kayhan.ir

کد خبر: ۲۶۵۸۲
تاریخ انتشار : ۱۹ مهر ۱۳۹۳ - ۲۱:۴۲

افقی‌که علی(ع) می‌دید (یادداشت روز)


چه کسی مانند علی علیه‌السلام و پیروان او از دیانت به وجدان پل زده‌ است؟ بی‌تردید نسخه او نسخه دردهای امروز به ویژه در منطقه غرب آسیاست آنجا که غربی‌ها خاورمیانه‌اش نام نهاده‌اند. و بی‌شک چالش‌های بزرگی که مستضعفان از آن رنج می‌برند، حاصل رنج‌هایی است که امیرمومنان به آنها دچار شد. به راستی جز علی کیست که به فرماندار منصوب خود سفارش کند «مهربانی و محبت با رعیت را بر قلب خویش حاکم کن و با آنان چون جانور درنده مباش که خوردن آنها را غنیمت می‌شمارد  که همانا مردم دو گروهند؛ یا برادر دینی تو هستند یا شبیه تو در آفرینش.» غمخواری او برای محرومان و مستضعفان بی‌نظیر است. او نماد بزرگی روح است و تنها درباره او و فرزندانش می‌شود گفت «روح که بزرگ شد تن به زحمت می‌افتد ... روح بزرگ به تن نان جو می‌خوراند، بعد هم بلندش می‌کند و می‌گوید شب زنده‌داری کن. روح بزرگ به تن می‌گوید این سر را توی تنور ببر تا حرارت  آن را حس کنی و دیگر در کار یتیمان و بیوه زنان کوتاهی نکن...».
اکنون که مستکبران بر گوشه و کنار منطقه ما، پنجه انداخته‌اند و شیعه و سنی و کرد و عرب و ترکمن را به خاک و خون می‌کشند، 60 کشور مدعی دوستی با ملت‌های منطقه در کنار آمریکا به تماشا ایستاده‌اند و به قول روزنامه اومانیته فقط اشک تمساح می‌ریزند که چگونه جلادان نیابتی غرب، سر می‌برند و از شمال و غرب عراق تا شرق سوریه جوی خون راه می‌اندازند. منطقه الانبار عراق و عرب‌العین (کوبانی) سوریه اکنون کم ندارد از 1400 سال پیش که سفیان بن عوف غامدی از سرداران سپاه شام به همین منطقه انبار تاخت و به غارت پرداخت.  هر وجدان آزاده‌ای ندای آن روز علی‌بن ابیطالب را بشنود، به درد می‌آید و با او همنوا می‌شود. «این غامدی است که سوارانش به شهر انبار تاخته‌اند. به من خبر رسیده مهاجمان بر زن مسلمان و نیز زن غیرمسلمان که در امان ماست، هجوم برده و خلخال و دستبند و گوشواره آنان را به غارت برده‌اند و آنها در برابر غارتگران جز استرجاع گفتن و خواستن اینکه رحم کنند، چاره‌ای نداشته‌اند. آن‌گاه مهاجمان با دست پر و بی‌هیچ زخمی بازگشته‌اند. اگر پس از این اتفاق مرد مسلمان از شدت اندوه و غصه بمیرد مورد ملامت نخواهد بود بلکه سزاوار است.» (1)
امیر مومنان بارها از مصیبت‌های تحمیل شده به جبهه خودی رازگشایی کرده است. تفرقه و پراکندگی دل‌ها به جای الفت و وحدت اصلی‌ترین چالش ائمه معصومین از امیرمومنان(ع) تا ولی عصر(عج) بوده است. اگر امام عصر می‌فرماید «لو انّ اشیاعنا وفّقهم الله لطاعته علی اجتماع من القلوب فی الوفاء بالعهد لمّا تأخّر عنهم الیمن بلقائنا»، همان رنج دیرین جد خود علی‌بن ابیطالب را بازگو می‌کرد که فرموده بود «والله یمیت القلب و یجلب‌الهّم من اجتماع هولاء القوم علی باطلهم و تفرّقکم عن حقّکم. به خدا سوگند دل را می‌میراند و غم را جلب می‌کند اجتماع دشمنان بر باطل خویش و تفرقه شما از حق خود.» (2) امام بعد از مغلوبه شدن جنگ صفین و ماجرای حکمیت تحمیلی فرمود «ایهاالناس المجتمعهًْ ابدانهم المختلفهًْ اهوائهم... ای مردمی که بدن‌هاشان مجتمع اما سودای آنها پراکنده است! کلام شما سنگ سخت را نرم می‌کند اما رفتارتان دشمنان را درباره شما به طمع می‌اندازد.» (3) و «انه لاغناء فی کثرهًْ عددکم مع قلهًْ اجتماع قلوبکم. همانا در زیادی شمار شما در حالی که همدلی شما اندک است، هیچ بی‌نیازی و بهره‌ای نیست.» (4)
دشمن غلبه کرد نه اینکه بر حق بود. «به من خبر رسیده که بسربن ارطاهًْ بر یمن مشرف شده و سوگند به خدا اطمینان دارم آنان به همین زودی قدرت را از شما می‌گیرند (باجتماع علی باطلهم و تفرقکم عن حقکم) به خاطر اجتماعشان بر باطل خویش و پراکندگی و جدایی شما از حقتان؛ و به خاطر نافرمانی‌تان نسبت به امام خویش در حق و اطاعت آنها از امامشان در باطل؛ و به این دلیل که آنها نسبت به امیر خود ادای امانت می‌کنند و شما با امیر خویش خیانت می‌ورزید.» (5) و «به خدایی که جانم به دست اوست سوگند آن قوم بر شما چیره می‌شوند نه به خاطر اینکه آنان به حق سزاوارترند بلکه به خاطر شتاب آنها در باطل امیرشان و کندی شما از حق من... ای گروهی که بدن‌هاشان حاضر اما عقل آنها غایب و هواهای آنان گوناگون است. امیر شما اطاعت خدا را می‌کند و شما نافرمانی او می‌کنید. و امیر اهل شام معصیت خدا می‌کند و اطاعت او می‌برند. به خدا دوست داشتم معامله صرافان- درهم با دینار- با معاویه کنم، 10 نفر از شما را می‌گرفت و مردی از آنان به من می‌داد.» (6)
این بی‌وفایی و ناهمراهی در حالی اتفاق افتاد که پس از بالا گرفتن اشرافیگری و تبعیض در دوره‌های قبل، مردم فوج فوج به در خانه امام آمده بودند تا با او بیعت کنند. «نعلین پاره شد و ردا افتاد و ناتوان زیر دست و پا ماند... خشنودی بیعت تا آنجا رسید که بیمار خود را سرپا می‌داشت و دختران جوان سربرهنه دوان بودند.» (7) اکنون اگر وجه ملکوتی ولایت امیرمومنان مغفول مانده بود، مردم شامل خواص و عوام گویا دوباره او را کشف کرده باشند، از حضرت می‌خواستند امامت و زعامت آنان را برعهده بگیرد. امام- همو که ولایت او در وحی الهی مایه کمال دین و هم‌وزن 23 سال رسالت پیامبر اعظم(ص) شمرده شده بود- در همین موقف از جماعت خواست هیجان و اشتیاق را فرو بنشانند و او را واگذارند تا به جای آن که امام و امیر آنان باشد، وزیر و یاور امیری باشد که آنان می‌گمارند؛ چه آن که افق تیره و تار است و دل‌ها نااستوار. «مرا واگذارید و از دیگری بخواهید زیرا ما به استقبال امری می‌رویم که چهره‌ها و رنگ‌های مختلفی دارد؛ دل‌ها در آن تاب نمی‌آورند و عقل‌ها در آن برقرار نمی‌مانند. و همانا آفاق تیره و راه ناشناخته است. و بدانید من اگر خواست شما را اجابت کنم چنان رفتار می‌کنم که می‌دانم و گوش به گوینده و سرزنش سرزنشگر نمی‌سپارم. و اگر مرا واگذارید پس مانند یکی از شما هستم و شاید که شنواترین و مطیع‌ترین‌تان باشم نسبت به کسی که او را بر امارت خویش می‌گمارید و من وزیر شما باشم بهتر است که امیر شما باشم.» (8) و این غم جانکاه بر سینه تاریخ سنگینی می‌کند که چرا مولای متقیان و امیر مومنان وزارت و معاضدت را بر ولایت نسبت به چنین مردم بدعهدی ارجح می‌شمرد و یا با آنان پیشاپیش احتجاج می‌کرد حال آن که تاکید داشت «نسبت من با خلافت نسبت محور به سنگ آسیاب است.» (9)
پیش‌بینی مولای ژرف‌اندیشی که می‌فرمود «ان معی لبصیرتی. همانا بصیرتم با من است.» (10) درست بود. یکی از رنج‌های بزرگ همان است که حضرت در باره هلاک امت‌ها برمی‌شمارد. «یعملون فی‌الشبهات و یسیرون فی‌الشهوات. معروف نزد آنان همان است که می‌شناسند و می‌پسندند و منکر، همان که نمی‌شناسند و ناخوش می‌دارند. پناهگاه آنها در مشکلات خودشان هستند و در امور مهم به آرای خود پناه می‌برند. کأنّ کلّ امرءٍ منهم امام نفسه. گویا هر یک از آنان امام خویش است.» (11) خطاب به همین جماعت و قبیل آنها می‌فرمود «از کرامت الهی به مرتبتی رسیده‌اید که حتی کنیزهای شما را احترام می‌کنند. کسانی شما را بزرگ می‌شمارند که هیچ برتری نسبت به آنها ندارید و هیچ نعمتی از شما به آنها نرسیده است. هیبتی از شما در دل کسانی نشسته که ترسی از قدرت شما ندارند. و شما (با این همه) می‌بینید پیمان‌های الهی شکسته می‌شود اما به خشم و غضب نمی‌آیید؛ در حالی که از شکستن پیمان‌های پدرانتان مانع می‌شوید. ستمکاران را به مقام و منزلت خود مسلط ساختید... و سوگند به خدا اگر شما را زیر تمام ستارگان پراکنده سازند خداوند شما را برای روز شرّ آنها جمع می‌کند». (12) در کمتر از چند سال آنان که حاضر نبودند دست بیعت با علی علیه‌السلام بدهند یا بر سر بیعتی که با او کرده‌اند وفادار بمانند، مجبور شدند به پای سفلگان فرومایه بیفتند یا با بوزینه آنان بالاجبار بیعت کنند! و تلخی ستم جباران را بچشند.
امام افق تیره آینده‌ای نه چندان دور را می‌دید که هشدار می‌داد «به خدا سوگند پس از من بنی‌ امیه را بد اربابانی می‌یابید مانند شتر بدخو که با دهان خود زخمی کند و با دست و پا لگد بزند و از دوشیدن شیر مانع شود. بنی امیه کسی را از شما زنده باقی نمی‌گذارد مگر اینکه سودی برای آنها داشته باشید... در این هنگام قریش دوست دارد دنیا و آنچه در آن است را بدهد تا زمانی کوتاه- به اندازه زمان قربانی کردن شتر- مرا ببیند تا تمام آنچه را که امروز مقداری از آن را می‌خواهم و از انجام آن امتناع می‌کنند، از آنان بپذیرم!» (13)آیا تاریخ جز همین حقیقت را پیش آورد و آیا امیر مومنان نبود که مشفقانه می‌فرمود «آنچه از حکمت می‌گویم سخنان رسول خدا(ص) است؛ من آن را بدون مطالبه بها در پیمانه می‌ریزم و عرضه می‌کنم، اگر که ظرف (و‌ظرفیتی) برای آن باشد.» (14) بزرگترین دلواپسی و نگرانی امام این بود که دشمن تعدی می‌کند و چون واکنش درستی نمی‌بیند گستاخ‌تر می‌شود. «به خدایی که جانم دست اوست سوگند، بد آتشی است آتش جنگی که شما بیافروزید. برای شما نقشه می‌کشند و شما کید نمی‌کنید. از مرزهای شما کاسته می‌شود و پروا ندارید. دشمنان نمی‌خوابند و چشم به شما دوخته‌اند اما شما در خواب غفلت غوطه‌ور شده‌اید. مغلوب شدند- به خدا سوگند- آنها که همدیگر را خوار کردند. به خدا می‌بینم اگر آسیاب جنگ به گردش درآید و مرگ دهان گشاید، پسر ابوطالب را واگذارید و پراکنده شوید. به خدا سوگند هر کس که به دشمن فرصت دهد و او را بر خود توانمند و مسلط سازد تا گوشت وی را بخورد و استخوانش را نرم سازد و پوست او را بکند، سخت ناتوان و زبون، با دلی ضعیف در سینه است.» (15)
تنها یک چیز سوز سینه این مرد الهی و غمخوار مستضعفان را فرو می‌نشاند. آب را به روی شما بسته‌اند و به مذلت می‌خوانند؟ «شما را به مبارزه و جنگ فرا می‌خوانند. پس با ذلت و از دست دادن موقعیت برجای بمانید یا شمشیرها را از خون آنها سیراب کنید تا از آب سیراب شوید؛ که همانا مرگ آن است که در زندگی مقهور و ذلیل دشمن باشید. و زندگی آن است که در مرگ بر دشمن چیره شوید.» (16) جزو شیرین‌ترین‌ لحظه‌ها برای امیر مومنان ساعت‌های دلیری و جولان رزمندگان جبهه حق است؛ از جمله در روزهای اوج جهاد صفین. «همانا تاخت و تاز شما را در آغاز کارزار و سپس برکنار شدن شما را از صفوف‌تان دیدم. دیدم که مردم خشن فرومایه و اعراب بادیه‌نشین شام شما را شکست می‌دادند و می‌راندند حال آن که شما جوانمردان عرب و بزرگان شرف هستید. و سوز و خروش سینه‌ام فرو نشست آن هنگام که دیدم شما شامیان را از صفوفشان کنار ‌زدید چنان که شما را پراکنده کرده بودند. و آنان را ‌راندید چنان که شما را رانده بودند.» (17) راهبرد آن حضرت راهبرد پیروزی برای همیشه تاریخ است. «جهاد دری از درهای بهشت است که خداوند برای دوستان مخصوص خویش می‌گشاید... پس هر کس از آن رو گرداند خدا لباس مذلت بر تن او بپوشاند و... محکوم به خواری شود و از عدل و انصاف محروم ماند...  به شما گفتم با دشمنان بجنگید پیش از آن که با شما بجنگند و به خدا سوگند با هیچ قومی در درون خانه او نجنگیدند مگر اینکه او را ذلیل و خوار ساختند. اما شما مسئولیت جهاد را به دوش هم انداختید و یکدیگر را خوار ساختید تا غارتگران تاختند.» (18)
در کوردلی صحابه راه کج کرده‌ای مانند ابوموسی اشعری و سعد وقاص و دیگران همین بس که پیروزی از مولای سفارش شده خدا و رسول(ص) او از جمله در مقوله حکومت و جهاد را «فتنه» ‌شمردند حال آن که به تصریح قرآن در قعر فتنه سقوط کرده بودند. بیخود نبود که عمروعاص به هنگام نقشه‌چینی قرآن‌های سرنیزه به معاویه گفت «پیشنهادی کردم که اگر بپذیرند دچار اختلاف شوند و اگر نپذیرند باز هم دچار دودستگی باشند»! او درست می‌گفت. وقتی حکومت و حکمیت از مدار ولایت خارج شد، جز حیرت و سردرگمی و تیره‌روزی نمی‌آفریند. و این نقطه مقابل همان حقیقتی است که حضرت زهرا(س) سلام‌الله علیها فرمود «خداوند اطاعت ما را مایه انتظام و قوام دین و امامت ما را موجب امان از تفرقه قرار داد.»
محمد ایمانی

1و2- خطبه. 27 نهج‌البلاغه. 3- خطبه 29. 4- خطبه 119. 5- خطبه 25. 6- خطبه 97. 7- خطبه 224. 8- خطبه 92. 9- خطبه 3. 10- خطبه 4. 11- خطبه 88. 12- خطبه 106. 13- خطبه 93. 14- خطبه 71. 15- خطبه 34. 16- خطبه 51. 17- خطبه 107. 18- خطبه 27.