حیاتنامه فکری و سیاسی علامه محمدتقی مصباح یزدی از تولد تا پیروزی انقلاب اسلامی(1357-1313) – 29
نامه شهید بهشتی به مصباح دوستان از هامبورگ
دکتر سهراب مقدمی شهیدانی
گرچه با هجوم ساواک به دفتر «گروه ولایت» در تهران و همچنین سرقت باقیمانده اسناد و جزوات از قم، حاصل سالها تلاش علمی چندان که انتظار میرفت به ثمر ننشست و به اثر علمی تبدیل نگردید1 اما ایجاد ذهنیت علمی و مطالعه مستندات دینی مرتبط با مقوله حکومت اسلامی، برای همیشه در شخصیت پژوهشگران انقلابی حوزه علمیه قم ماندگار شد؛ آنچنان که بعدها در نخستین روزهای سقوط نظام پهلوی، آنها برای تشکیل حکومت جدید با بحران و خلأ تئوریک مواجه نشدند و در کوتاهترین زمان ممکن به تأسیس نظام جمهوری اسلامی و تدوین قانون اساسی همت گماردند.2
آیتالله مصباح در مورد برخی افراد که در سالهای اخیر اصرار دارند بگویند بین شهید بهشتی و ایشان در این گروه هم، اختلاف فکری وجود داشته است، میگوید: «بنده بیش از 40 سال با مرحوم شهید آیتالله بهشتی ارتباط دوستانه، خیلی بالاتر از حد دوستی متعارف داشتیم، و زمانی که ایشان بههامبورگ رفتند، باز مکاتبات و مراسلات و دستخطهای بهشتی از هامبورگ الان محفوظ است. این روابط گرم تا شهادت ایشان باقی بود. همان سالهای اول انقلاب هم در روزنامه آمد که مرحوم دکتر بهشتی میفرماید من فلانی را دوست دارم و از اینطور آدمها خوشم میآید. پیش از انقلاب ما بحثی را به ابتکار مرحوم بهشتی درباره «حکومت اسلامی» مطرح میکردیم که در واقع طرح حکومت جایگزین رژیم شاه بود و برای اینکه ساواک حساس نشود آن را تحت عنوان بحث «ولایت» طرح میکردیم که برای ساواک ناشناختهتر بود.
... بنده با تشویق و همکاری شخص آیت الله بهشتی، در فکر «حکومت اسلامی» و تحقیق در این باره بودم و هنوز نوشتههای خطی دکتر بهشتی نزد من هست. در طول این مدت کمتر مسئلهای بود که ما بر سر آن اختلاف نظر داشته باشیم. مثلاً بر سر یک مسئله فلسفی اختلاف نظری داشتیم که به حل نهایی نرسید، و عیبی هم ندارد چون طبع مسائل فلسفی و نظری همین است. لیکن آقایانی که امروز پاسخی برای عرایض ما ندارند و مرحوم بهشتی را هم معلوم نیست خیلی قبول داشته باشند، روی یک مسئلهای مانور میدهند که مربوط به اختلاف برداشت بنده و ایشان از یک نوشتهای بود که به نظر میرسید لازمه آن، انکار خاتمیت است. چند نفر از شاگردان من و مرحوم بهشتی، خدمت ایشان رفته و نظر خواسته بودند. ایشان فرموده بود که من یقین ندارم نیت آن نویسنده چنین مطلبی باشد. آیا مرادتان از اختلاف نظر بنده و ایشان همین است؟ کسانی که من و ایشان را از نزدیک میشناسند، میدانند یکی از صمیمانهترین دوستیها، بین ما دو نفر برقرار بود.»3
این تصریحات نشانگر آن است که روابط علامه مصباح و شهید بهشتی حتی بعد از ماجرای اختلافنظر در ماجرای نقد آثار شریعتی در مدرسه حقانی نیز همچنان باقی و برقرار بوده و لذا فضاسازیهای رسانهای کاذب مبنی بر سایه انداختن آن ماجرا بر رابطه شخصی طرفین، از منظر آیتالله مصباح، قابل قبول نیست. تشکیل گروه ولایت و نامه نگاری شهید بهشتی از هامبورگ به آیت الله مصباح - دبیر گروه ولایت- حساسیت ساواک نسبت به این گروه و اعضای آن را برانگیخته بود که در ادامه چند نمونه از اسناد ساواک و نامهنگاری بین شهید بهشتی از آلمان و آیت الله مصباح (مربوط به سال 1344) در ادامه میآید که مرتبط با جلسات گروه ولایت است.
متن گزارش ساواک پیرامون نامه نگاری شهید بهشتی با آیت الله مصباح:
«مبدأ: آلمان. مقصد: تهران. تاریخ 44/6/20. شماره 303/279. موضوع: فعالیت خارج از کشور
آقای محمد حسینی بهشتی که قریب 6 ماه قبل بهعنوان تبلیغ دین اسلام از قم به آلمان عزیمت نموده و قبلاً اطلاعاتی درباره چگونگی فعالیت وضع فعلی او گزارشهایی تقدیم گردیده اخیراً نامهای به آدرس مدرسه فیضیه قم جهت آقای محمدتقی مصباح یزدی ارسال و ضمن نوشتن مطالب دوستانه یادآور شده که: «رفقای جوان نباید به هیچ وجه خستگی به خود راه بدهند و خوشحال باشند که این آزمونهای بزرگ اجتماعی که رخ داده میتواند برای باقیماند[گان] درس گرانبهایی باشد» و اضافه نموده 10 روز پیش در یک انجمن علمی و ادبی که دستهای از فارغالتحصیلان ارزنده ایرانی در هامبورگ تشکیل دادهاند برای ایراد یک خطابه علمی دعوت شده بود و بحثی درباره (رابطه علم و دین اسلام) طرح کرده و این بحث در اشخاصی که سالهاست در اروپا زندگی میکنند و دارای ارزش علمی هستند تاثیر عجیبی نموده و سرانجام نیز استعلام کرده که آیا از آقایان اهل علم کسی هنوز گرفتار هست یا نه، همه آزاد شدهاند یا خیر؟ فتوکپی نامه مزبور به پیوست است. محرمانه. عیناً جهت اقدام به اداره 326/2 ارسال میگردد. شماره 6/21. چه اقدامی روی این اعلامیه خواهید نمود؟ (دستخط نصیری)»
متن نامه شهید بهشتی از هامبورگ به آیت الله مصباح:
«دبیرستان دین و دانش، دوست عزیز و دانشمند محترم آقای شیخ محمدتقی مصباح دام عزه
بسمه تعالی
دوست و برادر عزیز سلام بر شما و بر دوستان و رفقای یکدل، از خدای متعال میخواهم همیشه تندرست و شادکام و در تلاش و کوششی که در راه اهداف ارزنده دارید نشیط و موید باشید. امروز درست سیامین روز ورود من بههامبورگ است و با احتساب 25 روز جلوتر آن که در مسافرتهای ایران گذشت 55 روز است از دیدار شما محرومم. پس از تودیع با رفقا در قم به تهران رفتم. از تهران سفری کوتاه به اصفهان کردم و برگشتم. برای نوروز در آستان حضرت رضا مشرف بودم و سهشنبه سوم فروردین از تهران به کاظمین حرکت کردم. 7 روز در اعتاب مقدسه عراق بودم. 3 روز در اردن و شهرهای عمان و قدس، بیت لحم، و الخلیل مدفن قهرمان توحید دنیای بزرگ ما حضرت ابراهیم خلیل(ع) و عدهای دیگر از انبیاء یک دو روز در سوریه و 5 روز در لبنان و یکشنبه 22 فروردین با هواپیما از بیروت بههامبورگ آمدم. خیلی زودتر از این میخواستهام برای شما نامه بنویسم ولی در پی ساعت دنجی بودم که بتوانم با آقای مصباح که مصباح دوستان است با فکری فارغ گفتوگو کنم. و از اینگونه ساعتها در این مدت کم بهره بودهام. در این مدت توقف، به آنچه در پی آن بودهایم تا حدودی رسیدهام. دانشجویان و جوانان با علاقه اینجا آمد و شد دارند. شبهای جمعه در جلسه قرائت قرآن و تفسیر عدهایی در حدود 30 نفر شرکت میکنند و اینها اغلب جوانانند. علاوهبر این، دانشجوها در صدد تهیه برنامه دیگری هستند که هر چند وقت یکبار جلسهایی از قبیل جلسات گفتار ماه با آنان داشته باشم. افراد دیگر، بازرگانان و جز آنها نیز مثل معمول میآیند و میروند و تماسهایی دارند. به مناسبت عید غدیر جلسهای داشتیم. این جلسه در منزل سابق من که منزل موقتی بود ولی گنجایش آن بیش از منزل فعلی بود تشکیل شد و در حدود گنجایش محل 100 نفر شرکت کرده بودند. در این جلسه تقریباً من نطق افتتاحیهای در حدود یک ساعت داشتم که هدف و برنامه کار را برای اطلاع آقایان بگویم و آنها را به روحیه و رویه خود آشنا کنم. تأثیر این گفتار در عموم خیلی خوب بود، به مناسبت عاشورا نیز 3 شب در مسجد جلسهای خواهیم داشت و از قادر متعال خواهانم که آنجا نیز برنامه سودمندی اجرا شود که با روح قیام مقدس حضرتش سازگار باشد. درباره کارهای دیگر اینجا. برای ذبح، یکی از دانشجویان علاقهمند از چند ماه پیش هفتهای دوبار برای ذبح میرفته و حال هم میرود و حاجتی به دخالت من نیست. در مورد اموات هنوز پیش نیامده ولی دو سه نفر دیگر اعلام آمادگی کردهاند و انتظار آنها این است که اولاً من راهنمائی کنم که مراسم طبق دستور شرع عمل میشود و ثانیاً نماز را خودم بخوانم. در مورد ازدواج و مقدمه آن که معمولاً تشرّف یکی از دو طرف به اسلام است تا کنون مواردی پیش آمده و عمل شده.
در مورد مسلمانان غیر ایرانی، از مسلمانان کشورهای اسلامی برخی از افراد کوشا و فعال از افغانستان، پاکستان، اردن و یکی دو نفر عراقی ایرانی الاصل گاه گاهی اینجا آمده و زمینه آشنایی با آنها فراهم شده است. از مسلمانان آلمانی الاصل چند نفر اینجا آمدهاند و فعلاً دو هفته یکبار یک جلسه برای آنها گذاردهایم که نخستین هر جلسه آن بود. یک جوان آلمانی بسیار نشیط هست که یک سال هم به مصر رفته و در مدرسه أزهر بوده. این جوان خواستار تحصیلی در رشته علوم اسلامی است و خیلی مایل است باز به «أزهر» برگردد. حتی صحبت میکرد که آیا در ایران مرکزی هست که من برای تحصیل بروم. متأسفانه من نمیتوانستم به این سؤال او جواب دهم. زیرا در دانشگاه... و در قم که کم و بیش نفری هست این جوان اصلاً نمیتواند زندگی کند چه رسد به اینکه درس بخواند. به او گفتم من آمادهام تا اینجا هستم هفتهای سه ساعت رایگان برایت درس بگویم اگر نتوانستی به أزهر بروی این برنامه را عمل خواهی کرد. خیلی از این پیشنهاد خوشحال شد چون احتمال دارد نتواند به مصر برود.
درباره کارهای خودمان نمیدانم تا کنون شما و آقای محمدجواد در کارهای مشترکتان چه کردهاید. همینطور در کارهایی که در مورد بحث ولایت در قم داشتیم. آنچه اکنون در وضع فعلی حس میکنم این است که من به خوبی میتوانم هفتهای 5 ساعت در این زمینه کار کنم. کتاب «کامل» را بیروت هم نتوانستم پیدا کنم ولی یک دانشجوی ایرانی که اینجا در رشته زبانهای شرقی دانشگاههامبورگ درس میخواند چند روز پیش میگفت: هر کتابی خواسته باشید میتوانم برای شما به امانت بگیرم. آقای اسدی کتاب فروش، تهران، میدان بهارستان، نیز میگفت اخیراً «کامل» را چاپ جدید میکنند و اظهار امیدواری میکرد که تا اواخر اردیبهشت به تهران بیاورد. اگر جنابعالی به او مراجعه کنید و ببینید آورده یا نه و اگر آورده یک دوره تهیه بفرمایید و با مؤسسه تیبیتی برای بنده بفرستید ممنون خواهم شد. در تهران برای ادامه کار تحقیق اسلامی صحبت کرده بودم که مقدمات تازهای فراهم کنند و یکی از رفقا قولی داده بود و قرار شد حتی بر فرض آمدن من به آلمان باز آن فکر را تعقیب کند و برای من بنویسد. رفقای قم هم قول دادند بر فرض مسافرت مخلص کار را متوقف نکنند. و منتظر خبرهای خوش از طرف جنابعالی هستم. آنچه درباره کار اینجا احساس میکنم این است که باید مقدماتی فراهم کرد و بعد یک نفر واجد شرایط را از ایران خواست و طی دو سه ماه به کار آشنا کرد و من هر چه زودتر برای کارهایی که آنجا در نظر داشتیم به ایران برگردم مخصوص کار تحقیق اسلامی و قسمتهای تربیتی که در تهران ممکن بود شروع کنیم به نظر خیلی مفید میرسد.
از احوال دوستانی که با مشکلاتی مواجه بودند اطلاع کافی ندارم و این بیاطلاعی خیلی رنج میدهد. از خدای متعال میخواهم کسانی را که در راه او میکوشند یاری و پیروز کند. خدمت دوستان و رفقای عزیز عموماً ابلاغ سلام بفرمائید. آقایان رشیدپور، نیری،هاشمی، قربانی، خسروشاهی، شبستری، یزدی، شهاب، مسعودی، حقانی، حائری، آقای باهنر، آقای وافی و همه دوستان دیگر در آن آستان اهل بیت از دعای خیر خود فراموشم نمیفرمائید. خانواده محترم را سلام برسانید و نور چشمتان را دیده بوس فرمائید. قرار شد از فروردین خدمت جنابعالی 200 تومان تقدیم شود توضیح بفرمائید همینطور عمل شده یا نه؟ آدرس پشت پاکت هست جنابعالی لطفا منزل را مرقوم بفرمائید. این نامه را به آدرس دبیرستان فرستادم. زیاده ایام عزت مستدام باد مخلص محمد حسینی بهشتی 44/2/20»4
پانوشتها:
1- برای اطلاع بیشتر پیرامون فعالیتهای «گروه ولایت» بنگرید به؛ حسینعلی عربی،اندیشه ماندگار: گذری بر زندگی و اندیشه های حکیم فرزانه حضرت آیت الله مصباح، زلال کوثر، قم، چاپ اول، 1381، صص65-66؛ همچنین بنگرید به: رضا صنعتی، گفتمان مصباح: گزارشی از زندگانی علمی و سیاسی آیت الله مصباح یزدی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، 1387، ص10-110.
2- برای اطلاع تفصیلی در مورد گروه ولایت و نقش آن در تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی، بنگرید به: سهراب مقدمی شهیدانی، نخستین پیشنویس قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، تهران: بنیاد تاریخ پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی، چاپ پنجم، 1398، ص 85-97.
3- محمدتقی مصباح یزدی، «خشونت و تساهل»، کتاب نقد، سال چهارم، شماره 14و15، بهار و تابستان 79، صص61-62.
4- یاران امام به روایت اسناد ساواک 3: شهید آیت الله دکتر سید محمد حسینی بهشتی، ص422-425.