامه بحث را با توجه به بیت دنبال کنیم تا ببینیم آنچه به گفت آمد ارتباطش با بیت منتخب این شماره چیست؟ حضرت استاد، حافظ شیرازی در غزل و بیتی که از قضا بسیار معروف است و در افواه مردمان جاری، آورده است:
در نمازم خَم ابروی تو با یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
در بیت فوق هم می‌توان زیبایی را در مفاهیم و محتوای اثر جست‌وجو کرد و دید و هم در فرم آن. این واژگان را در بیت فوق باید مورد مداقه قرار داد: «خم ابرو»، «با یاد آمدن»، «محراب» و «به فریاد آمدن». 
خب در ادامه مباحثی که در بالا مطرح کردم باید بگویم که مظاهر تمدن جدید غربی اگرچه به شدت کثرت­‌گرا هستند اما از طرفی آدمی را هر چه بیشتر به تنهایی و انزوا سوق می‌دهند. در مقابل مظاهر تمدن اسلامی در عین وحدت­گرا بودن مردمان را هر چه بیشتر به هم نزدیک‌تر می‌کنند چرا که در اسلام خانواده، اجتماع و امت ارج نهاده شده است. در اسلام تاکید شده که دست خداوند با جماعت است. بر صله رحم و دید و بازدید تاکید شده و اینکه همسایگان از حال و روز هم بی‌خبر نباشند و به وقت سختی به یاری هم بشتابند. از غذا خوردن گرفته تا عبادت و نماز خواندن در دین مبین بر اجتماع و دور هم جمع شدن تاکید شده است. 
اگر در ‌اشکال و نقوش هنر اسلامی خاصه در معماری دقت کنیم خواهیم دید که این نقوش و‌ اشکال به شکلی حیرت آور سیر از کثرت به وحدت را ترسیم می‌کنند. در نقوش زیر گنبد اگر دقت کنیم گویی همه چیز حول یک محور در گردش است. در بیت مورد بحث این شماره از یکی از سازه‌های معروف در معماری اسلامی نام برده شده که برای آنکه سخن مطول نشود بحث را بر محراب متمرکز می‌کنیم. 
در هنر و معماری اسلامی هم به فرم توجه ویژه شده و هم به محتوا. این طور نیست که وزنه در یکی از آنها سنگین‌تر شود. به همین دلیل همه چیز در این هنر معنایی دارد و مقصودی را پی گرفته است. در مورد محراب اگر دقت کنیم معمولا محل نماز خواندن امام جماعت پایین‌تر از بقیه است. این شکل می‌تواند دارای معانی مختلفی باشد که در این مجال به 2مورد آن ‌اشاره می‌کنیم: اول اینکه محل نماز امام جماعت پایین‌تر است تا مبادا فردی که در مقام امام جماعت قرار گرفته دچار عجب و غرور شود. دوم اینکه این پایین‌تر بودن به شدت شبیه قبر است و قرار گرفتن در محیطی شبیه قبر می‌تواند ذهن و دل امام جماعت را بیش از پیش فارغ از افکار دیگر کند و بیشتر متوجه خدا سازد. پیامبر اسلام(ص) در حدیثی مسلمانان را به یادآوری زیاد مرگ فراخواندند و قابل تامل اینکه خلاف گفته‌های جماعت ناآشنا، به یادآوردن زیاد مرگ نه تنها آدمی را دچار افسردگی و دل مردگی نمی‌کند بلکه کاملا عکس آن آدمی را از غرور و تکبر دور می‌سازد و دل را نسبت به اطرافیان و دیگران مهربان می‌نماید. هم اینکه به قول فرمایش امیرالمومنین(ع) یاد مرگ آدمی را از شر آرزوهای طولانی و دراز خلاص می‌کند. آرزوهایی که مانند زنجیری دست و پای آدمی را می‌بندند و مانع از درک درست زمان حال و اکنون می‌شوند. البته قطعا میان هدف داشتن و آرزوهای دور و دراز تفاوت وجود دارد.
اما جالب‌تر از همه شکل و شمایل محراب است. شکل آن را در ذهن مجسم کنید. اگر ما بخواهیم یک محراب را روی کاغذ نقاشی کنیم دو خط موازی می‌کشیم که از نقطه‌ای شروع شده و به سمت بالا در حرکت هستند. سپس این دو خط با یک انحنا به سمت یکدیگر متمایل می‌شوند تا جایی که در مرکزی‌ترین نقطه در حدفاصل میان دو خط موازی به هم برسند. دقیقا شکل محراب سیر از کثرت به وحدت را تداعی می‌کند و نیز یادآور این آیه از مصحف شریف است که می‌فرماید: «إِنَّا للهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ» (یعنی همه از خداییم و همه به سوی او بازمی گردیم.)
در بیت مورد ‌اشاره نکته‌ای وجود دارد که گویای اوج دقت حافظ در انتخاب کلمات است. شاعر از این واژگان استفاده کرده است: «با یاد آمد» حال آنکه مطابق شیوه مرسوم زبان باید از این واژگان استفاده می‌کرد: «در یاد آمد»
البته در برخی نسخ از «در یاد آمد» استفاده شده اما در بیشتر نسخ «با یاد آمد» ذکر شده است. دلایلی زبان‌شناسانه در این باره دارم که «با یاد آمد» آن چیزی است که حافظ به کار برده که برای به درازا کشیده نشدن سخن از ذکرشان صرف نظر می‌کنم. اما چرا «با یاد آمد»؟!
در حقیقت حافظ با استفاده از این واژگان «با یاد آمد» می‌خواهد کیفیت نماز را نشان دهد. یعنی به عبارتی فردی که به نماز ایستاده چنان از پیرامون و جهان منفصل شده که حتی از حافظه خویش نیز تهی شده است. این همان هنرمندی شاعر شیرین سخن شیرازی است که اگر خاطر مبارکتان باشد در چند شماره قبل در مورد بیتی سخن گفتم که حافظ در آن با استفاده از یک حرف چگونه یک سلسله از معانی را منتقل کرده است. اینجا نیز شاعر به جای استفاده از «در» از «با» استفاده کرده و به این وسیله کیفیت نماز را نشان داده و اینها جز لطف حضرت روح القدس یعنی جناب جبرییل در حق این شاعر نیست و می‌دانیم که آن روح بزرگوار نیز جز به اراده حق تعالی کاری صورت نمی‌دهد. اینکه می‌گویم مدد روح القدس به این خاطر است که رسول گرامی اسلام(ص) در شروع یکی از غزوات به شاعر سپاه مسلمانان می‌فرماید به میدان برو و رجز بخوان و بدان که روح‌القدس تو را مدد خواهد کرد. همچنین از امام باقر(ع) نقل است که به «کمیت بن زید اسدی» فرمودند: «تو مانند حسان بن ثابت هستی که رسول خدا(ص) به او فرمودند: مادامی که از ما دفاع می‌کنی پیوسته روح القدس با تو است.»
گویا یکی از وظایف مهم جناب جبرئیل همین است. آن ملک مقربی که واسطه فیض و امین کلمات خداوند و صاحب قدرت است و نزد آفریدگارش منزلت و جایگاه دارد و تحت عرش خداوند همه از او اطاعت می‌کنند. آن بزرگوار واسطه فیض در کلام و کلمه است و حتی (بدون قیاس با بحث ما) کلام خداوند نیز از طریق آن وجود منور ابلاغ می‌شد. کلمه اهمیت فوق‌العاده‌ای دارد. در آغاز کتاب مقدس می‌خوانیم: «در آغاز کلمه بود و کلمه نزد خدا بود...» و همچنین به شکلی بسیار زیبا در قرآن می‌خوانیم: «وَ يُحِقُّ الله الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ» (یعنی خداوند با کلماتش احقاق حق می‌کند و یا اینکه حق را به جایگاهش می‌رساند) 
فیض روح‌القدس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می‌کرد
بگذریم و به ادامه بحث برسیم. مصراع دوم بیت مورد ‌اشاره اما طوری سامان داده شده که تاویل‌پذیر است و لذا دست کم دو گونه می‌توان آن را معنا کرد. نخست اینکه شاعر می‌گوید: حالتی به او دست داد بر اثر با یاد آمدن خم ابروی یار که محراب به یاری او آمد.
دومین شکل معنایی مصراع دوم از این قرار است: حالتی به او دست داد بر اثر با یاد آمدن ابروی یار که محراب از این دگرگونی و تغییر حالت به فریاد آمد. به عبارتی در حالت نخست به فریاد آمدن به معنای به یاری آمدن است و در حالت دوم به فریاد آمدن نشانه نوعی اعتراض است. 
در مصراع دوم یک زیبایی فرمی نیز وجود دارد و آن عبارت است از تقابل دو فعل «رفت» و «آمد»؛ حالتی رفت که محراب به فریاد آمد. حال اگر خم ابرویی که در نماز با یاد آمده به یکی از اولیاء، انبیا یا ائمه مربوط باشد باز هم نباید در نماز می‌آمد و یحتمل به فریاد آمدن محراب نیز از این بابت است که دوئیتی نباید در دل و خاطری که در محضر پروردگار یکتا حاضر شده پدید آید. آن مقام و آن جایگاه تنها به یکی که احد است و صمد اختصاص دارد. 
اما چرا محراب به فریاد می‌آید؟! نخست اینکه باید به این توجه کرد که خم ابروی یار با خم محراب (آن‌جا که در شکل محراب دو خط موازی که نماد کثرت هستند میل به سوی وحدت می‌کنند و یکی شدن با اصل خود) شباهتی شگفت دارند. هر دو خمیدگی می‌خواهند آدمی را از دنیای دنیِ مملو از کثرات به سوی وحدت رهنمون شوند، به سوی خالق همه هستی. با این حال چنان‌که گفته شد، نماز، مقامی است که آدمی در آن عزم می‌کند تا تمام وجودش را متوجه یکی کند که خداوند است. آمدن «خم ابروی یار» سبب می‌شود که «حالتی برود» که به این نکته باید دقت فراوان کرد. حافظ در نهایت دقت افعال را انتخاب کرده به این معنا که در مقام نماز که عبد همه چیز را گذارده تا تهی از هر چیزی شود که اگر شد مملو از نور معرفت خالق خواهد شد. در این حالت آمدن ناگاه «خم ابروی یار» سبب می‌شود که «حالتی برود» یعنی تمام ذهن و ضمیر و دلی را که بنده به مقام نماز آورده که تنها به سوی خداوند توجه داشته باشد پدید آمدن حالتی آن توجه و حضور را با خود می‌برد. 
«غیاث‌اللغات» کتابی است که در هند و توسط «غیاث‌الدین محمد بن جلال‌الدین بن شرف‌الدین» تالیف شده است. در این کتاب که فرهنگ لغات فارسی است ذیل عبارت «محراب» آمده است: «طاق درون مسجد که به طرف قبله باشد چون طاق مذکور آلت حرب شیطان است لهذا محراب نام کردند.» برخی بر این عقیده‌اند که محراب را به این سبب این‌گونه نام نهاده‌اند که هر روز چند نوبت در آن‌جا حرب و جنگی سخت میان دل و ضمیر بنده‌ای که به نماز می‌ایستد با نفس و شیاطین در می‌گیرد. دل و ضمیر عبد آگاه تلاش می‌کند خود را به تمامی در برابر خداوندش حاضر نماید و حضور قلبی خالص داشته باشد اما جمیع نیروهای شر به جنگ با آن بنده برمی خیزند تا مانع از این حضور خالص شوند. خب اگر محراب سبب و علت وجودی یکی همین موضوع باشد پس کاملا منطقی است که او «به فریاد آید» آن هم وقتی بنده با «عقب‌نشینی حالتی» که رفتن گرفته در آستانه شکست در این جنگ قرار دارد.
این بیت جالب و چند وجهی را به گونه‌ها و از زوایای دیگر نیز می‌توان مورد مداقه و تاویل و تفسیر قرار داد اما دیگر جایی برای کلمات نیست پس به همین بسنده کنیم؛ «تا یار که را خواهد و میلش به که باشد».