طنز دانشجویی
الحـذر از میـانبُر!
کار و تلاش جوهره آدمی است و قرآن کریم هم میفرماید که «لیس للانسان الا ما سعی». برخی اما حال و حوصله سعی و کوشش کردن را ندارند و همواره به دنبال راه میانبُر میگردند؛ چه آنکه کِیف عالم را میبری وقتی مُفت و مجانی، بادآوردهای عایدت شود.
اما این راههای میانبُر را میتوان به چند زیرشاخه تقسیم و طبقهبندی کرد:
* اول؛ «ژنهای خوب»: این دسته از همان بدو خلقت و پای گزاردن در جهان فانی، پلههای ترقی را همچون فنر میپیمایند. اگر سربراه باشند که فبها المراد و در سنگری خالی مانده از مسئولیت، جلوس مینمایند. اگر هم زبانشان سرخ باشد، جهت بر باد نرفتن سر سبزشان، بالاخره جایی در این کره خاکی یافت میشود که بتوانند به دور از هرگونه سرزنش و در کمال آرامش، گذران عُمر کنند.
* دوم؛ «وصلتگران با ژنهای خوب»: بسیار گفتهاند و شنیده ایم که پدر و مادر انتخابی نبوده و امر جبری محسوب میشوند اما گزینش والدین همسر کاملاً در گرو اختیار آدمی است. «وصلت» همانگونه که از نامش پیداست، تو را وصل میکند. اتصال به زر. متصل به زور. موصول به آرزوهای نابرآورده. فقط کافی است محقق خوبی باشی، آنگاه خواهی توانست با شناسایی دقیق ژنهای خوب عزب، ره صد ساله را یکشبه بپویی! اگر باور ندارید، امتحانش مجانی است!
* سوم؛ «کیفکشان»: در شهر زیاد دیده اید که قشر زحمتکش تاکسیران، به مسافرکشی مشغولند. حال اما عدهای هم یافت میشوند که به شغل شریف کیف کشی اشتغال دارند. اینان اگرچه نه ژن خوب بودهاند و نه ژن خوبی را برای وصلت یافتهاند اما به صورت خدادادی، بازوان توانمندی دارند که میتوانند کیفهای سنگین از ما بهتران را جابهجا کنند. به هرحال اعطای مسئولیت حمالی کیفی پُر از اسناد و مدارک و برگههای ارزشمند را نمیتوان به اغیار و غیرموثقین سپرد. طولی نخواهد کشید که همین مورد وثوق بودن، چندی بعد به کار کیف کشها خواهد آمد و از این نَمد، کلاهی بسیار زیبا و شکیل نصیبشان خواهد شد!
* چهارم؛ «فاکتورسازان»: قماشی هم هستند که علاقه بسیاری به فاکتورسازیهای صوری و اگزجره نمودن کارهای ناکرده شان دارند. این عده از ناآگاهی، ساده دلی و کم اطلاعی برخی از ما بهتران سوءاستفاده کرده و چنان هنرمندانه و با روپایی زدن با الفاظ، خود را پرزنت میکنند که مستمع را مسحور قدرت سخنوری و کاربلدی خود کرده و فرد مورد نظر را چون موم در دستهای خود میگیرند! حال اگر شخص دلسوزی هم از سر خیرخواهی پیدا شود و لُختی پادشاه را انذار دهد، فارغ از چسباندن اقسام برچسبها به او، ارادهای برای رهایی از چنین فاکتورسازانِ بختکمآبی از جانب طعمه، دیده نمیشود!
طرفه آنکه شایسته است که انسان نان عرق جبین و کدّ یمین خود را بخورد و از پای نهادن در هرگونه راه میانبُر احتراز نماید؛ چنانچه شاعر میگوید: «گیرم پدر تو بود فاضل... از فضل پدر تو را چه حاصل؟»!
* محمد زندی
مدرس