kayhan.ir

کد خبر: ۲۶۶۲۵۶
تاریخ انتشار : ۱۰ خرداد ۱۴۰۲ - ۲۲:۵۵

مردیم زبس آه کشیدیم ‌ای‌کاش این جمعه دگر روز ظهورت باشد(چشم به راه سپیده)

 
 
چه شود اگر....؟!
چه شود به چهره  زرد من، نظری ز بهر خدا کنی
که اگر کنی همه درد من، به یکی‌اشاره دوا کنی
تو شهی و کشور جان ترا، تو مهی و جان جهان ترا
ز ره کرم چه زیان ترا، که نظر به حال گدا کنی
ز تو گر تفقد و گر ستم، بُوَد آن عنایت و این کرم
همه از تو خوش بُوَد ‌ای صنم، چه جفا کنی چه وفا کنی
همه جا کشی می‌لاله‌گون، ز ایاغ مدعیان دون
شکنی پیاله ما، که خون به دل شکسته ما کنی
تو کمان کشیده و در کمین، که زنی به تیرم ومن غمین
همه غمم بُوَد از همین، که خدا نکرده خطا کنی
تو که«هاتف» از برش این زمان، روی از ملامت بی‌کران
قدمی نرفته ز کوی وی، نظر از چه سوی قفا کنی؟
هاتف اصفهانی
روز ظهور 
خورشید که سینه چاک نورت باشد
تندیس درخشش حضورت باشد
مردیم زبس آه کشیدیم ‌ای کاش
این جمعه دگر روز ظهورت باشد
سیدمحمد بابامیری
اى آخرین محبوب من!
اى حاصل نخل نبى، اى نور چشمان على
اى مادر تو فاطمه، ماه شب تار همه
اى یادگار انبیا، اى وارث خون خدا
اى ماه آن ماه‌آفرین، اى نور و خیرالعالمین
اى روح تو روح‌الامین، باشى امام آخرین
اى مخزن اسرار حق، اى جلوه‌گاه ذات حق
آن مهدى یزدان تویى، آن هادى دوران تویى
آن مصلح آخر تویى، آن آخرین یاور تویى
آن حجت داور تویى، فرقان تویى انسان تویى
سرچشمه عرفان تویى، آمال انس و جان تویى
من عاشق دیدار تو، شیدا شوم از یاد تو
سرگشته از سوداى تو، بازآ طبیب ما تویى
اى قائم دوران بیا، اى صاحب انسان بیا
بازآ که جام صبرمان، لبریز شد از عشق تو
شیعه بوَد مجنون تو، عالم فداى موى تو
سیف على ابروى تو، قرآن تماماً خوى تو
اى حجت قائم بیا، تنها تویى منجى ما
اى سنبل و ریحان بیا، کاراترین درمان تویى
حامى تویى، والى تویى، ثانى عشر تنها تویى
یوسف تویى، یعقوب تو‌، بازآ عزیزمصطفى
برکن حجاب غیبتت، بیرون بیا از خلوتت
بازآ تویى موعود من، نظمى بده بر نظم من
بىوزن شد این شعر من از هجر تو، مَه روى من
شاعر شدم از عشق تو، شرمنده‌ام از مهر تو
من عاشق گیسوى تو، دارم هواى کوى تو
جانم فداى موى تو، قوس و قزح ابروى تو
بازآ و لبخندى بزن، اى آخرین محبوب من
آتش مزن بر جان من، اى دیدنت سوداى من
اى منتها آمال من، بازآ حبیب جان من
بر قلب من والى تویى، بنما رخت‌ هادى تویى
هم درد و هم درمان تویى، هم روح و هم ریحان تویى
اى که ولایت حق تو، باشد امامت رسم تو
شافع شو ما را در جزا، اى شافع امت بیا
اى آخرین شمس و ضحى، بازآ بیا امید ما!
سید محمدمهدى سید على آقا
دلتنگی روزگار 
ما معنی انتظار را می‌فهمیم
دلتنگی روزگار را می‌فهمیم
سبز است درخت و باغ، اما بی‌تو
افسردگی بهار را می‌فهمیم
آسیه نعمتی رحیم آبادی
آینه در آینه
عشق تو چون زد رقم بی‌سروسامانی ام
شعله به عالم زند شور پریشانی‌ام
شب همه شب تا سحر شعله کشم از غمت
شعله کشم از غمت لعل بدخشانی‌ام
مست نگاه توأم غرقه به دریای چشم
غرقه به دریای چشم یوسف کنعانی‌ام
چشم تو از من ربود صبر و توان و قرار
پرسه به هر سو زنم، باد بیابانی‌ام
نای دلم می‌زند بوسه به موج عطش
زانکه دود خون تاک در رگ توفانی‌ام
آینه در آینه نقش تو را زد رقم
تا به کدامین مسیر باز بچرخانی‌ام
خیره به آدینه ام تا که نمایان شوی
در دل آدینه‌ها چند بسوزانی‌ام
احمدرضا کیماسی
از غروب آفتابت سوختم
چون غروب از اضطرابت سوختم 
هفت دریا از سرابت سوختم
تا بباری تشنگی‌ها از دو چشم 
از شهاب پرشتابت سوختم 
ماه را در آسمانم حلقه کن
از غروب آفتابت سوختم
من پی تصویر انسانی جدید
غرق در دریای خوابت سوختم 
آه‌ ای آرامش صبح و نسیم
از غروب آفتابت سوختم 
در پی تکثیر آه و ناله‌ها
مثل شعری در کتابت سوختم 
آن‌قدر چشمان تو گل می‌نمود 
تا که در تصویر نابت سوختم 
سوختم من چون ستاره‌های تو
سوختم من! در حجابت سوختم!
حجت‌الله بخشوده